نقش شناخت خلقت در شناخت خالق

نقش شناخت خلقت در شناخت خالق

قرآن كريم ، سراسر جهان هستى را نشانه هاى روشن و دليل هاى واضح و قاطع خداشناسى مى داند.

قرآن كريم ، سراسر جهان هستى را نشانه هاى روشن و دليل هاى واضح و قاطع خداشناسى مى داند ؛ يعنى موجودات جهان ، از كوچك ترين ذرّات تا بزرگ ترين كرات ، از اتم گرفته تا بزرگ ترين اَجرام آسمانى و عظيم ترين كهكشان ها ، از آفريده هاى محسوس تا آفريده هاى نامحسوس ، همه و همه به گونه اى آفريده شده اند كه دليل روشن و آيه و آينه آفريدگار خود هستند .

اگر ديده انسانْ حجاب نداشته باشد و موانع شناخت هاى عقلى و قلبى جلوى ديده عقل و قلب را مسدود نكرده باشند ، او به هر چيزى كه بنگرد ، خدا را مشاهده مى كند . در آينه زمين ، كوه ، صحرا ، دريا ، درختان و در نهايت در همه چيز ، ديده بينا خدا را مى بيند .[۱]

شاعر عرب ، چه زيبا گفته :

شگفتا ! چگونه خدا نافرمانى مى شود؟!/

يا چه سانْ منكران ، انكارش مى كنند؟!

در حالى كه در هر چيز ، او را نشانه اى است /

كه بر يگانگى اش دلالت مى كند .

از نظر قرآن ، انسان نمى تواند به واقع ، جهان شناس باشد و خداشناس نباشد ؛ جهان را ببيند و خدا را نبيند . انسان نمى تواند در آينه جهان هستى بنگرد و آفريدگار جهان را در اين آينه مشاهده نكند ، مگر اين كه نقصى در ديده او باشد .

امام على عليه السلام اين حقيقت قرآنى را در موارد مختلفى با عباراتى گوناگون و به گونه اى زيبا و دلنشين ، مطرح كرده است . سخنان امام عليه السلام در اين زمينه ، بهترين تفسير و تبيين خداشناسى از طريق آيات است ، از جمله اين سخن دقيق و زيبا كه :

ستايش ، خداى را كه با خلقتش براى خلقش جلوه نموده و با حجّتش بر دل هايشان آشكار شده است.

به سادگى و با سرعت ، از اين جملات مگذريد . زيبايى و عمق اين جملات واقعا قابل توضيح نيست . تجلّى خداوند بر انسان ، گفتنى و نوشتنى نيست ؛ چشيدنى و ديدنى است ، البتّه براى كسانى كه ذائقه جانشان سالم باشد و ديده بصيرتشان بينا . براى چنين كسانى همچون امام على عليه السلام همه آفريده ها آينه هاى جمال و جلال آفريدگارند .

آفريدگار در آينه آفريده ها

ادراك تجلّى آفريدگار در آينه آفريده ها ، به ميزان قدرت ديدِ انسان ، شدّت و ضعف پيدا مى كند . هر قدر موانع شناخت ، كمتر و قدرت ديد عقلى و قلبى انسان ، بيشتر باشد ، تجلّى خداوند ـ تبارك و تعالى ـ در آينه آفريده ها براى او محسوس تر است .

محقّق بحرانى ، در بيان انواع ادراك انسان از تجلّيّات آفريدگار در آفريده ها ، مردم را به چهار دسته تقسيم مى كند و مى گويد :

جلوه خدا به اين معنا باز مى گردد كه معرفتش از طريق مخلوقاتش براى بندگانش جلوه مى يابد تا آن جا كه هر ذرّه از مخلوقاتش به سان آينه اى مى شود كه در آن براى مردم ظاهر مى شود و آنان ، او را به اندازه ظرفيت خود ، مشاهده مى كنند و تفاوت اين مشاهده به سبب تفاوت نور ديدگان ايشان است :

پس برخى ابتدا مخلوق را مى بينند و سپس خالق را ، و برخى ، هر دو را با هم مى بينند ، و برخى ابتدا صانع را مى بينند ، و برخى چيز ديگرى را با صانع نمى بينند .

