437
حکمت نامه جوان

بر مى خيزى و اين كسى را كه ما را مى كُشد ، مى كُشى .
پس چون عبيد اللّه ، مختار را خواست تا وى را به قتل برساند ، پيكى نامه يزيد را براى عبيد اللّه آورد كه در آن به آزاد كردن مختار ، فرمان داده بود .
بدين ترتيب ، عبيد اللّه ، مختار را رها كرد و فرمان داد ميثم را به دار آويزند . پس ، از زندان ، بيرون آورده شد . مردى او را ديد و به او گفت : اى ميثم! لازم نبود كه به اين وضع ، دچار شوى .
ميثم ، لبخندى زد و در حالى كه به نخلْ اشاره مى كرد ، گفت : من براى تو آفريده شدم و تو براى من آبيارى شدى !
و چون به بالاى چوبه[ ى دار] برده شد ، مردم به گِرد او در جلوى خانه عمرو بن حُرَيث ، جمع شدند .
عمرو گفت : به خدا سوگند ، او هميشه [به من] مى گفت : من همسايه تو مى شوم !
چون به دار كشيده شد ، عمرو به كنيزش فرمان داد كه زير چوبه دار را بروبد و آب بپاشد و آن جا را خوش بو كند و ميثم ، در همان حال ، به نقل فضايل بنى هاشم ، زبان گشود .
به ابن زياد گفته شد : اين برده ، شما را رسوا كرد .
گفت : بر دهانش لگام بزنيد .
او نخستينِ خلق خدا بود كه پس از اسلام بر او لگام زدند و زمان كشته شدن ميثم ـ كه رحمت خدا بر او باد ـ ده روز پيش از ورود حسين بن على عليهماالسلام به عراق بود و در روز سوم به دار كشيدنش ، با سرنيزه زخمى اش كردند ، كه تكبير گفت و در پايان روز ، خون از بينى و دهانش سرازير شد . ۱

1.الإرشاد : ج ۱ ص ۳۲۳ .


حکمت نامه جوان
436

پس ميثم ، از امّ سلمه درباره حسين عليه السلام پرسيد .
گفت : او در باغش است .
گفت : به او خبر بده كه من ، دوست داشتم بر او سلام دهم . ما همديگر را نزد پروردگار جهانيانْ ديدار مى كنيم ، إن شاء اللّه !
پس امّ سلمه برايش عطر خواست تا مَحاسنش را خوش بو كند و به او گفت : بدان كه به زودى اينها به خونت رنگين مى شود .
سپس به كوفه درآمد و عبيد اللّه بن زياد ، دستگيرش كرد و چون او را نزدش آوردند و گفته شد كه اين از محبوب ترينِ كسان نزد على عليه السلام بوده است ، گفت : چه مى گوييد ؟! اين مرد غير عرب ، اين گونه بود؟!
به او گفته شد : آرى .
عبيد اللّه به او گفت : پروردگارت كجاست؟
گفت : در كمين هر ستمكار ، و تو يكى از ستمكارانى .
گفت : تو با آن كه عجمى ، مقصودت را خوب مى رسانى . سرورت درباره رفتار من با تو چه گفته است؟
گفت : به من خبر داده كه تو مرا پس از نُه نفر ديگر به دار مى كشى؛ دارى كه كوتاه ترين است . و نزديك ترين جاى به غَسّال خانه ، از آنِ من است .
گفت : با او مخالفت مى كنيم .
ميثم گفت : چگونه مخالفت مى كنى؟! به خدا سوگند ، او جز از پيامبر خدا و او جز از جبرئيل عليه السلام ، و او جز از خداى متعال به من خبر نداد . چگونه با اينان مخالفت مى كنى؟ بى گمان ، من جايگاه به دار كشيدنم را در كوفه مى شناسم و من ، نخستين كسى هستم كه در اسلام بر دهانم لگام مى بندند .
پس [ عبيد اللّه ] ، ميثم را با مختار بن ابى عُبَيد به زندان انداخت .
ميثم تمّار به مختار گفت : تو رهايى مى يابى و به خونخواهى حسين عليه السلام

  • نام منبع :
    حکمت نامه جوان
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    پیوند معرفی کتاب :
    /post/43078/
    لینک خرید :
    http://shop.darolhadith.ir/home/52-%D8%AD%DA%A9%D9%85%D8%AA-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%86-%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C.html
تعداد بازدید : 41294
صفحه از 463
پرینت  ارسال به