باشى و همراه او با اين ياغيان متجاوز بجنگى تا يا حقْ چيره گردد و يا تو به خدا بپيوندى ؛ و سلام مرا به او برسان !
و چون على عليه السلام ، واپسين كلام عبد اللّه را شنيد ، فرمود :
۰.رَحِمَهُ اللّهِ ، جاهَدَ مَعَنا عَدُوَّنا فِي الحَياةِ ، ونَصَحَ لَنا فِي الوَفاةِ .
۰.خدايش بيامرزد! در زندگى اش همراه ما با دشمنمان جنگيد ، و هنگام وفات نيز از خيرخواهى براى ما دست نكشيد .
3 / 24
عبد اللّه بن هاشم بن عُتبه
عبد اللّه ، فرزند قهرمان سترگ صحنه نبرد و عابد پيراسته دلِ سپاه على عليه السلامهاشم بن عتبه (معروف به «هاشمِ مِرقال») است . او پس از پدر ، پرچم نبرد را برافراشت و در مقابل سپاه معاويه ، خطبه اى شورانگيز در وصف پدر خويش ايراد كرد و جايگاه والاى على عليه السلام را تبيين نمود و چهره معاويه را برنمود و آن گاه بر دشمن ، يورش برد .
هنگامى كه ماجراى صِفّينْ پايان يافت و امام حسن عليه السلام كار خلافت را به معاويه وا نهاد و هيئت هاى نمايندگى نزد معاويه مى رفتند ، عبد اللّه بن هاشم را به اسارت ، نزد او گسيل داشتند . هنگامى كه بدان جا رسيد و او را برابر معاويه قرار دادند ، عمرو بن عاص كه حاضر بود ، گفت : اى امير مؤمنان! اين با ناز رونده ، پسر آن تند رونده (مِرقال) است و دلى پُر كينه دارد و فريفته و فتنه زده است . بدان كه چوبْ دستِ ستبر ، از شاخه كوچك برمى آيد و مار از مار مى زايد و سزاى بدى ، بدى اى همچون آن است .
ابن هاشم به عمرو بن عاص گفت : من نخستين مردى نيستم كه قومش وى را وا نهاده اند و روزگارش به سر آمده و اجلش در رسيده است .
آن گاه معاويه گفت : اينها كينه هاى بازمانده از صِفّين و [ نتيجه] ستمى است كه