401
حکمت نامه جوان

فنّ خطابه ، پيشتاز دانسته و برترين گواه بر اين حقيقت را خطابه گويى او در محضر على عليه السلام و درخواست على عليه السلام از او براى ايراد سخن دانسته است . شرح حال نگاران ، او را با عناوينى چون : شريف ، امير ، فصيح ، گشاده زبان ، سخنور ، زبان آور ، ديندار و فاضل ، ستوده اند .
عثمان ، او را به همراه مالك اشتر و بزرگانى ديگر ، از كوفه به شام تبعيد كرد و چون مردمان بر عثمان شوريدند و پس از آن بر خلافت على عليه السلام يكْ داستان شدند ، او ـ كه در شناخت عظمت على عليه السلام ژرف انديش و كم نظير ، و در خطابه ، چيره دست و گزيده گوى بود ـ به پا خاست و بدين سانْ گويا و زيبا ، باور ارجمندش را درباره على عليه السلام بازگفت : اى امير مؤمنان! به خدا سوگند ، تو خلافت را زينت دادى و خلافت ، سبب زينت تو نشد . و تو خلافت را بالا بردى و آن ، مقام تو را بالا نبرد . و نياز خلافت به تو ، بيشتر از نياز تو به آن است !
در منابع به نقل از صعصعه آمده است : با گروهى از مصريان بر عثمان بن عفّان ، وارد شديم . عثمان گفت : فردى از خود را مقدّم داريد تا با من سخن بگويد .
مرا جلو انداختند . عثمان گفت : «اين؟!» ، و گويى مرا جوان مى ديد .
به او گفتم : اگر علم به سن بود ، من و تو از آن نصيبى نداشتيم ؛ بلكه به تعلّم است .
عثمان گفت : [ آنچه مى خواهى] بگو .
گفتم : به نام خداوند بخشنده مهربان .
«الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّـهُمْ فِى الْأَرْضِ أَقَامُواْ الصَّلَوةَ وَ ءَاتَوُاْ الزَّكَوةَ وَ أَمَرُواْ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْاْ عَنِ الْمُنكَرِ وَ لِلَّهِ عَـقِبَةُ الْأُمُورِ ؛۱آنان كه چون در زمينْ مسلّطشان كرديم ، نماز مى خوانند و زكات مى پردازند و به نيكى فرمان مى دهند و از زشتى باز مى دارند . و فرجام كارها ، از آنِ خداست» .

1.حج : آيه ۴۱ .


حکمت نامه جوان
400

خواند . سپس ، جوانى را در مسجد ديد كه از شدّت بى خوابى سر مى جنبانَد . رنگش زرد بود ، جسمش لاغر شده و چشمانش در كاسه سر ، فرو رفته بود . پيامبر صلى الله عليه و آلهبه وى فرمود : «جوان! چگونه صبح كردى؟» .
گفت : اى پيامبر! با يقين صبح كردم .
پيامبر صلى الله عليه و آله از سخنش شگفت زده شد و فرمود : «هر يقينى حقيقتى دارد . حقيقتِ يقين تو چيست؟» .
گفت : اى پيامبر! يقين من همان است كه مرا اندوهگين ساخته و شب ها بيدار نگاهم داشته و روزها تشنه ام كرده است . خودم را از دنيا و آنچه در آن است ، رها ساختم ، گويا بر عرش پروردگارم مى نگرم كه براى رستاخيز ، بر پا شده و مردم ، براى حسابرسى از قبرها سر برآورده اند و من در ميان آنانم .
پيامبر خدا به يارانش فرمود : «اين ، بنده اى است كه خداوند ، دلش را به نور ايمان ، روشن ساخته است» .
سپس فرمود : «آنچه دارى ، نگه دار!» .
جوان گفت : اى پيامبر! برايم دعا كن همراه تو به شهادت نايل آيم .
پيامبر صلى الله عليه و آله برايش دعا كرد . چيزى نگذشت كه در يكى از جنگ هاى پيامبر صلى الله عليه و آله ، شركت جُست و پس از به شهادت رسيدن نُه نفر ، به شهادت رسيد و او دهمين نفر بود . ۱

3 / 21

صَعصَعة بن صُوحان

صَعْصَعة بن صوحان بن حُجر عبدى ، در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله مسلمان شد ؛ امّا به زيارتش نايل نيامد . او از بزرگان ياران امام على عليه السلام و از كسانى بود كه او را چنان كه بايد ، شناختند .
صعصعه ، سخنورى چيره دست و پُرآوازه بود . اديب نام آور عرب ، جاحظ ، او را در

1.الكافي : ج ۲ ص ۵۳ ح ۲ .

  • نام منبع :
    حکمت نامه جوان
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    پیوند معرفی کتاب :
    /post/43078/
    لینک خرید :
    http://shop.darolhadith.ir/home/52-%D8%AD%DA%A9%D9%85%D8%AA-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%86-%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C.html
تعداد بازدید : 38538
صفحه از 463
پرینت  ارسال به