چگونگى غيبت و توضيحى در باره سرداب غيبت

چگونگى غيبت و توضيحى در باره سرداب غيبت

غيبت چگونه است؟ آيا جسم ، غايب شده و امام به نقطه اى دور از زمين بُرده شده است ؟ يا انسان هاى معمولى ، قدرت و توان ديدن ايشان را ندارند؟
مكان غيبت امام نيز يكى از پرسش ها بود : آيا غيبت از محلّ خاصّى ، مورد نظر بوده؟ يا مسئله اصلى ، خودِ غيبت بوده و نه مكان آن؟ غيبت تا كِى ادامه خواهد داشت؟ در زمان غيبت ، ارتباط امّت با امام ، چگونه است؟ و ...
در اين نوشته ، دو مسئله نخست ، يعنى چگونگى غيبت و محلّ آن - كه در منابع از آن به «سرداب» ياد مى شود - ، تحليل مى شوند

با شهادت امام عسكرى عليه السلام ، غيبت امام مهدى عليه السلام آغاز گرديد. شروع غيبت ، مسئله ها و پرسش هايى را مطرح ساخت . برخى از پرسش ها از نوع و كيفيت غيبت بودند : غيبت چگونه است؟ آيا جسم ، غايب شده و امام به نقطه اى دور از زمين بُرده شده است ؟ يا انسان هاى معمولى ، قدرت و توان ديدن ايشان را ندارند؟

مكان غيبت امام نيز يكى از پرسش ها بود : آيا غيبت از محلّ خاصّى ، مورد نظر بوده؟ يا مسئله اصلى ، خودِ غيبت بوده و نه مكان آن؟

مدّت غيبت و مسائل مربوط به آن نيز از جمله پرسش ها بودند : غيبت تا كِى ادامه خواهد داشت؟ در زمان غيبت ، ارتباط امّت با امام ، چگونه است؟ و ...

در اين نوشته ، دو مسئله نخست ، يعنى چگونگى غيبت و محلّ آن - كه در منابع از آن به «سرداب» ياد مى شود - ، تحليل مى شوند :

۱ . چگونگى غيبت

در بررسى چگونگى غيبت ، اين پرسش ها كاوش مى گردند كه : پنهان شدن امام مهدى عليه السلام از ديدگان انسان ها چگونه است؟ آيا خداوند ، ايشان را به نقطه اى دور از زمين بُرده و از دسترس مردم خارج ساخته است؟ يا اين كه در ميان مردم زندگى مى كند ؛ ولى به قدرت و اعجاز الهى ديده نمى شود؟ و يا اين كه در جامعه و ميان  مردم زندگى مى كند و مردم ايشان را مى بينند ؛ ولى نمى شناسند؟

اكنون بايد ديد كدام يك از اين سه احتمال در باره غيبت امام مهدى عليه السلام ، درست است: ۱ . نبودن در ميان مردم ، ۲ . بودن در ميان مردم و ديده نشدن ، ۳ . بودن و ديده شدن ؛ ولى شناخته نشدن .

در پاسخ به اين پرسش مى گوييم : وقوع هر سه احتمال ، امكان پذير است ، چنان كه نمونه هر يك در عالم اتّفاق افتاده است . خداوند در قرآن عيسى عليه السلام را نمونه احتمال اوّل شمرده ، مى فرمايد :

«وَمَا قَتَلُوهُ يَقِينَاً بَل رَّفَعَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ .[۱]

و يقيناً او را نكشتند ؛ بلكه خدا او را به سوى خود ، بالا بُرد».

موارد وقوع احتمال هاى دوم و سوم نيز در آيات و گزارش هاى تاريخى ذكر شده اند كه به چند مورد ، اشاره مى شود:

۱ . خداوند در قرآن مى فرمايد:

«وَ جَعَلْنَا مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَهُمْ فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ .[۲]

و ما در برابر آنان ، ديوارى كشيديم و در پشت سرشان [نيز] ديوارى و بر ديدگانشان نيز پرده اى افكنديم تا نتوانند بنگرند و ببينند».

در مورد اين آيه ، مفسّران از عبد اللَّه بن مسعود روايت كرده اند كه: قريش بر در خانه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله گرد آمدند . ايشان از خانه خارج شد و مشتى خاك بر سر و روى آنان پاشيد و آنان ، پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را نمى ديدند.

