واژه شناسى «تسبيح» - صفحه 2

حركت در كار ، مانند : «إِنَّ لَكَ فِى النَّهَارِ سَبْحًا طَوِيلاً ