123
حکمت نامه جوان

۱۷۱.امام كاظم عليه السلام :تلاش كنيد زمانتان چهار بخش باشد : زمانى براى راز و نياز با خداوند؛ زمانى براى تأمين معاش؛ و زمانى براى معاشرت با برادران مورد اعتماد ، تا عيب هايتان را به شما بشناسانند و براى شما در امور پنهان ، خيرخواهى كنند؛ و زمانى براى خوشى هاى حلال .

5 / 2

عوامل نشاط

۱۷۲.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه چيز است كه بدن با آن ، شاداب و سرزنده مى شود : بوى خوش ، لباس نرم ، و خوردن عسل .

۱۷۳.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بوى خوش ، شاد مى كند . خوردن عسل ، شادى مى آورد . نگاه كردن به سبزه ، شادى مى آورد . سواركارى ، شادى مى آفريند .

۱۷۴.امام على عليه السلام :بوى خوش ، نشاط آور است . عسل ، نشاط آور است . سواركارى ، نشاط آور است . نگاه كردن به سبزه ، نشاط آور است .

۱۷۵.امام باقر عليه السلام :در ميان قوم بنى اسرائيل ، مردى خردمند و ثروتمند بود . وى را پسرى بود از همسرى پاك دامن كه در شمايل ، شبيه وى بود و دو پسر داشت از همسرى غيرِ پاك دامن . چون هنگام مرگش فرا رسيد ، به آنان گفت : اين ثروت من ، براى يكى از شماست .
چون از دنيا رفت ، پسر بزرگ تر گفت : «آن يكى من هستم» .
پسر وسطى گفت : «آن يكى ، من هستم» .
پسر كوچك تر گفت : «آن يكى ، من هستم» .
[چون نزاع بالا گرفت ،] شكايت به قاضىِ شهر بردند . قاضى گفت : مرا در اين باره ، نظرى نيست . نزد سه برادر كه فرزندان چوپان اند ، برويد .
آنها نزد يكى از برادران آمدند و پيرى كهن سال را ديدند . به آنان گفت : نزد برادرم برويد . او از من بزرگ تر است . از او بپرسيد . بر او وارد شدند . پيرمردى ميان سال ، بيرون آمد و گفت : از برادرِ بزرگ ترم بپرسيد . بر سومين برادر ، وارد شدند . او را كم سال تر يافتند . نخست ، از او خواستند شرح حالِ خودشان را بگويد و سپس به پرسش ، آنها پاسخ دهد .
او گفت : آن برادرم را كه نخست ديديد ، كوچك ترين برادر است . همسرى ناسازگار داشت كه به وى ، بدى مى كرد . [برادرم] بر اين بدى ها صبر كرد ، مبادا به گرفتارى بزرگ تر و طاقت فرسا مبتلا شود . آن زن ، او را پير كرد . برادر دوم ، همسرى داشت كه گاهى او را مى رنجانْد و گاهى او را شاد مى كرد . لذا او در مرزِ جوانى و پيرى قرار دارد . و امّا من ، همسرم هميشه مرا شاد مى كرد و هيچ گاه مرا آزار نداد و هرگز از او بدى به من نرسيد . بدين جهت ، جوانى ام با او پايدار است . و امّا مسئله شما كه وصيّت پدرتان است ، نخست برويد نبش قبر كنيد ، استخوان هايش را بيرون آوريد و بسوزانيد و نزد من برگرديد ، تا ميانِ شما داورى كنم .
برادران رفتند . برادر كوچك تر ، شمشير پدر را برداشت و دو برادر ديگر ، كلنگ برداشتند . وقتى خواستند نبشِ قبر كنند ، برادر كوچك تر گفت : نبش قبر نكنيد . من سهم خود را به شما وا مى گذارم .
برادران ، نزد قاضى بازگشتند . مرد گفت : اين ، شما را كفايت مى كند . مال را نزد من آوريد . آن گاه به برادر كوچك تر گفت كه ثروت را بردارد . [سپس افزود : ]اگر آن دو فرزندان آن مرد بودند ، [به هنگام نبش قبر ،] احساس ناراحتى به آنان دست مى داد ، چنان كه به فرزند كوچك تر دست داد .


حکمت نامه جوان
122

۱۷۱.الامام الكاظم عليه السلام :اِجتَهِدوا في أن يَكونَ زَمانُكُم أربَعَ ساعاتٍ : ساعَةً لِمُناجاة اللّهِ ، وساعَةً لأَِمرِ المَعاشِ ، وساعَةً لِمُعاشَرَةِ الإِخوانِ والثِّقاتِ الَّذينَ يُعَرِّفونَكُم عُيوبَكُم ، ويُخلِصون لَكُم فِي الباطِنِ ، وساعَةً تَخلونَ فيها لِلَذّاتِكُم في غَيرِ مُحرَّمٍ. ۱

5 / 2

أسبابُ النَّضارَةِ

۱۷۲.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :ثَلاثَةٌ يَفرَحُ بِهِنَّ الجِسمُ ويَربو : الطّيبُ ، ولِباسُ اللَّيِّنِ ، وشُربُ العَسَلِ. ۲