و نيز از ابن عبّاس آورده اند كه: قريش اجتماع نمودند و گفتند: «اگر محمّد بخواهد داخل شود، همگى يك پارچه بر ضدّ او به پا خواهيم خواست»؛ امّا پيامبر صلى اللَّه عليه و آله وارد شد و خدا در برابر ديدگان و پشت سر آنان ، ديوارى قرار داد و آنان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را نديدند. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نماز خواند و نزد آنان آمد و مشتى خاك بر سر و روى آنان پاشيد ؛ ولى ايشان را نمى ديدند. هنگامى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از آن جا گذشت، قريش خاك و گرد و غبار را ديدند و گفتند: «اين ، همان سحر و جادوى ابن ابى كبشه[۳]- يعنى محمّد صلى اللَّه عليه و آله - است».[۴]

طبرى، در ذيل اين آيه ، آورده است: ابو جهل گفت: «اگر محمّد را ببينم، چنين و چنان مى كنم» و اين آيه نازل گرديد. وقتى آيه نازل شد ، قريش به ابو جهل مى گفتند: «اين ، محمّد است» ؛ امّا او مى گفت: «محمّد كجاست؟ محمّد كجاست؟ و ايشان را نمى ديد» .[۵]

۲ . خداوند در آيه اى ديگر مى فرمايد:

«وَ إِذَا قَرَأْتَ الْقُرْءَانَ جَعَلْنَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْأَخِرَةِ حِجَابًا مَّسْتُورًا .[۶]

[اى پيامبر!] هنگامى كه قرآن تلاوت مى نمايى، ما ميان تو و آنانى كه به قيامت ايمان ندارند، پرده اى ستبر قرار مى دهيم» .

در تفسير اين آيه آمده است: عدّه اى هنگام تلاوت و يا نماز خواندن پيامبر صلى اللَّه عليه و آله ، در كعبه و يا به هنگام دعوت مردم، ايشان را آزار مى دادند و خداوند با اين كار ، مانع آنان شد.[۷]۳ . خداوند در داستان سامرى مى فرمايد:

«قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُواْ بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِّنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا .[۸]

سامرى گفت: من چيزى ديدم كه آنان نمى ديدند . مشتى از خاكى كه نقش پاى آن فرستاده خدا بر آن بود ، برگرفتم و در آن پيكر افكندم» .

طبرى گفته است: سامرى، جاى پاى مركب جبرائيل را ديد و در اين هنگام ، مشتى از خاك پاى مركب او را برداشت و آن را بر زيورآلات شكسته شده و گداخته افكند و گفت گوساله شود .[۹]

به عبارت ديگر ، منظور مفسّران ، اين است كه «سامرى» فرشته وحى را در حالى ديد كه هيچ كسى از بنى اسرائيل ، او را نمى ديد.

۴ . بر اساس احاديث متعدّد ، خضر عليه السلام - كه قرآن از او به عنوان بنده اى از بندگان الهى[۱۰]ياد مى كند - ، در ميان مردم زندگى مى كند و مردم يا او را نمى بينند و يا نمى شناسند.[۱۱]

اينك با توجّه به اين نمونه هاى واقع شده ، به اين مسئله مى رسيم كه غيبت امام زمان چگونه است . احاديث متعدّدى دلالت دارند كه امام زمان عليه السلام بر روى زمين و در ميان مردم زندگى مى كند. در اين زمينه مى توان به اين شواهد ، اشاره كرد:

۱ . حديث هايى كه از غيبت انبياى گذشته سخن گفته و غيبت امام زمان را بدان تشبيه كرده است (مانند تشبيه به غيبت موسى عليه السلام[۱۲]و يوسف عليه السلام[۱۳]در چندين حديث) و يا تصريح به وقوع سنّت غيبت انبيا گذشته در باره امام زمان عليه السلام ، مانند آنچه ابو بصير ، نقل كرده است :

سَمِعتُ أبا عَبدِ اللَّهِ عليه السلام يَقولُ : إنَّ سُنَنَ الأَنبِياءِ عليهم السلام بِما وَقَعَ بِهِم مِنَ الغَيباتِ حادِثَةٌ فِى القائِمِ مِنّا أهلَ البَيتِ ، حَذوَ النَّعلِ بِالنَّعلِ.[۱۴]

شنيدم كه امام صادق عليه السلام مى فرمايد : به راستى كه سنت هاى پيامبران در غيبت هاى آنان دقيقاً در قائم اهل بيت ، رُخ مى دهد.

