423
حکمت نامه جوان

شگفت داشت ؛ امّا جلوه خيره كننده و جاودانه مالك ، در آخرين روزهاى جنگ ، بويژه در «روز پنج شنبه» و «ليلة الهَرير (شب غُرّش)» است .
روز پنج شنبه و شب جمعه مشهور به «ليلة الهرير» ، ميدان نمايش شگرف شجاعت ، شهامت ، رزم آورى و نبرد بى امان مالك بود كه آرايش لشكر معاويه را در هم ريخت و صبح جمعه تا نزديكى خيمه فرماندهى او به پيش تاخت .
شكست دشمن ، قطعى بود . ستم ، نَفَس هاى پايانى را مى كشيد . شور پيروزى در چشمان مالك ، برق مى زد كه عمرو عاص ، دام توطئه گسترد و گروهى از سپاه امام عليه السلام ـ كه بعدا «خوارج» ناميده شدند ـ ، به همراهى اشعث به يارى اش رفتند و حماقت ، پيرايه بر آن افزود و بدين سان ، على عليه السلام را در تنگنا نهادند كه صلح را بپذيرد و مالك را از موقعيتش در خط مقدّم جنگ ، باز گردانَد .
طبيعى بود كه در چنين لحظه حسّاس ، شگرف و سرنوشت سازى ، مالك نپذيرد و على عليه السلام نيز ؛ امّا چون بدو خبر رساندند كه جان مولايش در خطر است ، با دلى آكنده از اندوه و درد ، شمشير در نيام كرد و معاويه ـ كه آماده امان گرفتن بر جانش بود ـ ، از مرگ جَست و از تنگنا رها شد .
مالك با خوارج و اشعث ، درگير شد و در باب آنچه پيش آمده بود ، با آنها سخن گفت و با هوشمندى وتيزبينى ، ريشه مقدّس مآبى آنان را در فرار از مسئوليت و دنيازدگى دانست .
چون امام على عليه السلام عبد اللّه بن عبّاس را به عنوان داور (حَكَم) ، پيشنهاد كرد و خوارج و اشعث نپذيرفتند ، مالك را پيشنهاد داد ؛ امّا شگفتا كه آنان (خوارج و اشعث) كه بر يَمنى بودن داورْ اصرار داشتند ، مالك را ـ كه ريشه در يَمن داشت ـ نپذيرفتند .
مالك ، پس از جنگ صِفّين به محل مأموريت خود بازگشت و چون در مصر ، كار بر محمّد بن ابى بكرْ دشوار گشت و مصريان بر او شوريدند ، امام عليه السلام ، مالك را فرا خواند و او را بر حكومت مصر گمارد . على عليه السلام كه با توجّه به شايستگى ها ،


حکمت نامه جوان
422

چشم كوفيان ، تأثيرى شگفت داشت . بدين سبب ، سخن او را مى شنيدند و بر ديدگاه هايش حرمت مى نهادند .
مالك ، به روزگار خلافت عثمان ، بر اثر درگيرى با سعيد بن عاص (فرماندار كوفه) ، با تنى چند از يارانش به حِمص تبعيد شد . چون زمزمه هاى مخالفت با عثمان بالا گرفت ، مالك به كوفه بازگشت و فرماندار عثمان را كه در آن زمان به مدينه رفته بود ، از ورود به كوفه باز داشت .
او در خيزش امّت اسلامى عليه عثمان ، شركت جست و فرماندهى گروه كوفيانى را كه به مدينه رفته بودند ، به عهده گرفت و در پايان بخشيدن به حكومت عثمان ، نقش تعيين كننده داشت .
مالك ، پس از جنگ جمل ، فرماندار جزيره (مناطقى ميان بين دجله و فرات) شد . اين منطقه به سرزمين شام ، حوزه حكومتى معاويه ، نزديك بود . على عليه السلامقبل از آغاز جنگ صِفّين ، مالك را فرا خواند .
مالك در جنگ صِفّين ، در آغاز ، فرماندهى طلايه سپاه را به عهده داشت كه طلايه سپاه معاويه را درهم شكست . همچنين ، آن هنگام كه سپاهيان معاويه ، مسير آب را بر روى سپاهيان امام عليه السلام بستند ، مالك ، نقش تعيين كننده اى در آزادسازى آب راه داشت .
او در هنگام نبرد ، رزم آورى بى باك ، بُرنا دل ، فوق العاده دلير و سختكوش بود و در صفّين ، به همراه اشعث ، فرماندهى سپاه را بر عهده داشت و در طول جنگ ، گاه فرماندهى سواره نظام كوفه و گاه ، فرماندهى بخش هايى ديگر از سپاه ، از آنِ او بود .
در صِفّين ، در نبردهاى آغازينِ ماه ذى حجّه ، مسئوليت اصلى و نقش بنيادين بر دوش مالك بود و در مرحله دوم (ماه صفر) نيز فرماندهى نبرد در دو روز از هشت روز را بر عهده داشت .
مالك ، در نبردهاى تن به تن و گشودن گِرِه هاى جنگ و حلّ مشكلات سپاه ، با بر عهده گرفتن مسئوليت نبرد و به پيش بردن سپاهيان به فرمان امام عليه السلام ، جلوه اى

  • نام منبع :
    حکمت نامه جوان
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    پیوند معرفی کتاب :
    /post/43078/
    لینک خرید :
    http://shop.darolhadith.ir/home/52-%D8%AD%DA%A9%D9%85%D8%AA-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%86-%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C.html
تعداد بازدید : 38683
صفحه از 463
پرینت  ارسال به