براى توضيح اين تقسيم بندى ، ذكر يك مثال ، مطلب را تا حدّى روشن مى كند . شما وقتى براى رؤيت تصوير چيزى به آينه نگاه مى كنيد ، گاه ، ابتدا آينه را مى بينيد ، بعد تصوير را . گاه ، آينه و تصوير را با هم ملاحظه مى كنيد ، يعنى هنگام رؤيت تصوير ، توجّه به آينه هم داريد . گاه ، ابتدا تصوير را مى بينيد ، بعد توجّه به آينه مى كنيد ، و گاه ، چنان در تصوير دقيق مى شويد كه به چيزى جز صورتى كه در آينه است ، توجّه نداريد و چيزى جز صورت نمى بينيد .

با توجّه به اين مثال ، مردمى كه ديده عقل آنان بيناست ، در زمينه ادراك تجلّى آفريدگار در آينه آفريده ها ، به چهار دسته تقسيم مى شوند :

دسته اوّل ، افرادى هستند كه با مراجعه به آينه آفريده ها ، ابتدا اين آينه را مى بينند و ديده عقل آنان با مطالعه و ملاحظه آينه خلق ، خالق را مشاهده مى كند .

دسته دوم ، كه از قدرتِ ديد بيشترى برخوردارند و آفريدگار را بيش از طايفه اوّل شناخته اند ، آينه آفريده ها و آفريدگار را با هم مى بينند و به عبارت ديگر ، خدا را در اين آينه و با اين آينه مى بينند ؛ يعنى وقتى كه چشمِ سر ، كوه و دريا و ساير آيات الهى را مى بيند ، چشمِ عقل ، خدا را مشاهده مى كند .

دسته سوم ، چنان عاشق و واله آفريدگارند كه در ملاحظه و مطالعه آينه خلق ، ابتدا خالق را مى بينند ، بعد متوجّه خلق مى شوند . اينان ، از آفريدگار به آفريده مى رسند ، نه از آفريده به آفريدگار .

دسته چهارم ، كه در اوج خداشناسى هستند ، معرفت و محبّت آنان به خدا به حدّى است كه چيزى جز خدا نمى بينند . اين مرتبه از خداشناسى ، ويژه انبيا و انسان هاى كامل است كه هستى حقيقى را منحصر به خدا مى بينند و هستىِ جز او را ، همچون سايه ، نمودها و هستى هايى اعتبارى مى دانند .[۲]


[۱] و به گفته شاعر پارسى زبان، بابا طاهر عريان :

به صحرا بنگرم، صحرا توبينم

به دريا بنگرم، دريا تو بينم

به هر جا بنگرم، كوه و در ودشت

نشان از قامت رعنا تو بينم.

[۲] اين دسته در مقام مناجات با خداوند متعال ، آن گونه صحبت مى كنند كه در دعاى عرفه منسوب به امام حسين عليه السلام آمده است : «كيف يَستدلُّ عليك بما هو فى وجوده مُفتَقرٌ اليك . ألِغيرك من الظهور ما ليس لك حتّى يكونَ هو المُظهِرُ لك ؟ مَتى غِبْتَ حتّى تَحتاجَ إلى دليلٍ يَدلُّ عليك ؟ ومتى بَعُدْتَ حتى تكونَ الآثارُ هى الّتى توصل إليك ؟ عَمِيَتْ عينٌ لا تَراك عليها رقيبا ! ؛ چگونه با چيزى كه در وجودش به تو محتاج است ، بر وجود تو استدلال مى شود ؟ مگر براى جز تو جلوه و ظهورى هست كه در تو نيست تا او تجلّى دهنده تو باشد ؟ كِى از ديده ها پنهان بوده اى كه به راهنمايى كه به تو رهنمون شود ، نياز افتد؟ كِى دور بوده اى كه نشانه ها به تو راه بنمايانند ؟ كور باد چشمى كه تو را به عنوان نگهبان نبيند !» .