و آنچه محمّد بن مسلم ، نقل كرده است :

دَخَلتُ عَلى  أبي جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِىٍّ الباقِرِ عليه السلام ، وَ أَنَا اُريدُ أن أسأَلَهُ عَنِ القائِمِ مِن آلِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيهِ وعَلَيهِم ، فَقالَ لى مُبتَدِئاً : يا مُحَمَّدَ بنَ مُسلِمٍ ! إنَّ فِى القائِمِ مِن آلِ مُحَمَّدٍ صلى اللَّه عليه و آله شَبَهاً مِن خَمسَةٍ مِنَ الرُّسُلِ : يونُسُ بنُ مَتّى  ، وَ يوسُفُ بنُ يَعقوبَ ، وَ موسى  ، وَ عيسى  ، وَ مُحَمَّدٌ ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ عَلَيهِم . فَأَمّا شَبَهُهُ مِن يونُسَ بنِ مَتّى  : فَرُجوعُهُ مِن غَيبَتِهِ وَ هُوَ شابٌّ بَعدَ كِبَرِ السِّنِّ . وَ أَمّا شَبَهُهُ مِن يوسُفَ بنِ يَعقوبَ : فَالغَيبَةُ مِن خاصَّتِهِ وَ عامَّتِهِ ، وَ اختِفاؤُهُ مِن إخوَتِهِ .[۱۵]

بر امام باقر عليه السلام وارد شدم و مى خواستم در باره «قائم از خاندان محمّد» بپرسم كه خودشان شروع به سخن گفتن نمود و فرمود: «اى محمّد بن مسلم! در قائم خاندان محمّد! شباهت هايى از پنج تن از پيامبران موجود است: يونس پسر مَتّا ، يوسف پسر يعقوب ، موسى، عيسى و محمّد درودهاى خدا بر او و خاندانش و بر آنان باد! شباهت به يونس ، آن است كه پس از غيبت ، در حالت جوانى مى آيد ، با آن كه كهن سال است و شباهت به يوسف ، غيبت او از عموم و خواص و پنهان بودن از برادرانش است».

۲ . حديث هايى كه دلالت دارند شخص او يا جسم او ديده نمى شود ، مانند:

سُئِلَ أَبوالحَسَنِ الرِّضا عليه السلام عَنِ القائِمِ فَقالَ : لا يُرى  جِسمُهُ ، وَ لا يُسَمَّى اسمُهُ .[۱۶]

از امام رضا عليه السلام در باره قائم سؤال شد . فرمود: «جسم او ديده نمى شود و نامش برده نمى شود».عَن عَبد العظيم بنِ عبد اللَّهِ الحَسَنى قالَ : دَخَلتُ عَلى  سَيِّدى عَلِىِّ بنِ مُحَمَّدٍ عليه السلام ، فَلَمّا بَصُرَ بى قالَ لى :... فَقُلتُ : وَ كَيفَ ذاكَ يا مَولاىَ ؟ قالَ : لِأَنَّهُ لا يُرى  شَخصُهُ ، وَ لا يَحِلُّ ذِكرُهُ بِاسمِهِ حَتّى  يَخرُجَ .[۱۷]

عبد العظيم حسنى مى گويد: بر امام هادى وارد شدم . چون مرا ديد ، فرمود: ... . گفتم : [غيبت ] چگونه است ، مولاى من؟ فرمود: «بدنش ديده نمى شود و ياد كردن نامش حلال نيست».لَمّا صالَحَ الحَسَنُ بنُ عَلِىٍّ عليهما السلام مُعاوِيَةَ بنَ أبى سُفيانَ دَخَلَ عَلَيهِ النّاسُ ، فَلامَهُ بَعضُهُم عَلى  بَيعَتِهِ ، فَقالَ عليه السلام : ... فَإِنَّ اللَّهُ عزّ و جلّ يَخفى وِلادَتَهُ ، وَ يُغَيِّبُ شَخصَهُ ؛ لِئَلّا يَكونَ لِأَحَدٍ فى عُنُقِهِ بَيعَةٌ إذا خَرَجَ .[۱۸]

هنگامى كه امام حسن عليه السلام با معاويه صلح كرد ، عدّه اى نزد ايشان رفتند و او را به خاطر بيعت با معاويه ، سرزنش كردند. امام عليه السلام فرمود : «... خداوند عزّ و جلّ ولادت قائم را پنهان مى كند و شخص او را از ديدگان ، پنهان مى دارد تا اين كه وقت ظهور ، بيعت كسى بر گردنش نباشد» .

در دعاى ندبه نيز مى خوانيم :

عَزيزٌ عَلَىَّ أن أرَى الخَلقَ وَ أنْتَ لا تُرى  .[۱۹]

بر من گران است كه مردم را ببينم و تو ديده نشوى .

