425
حکمت نامه جوان

عسل آلوده به زهر جگرسوز ، شهد شهادت نوشيد و روح نورانى و مينويى اش به ملكوت ، پرواز كرد .
جان مولا عليه السلام با اين غم ، فسُرد و اين داغ ، بسى بر او گران آمد و مرگ مالك را از مصيبت هاى روزگار شمرد . سوگ نامه على عليه السلام در مرگ مالك ، بى نظير است . گويى وجود مالك نيز برايش بى نظير بود .
امام عليه السلام ، چون خبر جانكاه شهادت مالك را شنيد ، بر منبرْ فراز آمد و فرمود :

۰.ألا إنَّ مالِكَ بنَ الحارِثِ قَد قَضى نَحبَهُ ، وأوفى بِعَهدِهِ ، ولَقِيَ رَبَّهُ ، فَرَحِمَ اللّهُ ماكا ! لَو كانَ جَبَلاً لَكانَ فِنداً ، ولَو كانَ حَجَرا لَكانَ صَلداً . لِلّهِ مالِكٌ ! وما مالِكٌ ! وهَل قامَتِ النِّساءُ عَن مِثلِ مالِكٍ ! وهَل مَوجودٌ كَمالِكٍ !

۰.بدانيد كه مالك بن حارث ، روزگار خود را به پايان برد و به پيمان خويش وفا نمود و به ديدار پرورگارش شتافت . خدا مالك را بيامرزد! اگر كوه مى بود ، قلّه اى دست نيافتنى و دور و بلند مى نمود! و اگر سنگ مى بود ، صخره اى سخت مى نمود ! آفرين بر مالك! مالك كه بود؟! آيا زنان ، مانند مالك را مى زايند؟! آيا هيچ آفريده اى چون مالك هست؟!

معاويه نيز كه در آتشْ نهادى ، خيره سرى و فضيلت كُشى بى بديل بود ، با مرگ مالك ، در پوست خود نمى گنجيد و از شدّت خوش حالى ـ كه شگفتا آن را پنهان هم نمى داشت ـ مى گفت : على بن ابى طالب ، دو دست راست داشت . يكى در جنگ صِفّينْ قطع شد (يعنى عمّار بن ياسر) و ديگرى ، امروز ، و او مالك اشتر بود .
امام عليه السلام ، هرگاه از او ياد مى كرد ، غم بر جانش سنگينى مى كرد و بر نبودش تأسّف مى خورد و چون روزگارى از جَست و خيز ستمگرانه شاميان به ستوه آمده بود و از اين كه سپاهيانش سخن وى را نمى شنيدند و براى ريشه كن ساختن فتنه بر نمى خاستند ، ناله كرد ، شخصى گفت : فقدان اشتر در ميان عراقيان ، معلوم شد . اگر زنده بود ، بيهوده گويى كم مى شد و هر كس مى دانست كه چه مى گويد .
به راستى چنين بود و چونان او ، يك نفر ديگر هم در سپاه امام عليه السلاموجود


حکمت نامه جوان
424

والايى ها ، تدبير ، نستوهى و هوشمندى و كارآگاهى مالك ، وى را بدين سمت گمارده بود ، در معرّفى او به مردم آن ديار نوشت :

۰.... بَعَثتُ إلَيكُم عَبدا مِن عِبادِ اللّهِ ، لا يَنامُ أيّامَ الخَوفِ ، ولا يَنكُلُ عَنِ الأَعداءِ ساعاتِ الرَّوعِ ، أشَدَّ عَلَى الفُجّارِ مِن حَريقِ النّارِ ، وهُوَ مالِكُ بنُ الحارِثِ أخو مَذحِجٍ ، فَاسمَعوا لَهُ وأطيعوا أمرَهُ فيما طابَقَ الحَقَّ ؛ فَإِنَّهُ سَيفٌ مِن سُيوفِ اللّهِ ، لا كَليلُ الظُّبَةِ ولا نابِي الضَّريبَةِ ؛ فَإِن أمَرَكُم أن تَنفِروا فَانفِروا ، وإن أمَرَكُم أن تُقيموا فَأَقيموا ؛ فَإِنَّهُ لا يُقدِمُ ولا يُحجِمُ ولا يُؤَخِّرُ ولا يُقَدِّمُ إلاّ عَن أمري ، وقَد آثَرتُكُم بِهِ عَلى نَفسي لِنَصيحَتِهِ لَكُم ، وشِدَّةِ شَكيمَتِهِ عَلى عَدُوِّكُم .

۰.من بنده اى از بندگان خدا را به سوى شما روانه كردم كه در روزهاى هراس نمى خوابد و در ساعت هاى ترس ، روى از دشمن بر نمى تابد و براى بدكاران ، از آتش سوزان ، سخت تر است . او مالك ، پسر حارث ، از قبيله مَذحِج است .
به او گوش سپاريد و تا آن گاه كه حق مى گويد ، از او فرمان بريد كه او شمشيرى از شمشيرهاى خداست ؛ نه تيزى آن كُند مى شود و نه ضربتش بى اثر . اگر به شما فرمان داد كه حركت كنيد ، حركت كنيد و اگر گفت : بِايستيد ، بِايستيد كه جز به فرمان من ، نه پيشروى مى كند و نه عقب نشينى ، و نه كارها را پس و پيش مى اندازد .
بدانيد كه من [ در اعزام او] شما را بر خودم مقدّم داشتم ؛ چرا كه او خيرخواه شماست و در برابر دشمنانتان سرسخت است .

آيين نامه حكومتى امام على عليه السلام به مالك ـ كه به «سفارش نامه(عهدنامه) مالك اشتر» مشهور شده است ـ بلندترين و شكوهمندترين سند عدالت گسترى و حكومت صالح است كه جاودانه تاريخ است .
معاويه كه به مصر ، اميد بسته بود و با حضور مالك ، همه نقشه هايش را نقش بر آب مى ديد ، پيش از رسيدن مالك به مصر ، او را از پاى درآورد و بدين سان ، شير بيشه هاى نبرد و رزم آور بى همانند و يار بى همتاى على عليه السلام ، ناجوان مردانه ، با شربت

  • نام منبع :
    حکمت نامه جوان
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    پیوند معرفی کتاب :
    /post/43078/
    لینک خرید :
    http://shop.darolhadith.ir/home/52-%D8%AD%DA%A9%D9%85%D8%AA-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%86-%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C.html
تعداد بازدید : 38601
صفحه از 463
پرینت  ارسال به