۱۷۳.عنه صلى الله عليه و آله :الطّيبُ يَسُرُّ ، وَالعَسَلُ يَسُرُّ ، وَالنَّظَرُ إلَى الخُضرَةِ يَسُرُّ ، وَالرُّكُوبُ يَسُرُّ. ۳

۱۷۴.الإمام علىّ عليه السلام :الطّيب نُشرَةٌ ، وَالعَسَلُ نُشرَةٌ ، وَالرُّكوبُ نُشرَةٌ ، وَالنَّظَرُ إلَى الخُضرَةِ نُشرَةٌ. ۴

۱۷۵.الإمام الباقر عليه السلام :كانَ في بَني إسرائيلَ رَجُلٌ عاقِلٌ كَثيرُ المالِ وكانَ لَهُ ابنٌ يُشبِهُهُ فِي الشَّمائِلِ مِن زَوجَةٍ عَفيفَةٍ ، وَكانَ لَهُ ابنانِ مِن زَوجَةٍ غَيرِ عَفيفَةٍ ، فَلَمّا حَضَرَتهُ الوَفاةُ ، قالَ لَهُم : هذا مالي لِواحِدٍ مِنكُم . فَلَمّا تُوُفِّيَ ، قالَ الكَبيرُ : أ نَا ذلِكَ الواحِدُ .
وقالَ الأَوسَطُ : أ نَا ذلِكَ .
وقالَ الأَصغَرُ : أ نَا ذلِكَ .
فَاختَصَموا إلى قاضيهِم قالَ : لَيسَ عِندي في أمرِكُم شَيءٌ ، اِنطَلِقوا إلى بَني غَنّامٍ الإِخوَةِ الثَّلاثِ فَانتَهَوا إلى واحِدٍ مِنهُم فَرَأَوا شَيخاً كَبيرا .
فَقالَ لَهُم : اُدخُلوا إلى أخي فُلانٍ فَهُوَ أكبَرُ مِنّي فاسأَلوهُ .
فَدَخَلوا عَلَيهِ ، فَخَرَجَ شَيخٌ كَهلٌ ، فَقالَ : سَلوا أخِيَ الأَكبَرَ مِنّي .
فَدَخَلوا عَلَى الثّالِثِ فَإِذا هُوَ فِي المَنظَرِ أصغَرُ فَسَأَلوهُ أوَّلاً مِن حالِهِم ، ثُمَّ مُستَبيناً لَهُم فَقالَ : أمّا أخِي الَّذي رَأَيتُموهُ أوَّلاً هُوَ الأَصغَرُ وإنَّ لَهُ امرَأَةَ سَوءٍ تَسوؤُهُ وقَد صَبَرَ عَلَيها مَخافَةَ أن يُبتَلى بِبَلاءٍ لا صَبرَ لَهُ عَلَيهِ ، فَهَرَّمَتهُ ، وأمَّا الثّاني أخي فَإِنَّ عِندَهُ زَوجَةً تَسوؤُهُ وتَسُرُّهُ وهُوَ مُتَماسِكُ الشَّبابِ ، وأمّا أ نَا فَزَوجَتي تَسُرُّني ولا تَسوؤُني لَم يَلزَمني مِنها مَكروهٌ قَطُّ مُنذُ صَحِبَتني ، فَشَبابي مَعَها مُتَماسِكٌ ، وأمّا حَديثُكُمُ الَّذي هُوَ حَديثُ أبيكُمُ ، انطَلِقوا أوّلاً وبَعثِروا قَبرَهُ وَاستَخرِجوا عِظامَهُ وأحرِقوها ، ثُمّ عودوا لأَِقضِيَ بَينَكُم .
فَانصَرَفوا فَأَخَذَ الصَّبِيُ سَيفَ أبيهِ وأخَذَ الأَخَوانِ المَعاوِلَ فَلَمّا هَمّا بِذلِكَ ، قالَ لَهُمُ الصَّغيرُ : لا تُبَعثِروا قَبرَ أبي وأ نَا أدَعُ لَكُما حِصَّتي ، فَانصَرَفوا إلَى القاضي .
فَقَال : يُقِنعُكُما هذا ، اِيتوني بِالمالِ .
فَقالَ لِلصَّغيرِ : خُذِ المالَ فَلَو كانَا ابنَيهِ لَدَخَلَهُما مِنَ الرِّقَّةِ ، كَما دَخَلَ عَلَى الصَّغيرِ . ۵

1.تحف العقول : ص ۴۰۹ .

2.طبّ النبيّ صلى الله عليه و آله : ص ۶.

3.صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص ۲۳۹ ح ۱۴۴ عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام.

4.عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج ۲ ص ۴۰ ح ۱۲۶.

5.بحار الأنوار : ج ۱۰۴ ص ۲۹۶ ح ۱.

  • نام منبع :
    حکمت نامه جوان
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    پیوند معرفی کتاب :
    /post/43078/
    لینک خرید :
    http://shop.darolhadith.ir/home/52-%D8%AD%DA%A9%D9%85%D8%AA-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%86-%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C.html
تعداد بازدید : 24610
صفحه از 463
پرینت  ارسال به