۳ . حديث هايى كه دلالت دارند كه امام مهدى عليه السلام مانند موسى عليه السلام ، بيمناك و در انتظار ، زندگى مى كند ؛ زيرا اگر خارج از زمين بود ، خوف معنا نداشت . اين احاديث فراوان اند و از جمله آنها ، حديث ابو بصير است كه :

سَمِعتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام يَقولُ : فى صاحِبِ هذَا الأَمرِ أربَعُ سُنَنٍ مِن أربَعَةِ أنبِياءَ عليهم السلام : سُنَّةٌ مِن موسى  ، وَ سُنَّةٌ مِن عيسى  ، وَ سُنَّةٌ مِن يوسُفَ ، وَ سُنَّةٌ مِن مُحَمّد صلى اللَّه عليه و آله ، فَأَمّا مِن موسى  : فَخائِفٌ يَتَرَقَّبُ .[۲۰]

شنيدم كه امام باقر عليه السلام مى فرمود: «در صاحب الأمر ، چهار سنّت از چهار پيامبر ، وجود دارد : سنّتى از موسى و سنّتى از عيسى و سنّتى از يوسف و سنّتى از محمّد . امّا آنچه از سنّت موسى است ، اين است كه بيمناك و در انتظار است» .

۴ . حديث هايى كه دلالت دارند زمين از حجّت ظاهر يا غايب ، خالى نيست ، مانند آنچه امام على عليه السلام به كميل بن زياد نخعى فرمود :

اَللَّهُمَّ ، بَلى  لا تَخلُو الأَرضُ مِن قائِمٍ بِحُجَّةٍ ، (إمّا) ظاهِرٍ مَشهورٍ ، وَ باطن مَغمورٍ ، لِئَلّا تَبطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّناتُهُ .[۲۱]

به خدا سوگند ، زمين ، از قيام كننده به حجّت ، خالى نيست خواه ظاهر و آشكار و يا باطن و پنهان ، تا حجّت هاى الهى و ادلّه روشنش باطل نگردند .

بر اساس اين شواهد و قراين و مانند آنها نتيجه مى گيريم كه امام عليه السلام در زمين و در ميان مردم زندگى مى كند؛ امّا اين كه از ميان احتمال دوم و سوم در باره غيبت (ديده نشدن و يا شناخته نشدن) ، كدام يك قوى تر است؟ بايد گفت كه دليلى بر تعيين يكى از اينها نيست و هر دو مى تواند صادق باشند، بدين معنا كه امام عليه السلام ، گاه ديده نمى شود و گاه شناخته نمى گردد. البتّه برخى از ادلّه پيشين مانند دليل دوم ، دلالت داشتند كه امام عليه السلام ديده نمى شود و برخى نيز از اين جهت ، ساكت بودند. از اين روى ، اظهار نظر صريح در اين باره ، دشوار است؛ بلكه مى توان گفت كه امام عليه السلام گاه ديده نمى شود و گاه شناخته نمى شود.

۲ . سرداب غيبت

در شهر سامرّاى عراق و در جوار حرم عسكريّين عليهما السلام ، زيرزمينى وجود دارد كه  مشهور به «سرداب[۲۲]غيبت» است .[۲۳]

شمارى از منابع اهل سنّت با طرح اين اتّهام كه شيعه اماميّه بر اين باور است كه امام مهدى عليه السلام در سرداب زندگى مى كند[۲۴]و يا از آن جا غيبت كرده است[۲۵]و يا از آن  جا ظهور خواهد كرد ،[۲۶]عقايد پيروان اهل بيت عليهم السلام را در باره مهدويت را به تمسخر گرفته اند . ابن خلدون در انتقاد به عقايد اماميّه مى نويسد :

گمان مى كنند كه امام دوازدهم - يعنى محمّد بن حسن عسكرى - كه او را «مهدى» لقب مى دهند ، در سردابى در حلّه وارد شد و از آن جا غيبت كرد و در آخر الزمان قيام مى كند و زمين را از عدل و داد پُر مى كند و اشاره آنان به حديثى است كه در كتاب ترمذى در باره مهدى آمده است . شيعيان تا كنون انتظار او را مى كشند و بدين جهت او را «مُنتظَر» مى نامند. آنان هر شب پس از نماز مغرب بر در سرداب مى ايستند ، در حالى كه با خود مركبى همراه دارند . او را صدا مى زنند و او را به خروج و قيام فرا مى خوانند تا اين كه آسمان از ستاره ها پُر شود و سپس باز مى گردند تا شب بعد و اين رويّه هميشگى آنان است.[۲۷]اكنون براى تبيين اين كه آنچه در منابع ياد شده آمده ، افترا به شيعه اماميّه است ، موضوع «سرداب غيبت» را در چند بند ، بررسى مى نماييم :

