395
حکمت نامه جوان

ايشان نيز رسيده است .

۰.پيامبر صلى الله عليه و آله ، از او به نيكى ياد مى كرد و مى فرمود :مَن سَرَّهُ أن يَنظُرَ إلى رَجُلٍ يَسبِقُهُ بِعضُ أعضائِهِ إلَى الجَنَّةِ فَليَنظُر إلى زَيدِ بنِ صوحانَ .

۰.هر كس دوست دارد مردى را ببيند كه يكى از اعضايش پيش تر از او به سوى بهشت مى رود ، به زيد بن صوحان بنگرد .

اين سخن والاى پيامبر خدا ـ كه فضيلتى بزرگ براى زيد بود ـ در جنگ جَلولاء ، مصداق يافت .
زيد ، زبانى حقگو و افشاگر داشت . چنين بود كه عثمان ، وجودش را در مدينه برنتابيد و او را به شام ، تبعيد كرد و چون انقلابيانْ حركت اعتراض آميز خود عليه عثمان را در مدينه شكل دادند ، زيد بدانها پيوست .
او در جنگ جمل ، شركت كرد و خود از شهادتش خبر داد . عايشه ، با نامه اى از وى دعوت كرد كه به يارى اش برخيزد . او چون نامه را خواند ، هوشمندانه و زيبا گفت : تو را به چيزى فرمان داده اند و ما را به چيزى ديگر ؛ امّا تو به كار ما پرداخته اى و به ما فرمان مى دهى كه به كار تو بپردازيم . به تو فرمانِ در خانه نشستن داده شده و به ما فرمانِ جنگيدن تا رفع فتنه . والسلام!
زيد ، در دفاع از على عليه السلام ، زبانى گويا و در حراست از آن بزرگوار ، گامى استوار داشت . على عليه السلام ، چون بر بالينش نشست ، فرمود :

۰.رَحِمَكَ اللّهُ ، يا زَيدُ ، قَد كُنتَ خَفيفَ المَؤونَةِ ، عَظيمَ المَعونَةِ .

۰.خدا تو را رحمت كند! همانا تو كم هزينه و بسيار يارى رسان بودى .

3 / 17

سعيد بن قيس

سعيد ، جنگاورى دلير و قهرمانى كم نظير بود . او در جنگ هاى جمل و صِفّين ،


حکمت نامه جوان
394

۰.آرى! و تو در دنيا و آخرت با من خواهى بود .

بدين سان ، رُشيد ، شكوه شكيبايى را رقم زد و استوار گامى در عشق على عليه السلام را بيان كرد و چون آن هنگامه رسيد و زياد بن اَبيهْ چنان كرد ، او از حق ، روى برنتافت و شهد شهادت نوشيد و به دار كشيده شد .
از زياد بن نضر حارثى نقل شده كه مى گويد : نزد زياد بودم كه رُشَيد هَجَرى را آوردند . زياد به او گفت : سرورت (يعنى على عليه السلام) به تو گفته است كه ما با تو چه مى كنيم؟
گفت : دست و پايم را مى بُريد و به دارم مى كشيد .
زياد گفت : به خدا سوگند ، كارى مى كنم كه سخنش دروغ درآيد . آزادش بگذاريد .
و چون رشيد خواست بيرون برود ، زياد گفت : به خدا سوگند ، كارى بدتر از آنچه سرورش خبر داده ، نمى توانيم بر سرش بياوريم . دست و پايش را ببُريد و به دارش كشيد .
رشيد گفت : دريغا كه هنوز كار ديگرى مانده كه امير مؤمنان ، خبرش را به من داده و شما هنوز نكرده ايد .
زياد گفت : زبانش را ببُريد .
رشيد گفت : به خدا سوگند ، اكنون خبر امير مؤمنان ، تصديق شد . ۱

3 / 16

زيد بن صُوحان

زيد بن صوحان بن حجر عبدى ، برادر صَعصَعه و سَيحان ، از خطيبان زِبَردست ، شجاعان استوارگام ، بزرگان ، زاهدان ، ارجمندان و از ياران وفادار امير مؤمنان بود . او به روزگار پيامبر خدا ، اسلام آورد و از ياران پيامبر صلى الله عليه و آلهشمرده شده و به حضور

1.الإرشاد : ج ۱ ص ۳۲۵ ، إعلام الورى : ج ۲ ص ۳۴۳ ، شرح نهج البلاغة : ج ۲ ص ۲۹۴ .

  • نام منبع :
    حکمت نامه جوان
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    پیوند معرفی کتاب :
    /post/43078/
    لینک خرید :
    http://shop.darolhadith.ir/home/52-%D8%AD%DA%A9%D9%85%D8%AA-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%86-%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C.html
تعداد بازدید : 38494
صفحه از 463
پرینت  ارسال به