شده است. از اين رو مبانى جهانىسازى غربى با مبانى مهدويّت سازگارى ندارد.
5. ديد استكبارى
جهانىسازى غربى به طور طبيعى به استثمار و استعمار جهان غير غربى مىانجامد. تسلط آنها بر فناورىهاى پيشرفته موجب استكبار آنها مىشود. از اين روست كه اكنون مدّعى رهبرى جهان هستند. در حالى كه مهدويّت اسلامى به شدّت بر گسترش عدل در تمام زمين تأكيد دارد. در فرهنگ مهدوى همه انسانها، چه در غرب زندگى كنند چه در شرق، چه در شمال دنيا زندگى كنند و چه در جنوب، برابرند؛ همه آنها بندگان خدا هستند و غرب و شرق، يا رنگ و نژاد موجب برترى يكى بر ديگرى نمىشود.
همچنين اگر جهانى شدن به معناى تسلط نظام سرمايهدارى بر جهان باشد، اين معنا از جهانى شدن نيز به هيچ وجه با آموزه مهدويّت سازگارى نخواهد داشت؛ زيرا سرمايهدارى غربى مبتنى بر كسب سود بيشتر است و اين منجر به ظلم بيشتر به جامعه انسانى مىشود؛ زيرا در اين وضعيّت سودها و ثروتها فقط در اختيار سرمايهداران قرار خواهد گرفت و بسيارى ديگر از جوامع انسانى از آن محروم مىشوند. در حالى كه مهدويّت اسلامى سودها و ثروتها را در اختيار همه جوامع انسانى مىگذارد؛ اقتصاد و سرمايه از منظر اسلام و مهدويّت صرفاً تأمينكننده نيازهاى بشر براى نيل به سعادت و رفاه دنيوى و اخروى است. اسلام مىآموزد كه خدا انسان را براى دنيا نيافريده است. سعادت واقعى انسان در جهان آخرت است و زندگى واقعى در اين جهان نيست؛ چنان كه در قرآن آمده است:
«وَإِنَّ الدَّارَ الْأَخِرَةَ لَهِى الحَيَوَانُ لَو كانُوا يَعلَمُونَ .۱
و زندگى واقعى سراى آخرت است، اگر مىدانستند!» .
تا اين جا روشن شد كه اگر جهانى شدن به معناى جهانىسازى غربى باشد، به