۱ . سرداب غيبت در منابع شيعه

نخستين نكته قابل تأمّل ، اين است كه در منابع كهن معتبر شيعى تا قرن پنجم ، اشاره اى به «سرداب غيبت» نشده است . بله ! در برخى منابع دست دوم شيعى آمده است :

معتضد ، پيكى فرستاد و دستور داد كه ما سه نفر مخفيانه حركت كنيم و به سامرّا به خانه حسن بن على برويم (زيرا او وفات كرده است) و هر كس را در خانه يافتيم ، سرش را براى معتضد ببريم. ما هم طبق دستور به آن خانه رفتيم . خانه را متروكه يافتيم . پرده را كنار زديم . به سردابى برخورديم . وارد سرداب شديم و گويا در آن جا دريايى بود و در انتهاى آن ، حصيرى پهن بود و بر روى حصير ، مرد خوش رويى نماز مى خواند و اصلاً به ما توجّهى نكرد. احمد بن عبد اللَّه ، جلو رفت ، كه در آب فرو رفت و در آن دست و پا مى زد كه دست خود را دراز كردم و او را نجات دادم .[۲۸]

گذشته از ضعف سند اين گزارش و جايگاه دست دوم منبع، اين گزارش از نظر تاريخى و محتوايى ، غير قابل قبول است ؛ زيرا معتضد در سال ۲۷۹ هجرى ، يعنى ۱۹ سال پس از شهادت امام عسكرى عليه السلام به خلافت رسيده است . هچنين در اين گزارش ، تصريح نشده كه شخص موجود در سرداب كيست ؛ بلكه تصريح گرديده كه مردى روى حصيرى روى آب نماز مى خواند ، در حالى كه امام مهدى عليه السلام طبق عقايد اماميّه پس از شهادت پدرش ، كودكى چهار يا پنج ساله بوده است .

گفتنى است كه اين گزارش در كتاب شيخ طوسى نقل شده ؛ امّا اشاره اى به سرداب و يا وقوع اين ماجرا پس از شهادت امام عسكرى ندارد . بنا بر اين ، ارتباط آن با غيبت امام مهدى عليه السلام روشن نيست .[۲۹]

۲ . افتراى ظهور امام مهدى عليه السلام از سرداب غيبت

منابع حديثى اماميّه اتّفاق دارند كه ظهور امام مهدى عليه السلام از شهر مكّه و در كنار كعبه است .[۳۰]بنا بر اين ، نسبت دادن عقيده «ظهور از سرداب غيبت» به آنان ، كذب محض است . اين نكته نيز قابل تأمّل است كه هيچ يك از كسانى كه چنين دروغى را به شيعه نسبت داده اند ، به منبعى كه بر ادّعاى آنان دلالت كند ، اشاره نكرده اند .

۳ . افتراى زندگى امام عليه السلام در سرداب غيبت

منابع حديثىِ شيعه تصريح مى كنند كه در دوران غيبت كبرا، عامّه مردم از محلّ اقامت امام عليه السلام آگاهى ندارند ، چنان كه از امام صادق عليه السلام روايت شده است:

لِلقائِمِ غَيبَتانِ : إحداهُما قَصيرَةٌ ، وَ الاُخرى  طَويلَةٌ . الغَيبَةُ الاُولى  لا يَعلَمُ بِمَكانِهِ فيها إلّا خاصَّةُ شيعَتِهِ ، وَ الاُخرى  لا يَعلَمُ بِمَكانِهِ فيها إلّا خاصَّةُ مَواليهِ .[۳۱]

قائم دو غيبت دارد: يكى كوتاه و ديگرى طولانى . در غيبت نخست ، جز خواصّ شيعه، جاى او را نمى دانند و در غيبت ديگر، جز خواص و بستگانش جاى او را نمى دانند.

محقّق اربلى (م ۶۹۳ ق) در پاسخ به اين افترا مى نويسد :

و الّذينَ يَقولون بِوجوده لا يَقولُون إنّه فى سرداب بَل يَقولون إنّه حَىّ موجود يَحلّ و يرتحل و يَطوف فى الأرض .[۳۲]

آنان كه معتقد به زنده بودن او هستند، نمى گويند كه وى در سرداب زندگى مى كند ؛ بلكه عقيده دارند كه وى زنده است و در زمين رفت و آمد مى كند.

