ريشههاى تاريخى جهانى شدن
بر اساس مبناى سوم (پديده بودنِ «جهانى شدن»)، ريشههاى تاريخى جهانى شدن را مىتوان در عمق تاريخ بشر يافت بنا بر ديدگاه جامعهشناسان و باستانشناسان، زندگى بشر از اجتماعات كوچك خانوادگى در جنگلها و غارها و پناهگاهها شروع شده و به تدريج به جمعيتهاى عشيرهاى و قبيلهاى و اجتماعات محدود در كنار چشمهها و رودخانهها تبديل شده است. اين اجتماعات كوچك بعدها تبديل به روستاها و واحدهاى كوچك شدهاند و سپس شهرها تشكيل شده و به تدريج از آنها كشورها و دولتها پديد آمدهاند. بنا بر اين در مجموع زندگى بشر به سوى جهانى شدن در حركت است. يعنى هر چه به پيش مىرويم تفرقهها كمتر، و تجمعها بيشتر مىشود. البته اين حركت در قرون اخير سرعت بيشترى گرفته است و با بهرهگيرى از وسايل جديد ارتباط جمعى حركت به سوى جهانى شدن ، باز هم شتاب بيشترى هم خواهد گرفت.
نقد مبانى فكرى جهانىسازى غربى
مهمترين مبانى فكرى و نظرى جهانى شدن غربى، يعنى پروژه جهانىسازى كه با مبانى فكرى اسلام و انديشه مهدويّت ناسازگار است، عبارتاند از:
1. انسانمحورى
بناى فكرى و نظرى تمدن غربى بر پايه انسانمحورى شكل گرفته است؛ در حالى كه مهدويّت اسلامى بر پايه خدامحورى استوار است. در نظام اعتقادى انسانمحور، انسان بخشى از جهان طبيعت است كه بر اساس يك فرايند مداوم پا به عرصه وجود گذاشته است. اين عقيده به شدّت متأثر از نظريه تحول طبيعى داروين است و تا آن جا پيش رفته است كه هر چيزى، حتّى فلسفه و دين را هم مشمول قانون تحوّل مىداند.