همچنين در برخى احاديث آمده كه امام عليه السلام در ميان مردم است ؛ ولى آنان ايشان را نمى بينند و نمى شناسند .[۳۳]احتمالاً ريشه اين نسبت ناروا ، سخن برخى از نويسندگان چون گنجى شافعى است كه به پندار خود در دفاع از عقيده به مهدويت ، در پاسخ اين شبهه كه «چگونه امام مهدى عليه السلام سال ها در سرداب بدون آب و غذا زندگى مى كند؟» ، زندگى آن امام را به زندگى عيسى عليه السلام تشبيه كرده اند .[۳۴]

امّا بايد توجّه داشت كه گنجى شافعى ، پيرو مذهب اهل سنّت است و عدم آشنايى وى با فرهنگ و عقايد شيعه موجب گرديده كه اين افترا را باور كند و به دليل احترامى كه براى عقايد اماميّه قائل است ، از آن دفاع نمايد .

۴ . افتراى اجتماع همه شب شيعيان در اطراف در سرداب غيبت

از همه دروغ هاى گذشته خنده آورتر ، سخن ابن خلدون است كه مى گويد : «شيعيان هر شب بعد از نماز مغرب بر درِ سرداب مى ايستند و مركبى را آماده مى كنند و امام را صدا مى زنند كه خارج شود ، تا پاسى از شب بگذرد . سپس باز مى گردند تا شب ديگر» ،[۳۵]هر چند متأسّفانه برخى ديگر ، اين اتّهام را تكرار كرده اند.

گفتنى است كه اكثر قريب به اتّفاق اهل سامرّا از آغاز تا كنون ، اهل سنّت اند و به آسانى مى توان با پرس و جو از آنان به صحّت و سقم چنين دعوايى پى برد.[۳۶]

يادآور مى شويم كه ابن خلدون در اين نقل و نيز در جايى ديگر از كتاب خود ، اين اقدام را به شيعيان حلّه نسبت داده است ، در صورتى كه كسى جز او ، ادّعاى وجود سرداب غيبت در حلّه را ندارد .


[۱]نساء: آيه ۱۵۷ - ۱۵۸ .

[۲]يس : آيه ۹ .

[۳]ابن ابى كبشه ، مردى از «خُزاعه» بود كه با بت پرستى قريش مخالفت كرد و بت نپرستيد و به همين دليل هنگامى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مردم را به توحيد فرا خواند و بت پرستى را مردود اعلام كرد، قريش ، پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را به آن مرد - كه از اجداد مادرى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نيز بود - ، تشبيه كردند.

[۴]مجمع البيان : ج ۸ ص ۶۵۰.

[۵]تفسير الطبرى : ج ۱۲ جز ۲۲ ص ۱۵۲.

[۶]اسرا : آيه ۴۵ .

[۷]مجمع البيان : ج ۶ ص ۶۴۵.

[۸]طه : آيه ۹۶.

[۹]تفسير الطبرى : ج ۹ جزء ۱۶ ص ۲۰۵.

[۱۰]كهف : آيه ۶۵.

[۱۱]ر. ك : ص ۱۰ ح ۴۸۱، كمال الدين : ص ۳۹۰ ح ۴.

[۱۲]ر. ك: ج ۲ ص ۳۸۷ ح ۴۷۸، و ج ۳ ص ۸ ح ۴۸۰، كمال الدين : ص ۱۲۷ - ۱۵۲ و ص ۳۲۶ - ۳۲۹ ح ۶ و ۷ و ۱۱ و ص ۳۴۰ ح ۱۸ .

[۱۳]كمال الدين : ص ۳۴۵ ح ۳۱.

[۱۴]ر. ك : ص ۱۶۸ ح ۵۶۰ .

[۱۵]ر. ك : ص ۸ ح ۴۸۰ .

[۱۶]كمال الدين : ص ۳۷۰ ح ۲ . نيز ، ر. ك: همين دانش نامه: ج ۲ ص ۲۹۶ ح ۳۹۰ .

[۱۷]ر . ك : ج ۲ ص ۱۵۶ ح ۳۰۴ .

[۱۸]ر. ك : ص ۱۰۵ ح ۵۰۷ .

[۱۹]ر. ك: ج ۶ ص ۱۳۸ ح ۱۰۵۴ .

[۲۰]ر. ك : ص ۶ ح ۴۷۹ .

[۲۱]ر. ك: ص ۱۹۸ ح ۵۹۲ .

[۲۲]سرداب به معناى زيرزمين است كه زير ساختمان ساخته و در مناطق گرمسيرى براى سكونت در تابستان مورد استفاده قرار مى گيرد .

[۲۳]در سال هاى اخير ، ورودى اين سرداب ، از داخل صحن حرم سامرّا بوده است . در داخل سرداب سه غرفه داشت كه جايگاه نماز مردان و زنان بود و با راهروهايى به يكديگر متّصل مى شد . سمعانى و ياقوت حموى به اين سرداب اشاره كرده اند ؛ ولى در متون كهن شيعى ، ذكرى از سرداب نشده است . شيخ طوسى به «بيت كبير» اشاره كرده كه ظاهراً مكانى غير از منزل عسكريّين بوده است . در برخى متون ، از دهليز و بيوت و بيت مستور ، سخن به ميان آمده است كه محلّى براى اختفا و حفاظت از امامان عليهم السلام بوده است (ر. ك: الكافى : ج ۱ ص ۵۱۷ ح ۴ و الهداية الكبرى  : ص ۳۲۹) .

در قرن چهارم و در زمان حكومت آل بويه ، سرداب به شكل فعلى ، مورد توجّه قرار گرفته است . برخى گفته اند : در اين مكان ، حوضى وجود داشته كه محلّ وضو گرفتن ائمه عليهم السلام بوده است . شيعيان براى تبرّك ، از خاك آن بر مى داشتند و گودى اين محل را بيشتر مى كردند . از اين رو به تدريج اين محل به شكل سرداب در آمده است . معزّ الدوله اين گودى را پر كرد و محلّى به شكل سرداب ايجاد كرد تا قداست محل ، باقى بماند . پس از آن ، ناصر عبّاسى در سال ۶۰۶ هجرى و احمد خان دنبلى در سال ۱۲۰۲ هجرى به بازسازى اين سرداب پرداخته و آن را در كنار مسجد جامع و حرم عسكريّين ، احيا كردند . در آخرين بازسازى ، سرداب به شكل زيرزمينى بسيار وسيع در آمده است (ر. ك : مزارات أهل البيت عليهم السلام و تاريخها و موسوعة العتبات المقدسة : ج ۱۲ ص ۱۴۰ - ۱۴۱) .

[۲۴]ابن اثير (م ۶۳۰ ق) مى گويد : «و فيها (سنة ۲۶۰) توفّى الحسن بن على ... و هو أحد الأئمّة الاثنى عشر على مذهب الإماميّة و هو والد محمّد الذى يعتقدونه المنتظر بسرداب سامرّا ؛ در سال ۲۶۰ قمرى ، حسن بن على - كه يكى از امامان دوازده گانه بر مذهب اماميّه است - ، وفات يافت . او پدر محمّد است كه شيعيان معتقدند در سرداب سامرّا در انتظار [ظهور ]است» (الكامل فى التاريخ : ج ۴ ص ۴۵۴) .

[۲۵]ابن تيميّه (م ۷۲۸ ق) مى گويد : «و المعصوم عند الرافضة الإماميّة الاثنى عشريّة : هو الذى يزعمون أنّه دخل سرداب سامرّا بعد موت أبيه الحسن بن على العسكرى ، سنة ستّين و مائتين ، و هو إلى الآن لم يعرف له خبر ، و لا وقع له أحد على عين و لا أثر ؛ [امام ]معصوم نزد شيعيان رافضى دوازده امامى: او كسى است كه شيعيان ، گمان مى كنند پس از مرگ پدرش حسن بن على عسكرى در سال ۲۶۰ ، وارد سرداب سامرّا شد و تا به حال از او خبرى نيست و كسى از او نشان و اثرى نديده است» (رأس الحسين ، ابن تيميّه : ص ۱۸۴) .

ابن خلّكان (م ۶۸۱ ق) مى گويد : «أبو القاسم محمّد بن الحسن العسكرى ... و هو صاحب السرداب عندهم و أقاويلهم فيه كثيرة و هم ينتظرون ظهوره فى آخر الزمان من السرداب بسرّ من رأى ... و الشيعة يقولون إنه دخل السرداب فى دار أبيه و اُمّه تنظر إليه فلم يعد يخرج إليها و ذلك فى سنة خمس و ستّين و مائتين و عمره يومئذ تسع سنين ؛ ابو القاسم محمّد بن حسن عسكرى. او نزد شيعيان ، صاحب سرداب است و سخنان شيعه در باره او فراوان است. شيعيان ، ظهور او را در آخر الزمان از سرداب سامرّا انتظار مى كشند ... و شيعيان معتقدند كه او وارد سردابى در منزل پدرش شد ، در حالى كه مادرش بدو مى نگريست و ديگر باز نگشت و اين در سال ۲۶۵ اتّفاق افتاد ، در حالى كه نُه ساله بود» (ر. ك : وفيات الأعيان : ج ۴ ص ۱۷۶ ش ۵۶۲) .

ذهبى (م ۷۴۸ ق) مى گويد : المنتظر الشريف ، أبو القاسم ، محمّد بن الحسن العسكرى ... خاتمة الاثنى عشر سيّداً ، الذين تدعى الإماميّة عصمتهم - و لا عصمة إلّا لنبىّ - و محمّد هذا هو الذى يزعمون أنّه الخلف الحجّة ، و أنّه صاحب الزمان ، و أنّه صاحب السرداب بسامرّا ، و أنّه حىّ لا يموت ، حتّى يخرج ، فيملأ الأرض عدلاً و قسطاً ، كما ملئت ظلماً وجوراً ... قلت : و يزعمون أنّ محمّداً دخل سرداباً فى بيت أبيه ، و اُمّه تنظر إليه ، فلم يخرج إلى الساعة منه ، و كان ابن تسع سنين ، و قيل دون ذلك ؛ منتظر شريف، ابو القاسم محمّد بن حسن عسكرى، آخرين دوازده آقا، كه شيعيان ، عصمت آنان را ادّعا مى كنند ، در حالى كه عصمت جز براى پيامبر نيست ، و او كسى است كه گمان مى كنند آخرين حجّت است، صاحب الزمان است و صاحب سرداب سامرّاست و زنده است و نمى ميرد تا قيام كند و زمين را از عدل و داد پُر سازد ، چنان كه از ظلم و جور پُر شده است. مى گويم: و آنان گمان مى كنند كه محمّد وارد سرداب خانه پدرش شد ، در حالى كه مادرش بدو مى نگريست و تا كنون از آن سرداب بيرون نيامده است و در آن زمان ، نُه ساله بود و گفته اند كمتر» (سير أعلام النبلاء : ج ۱۳ ص ۱۱۹ ح ۶۰) .

[۲۶]سمعانى (م ۵۶۲ ق) مى گويد : «سرّ من رأى : و بها السرداب المعروف فى جامعها الذى تزعم الشيعة أنّ مهديهم يخرج منه ؛ سرّ من رأى  : سردابى معروف در مسجد جامع آن است كه شيعيان گمان مى كنند مهدى [موعود] از آن جا قيام مى كند» (الأنساب : ج ۳ ص ۲۰۲) .

[۲۷]تاريخ ابن خلدون : ج ۱ ص ۲۴۹ .

[۲۸]الخرائج و الجرائح : ج ۱ ص ۴۶۰ ح ۵ . همچنين در همين صفحه ، گزارش ديگرى وجود دارد كه همانند گزارشى كه در متن آمده ، مخدوش است .

[۲۹]ر. ك : ج ۵ ص ۵۵ ح ۷۹۰ .

[۳۰]ر. ك : ج ۸ ص ۱۹۱ (جاى قيام) .

[۳۱]ر. ك: ص ۱۲۶ ح ۵۲۷ .

[۳۲]كشف الغمة : ج ۳ ص ۲۸۳ .

[۳۳]الغيبة ، نعمانى : ص ۱۷۵ ح ۱۳ (در اين منبع ، به نقل از امام صادق عليه السلام آمده : «وفيه : يَفْتَقِدُ النّاس إماماً يَشهَدُ المَواسمَ يَراهُم وَ لا يَرَونَه ؛ مردم امام را نمى يابند كه در مراسم حج حضور دارد و آنان را مى بيند ؛ ولى آنان او را نمى بينند»).

[۳۴]البيان فى أخبار صاحب الزمان (كفاية الطالب) : ص ۵۲۱ . نيز ، ر. ك : كشف الغمة : ج ۳ ص ۲۷۸ و ۲۸۳ .

[۳۵]تاريخ ابن خلدون : ج ۴ ص ۳۹ .

[۳۶]صاحب كتاب أضواء على السنّة المحمّدية (ص ۲۳۶) از نويسندگان معاصر اهل سنّت ، از علّامه عسكرى نقل مى كند : «أمّا سرداب الغيبة الذى قيل عنه فى الحلّه أو سامرّاء فلم أسمع بشيعى يقول بغيبة المهدى فيه أو بوجوده فيه أو بخروجه منه ؛ امّا سرداب غيبتى كه گفته شده است در حلّه يا سامرّاست . من از هيچ شيعه اى نشنيدم كه مهدى عليه السلام در سرداب ، غيبت نموده يا در آن جا سكونت دارد و يا از آن جا ظهور مى كند» . با توجّه به تولّد و سكونت علّامه عسكرى در شهر سامرّا ، اين سخن ايشان ، بسيار روشنگر است .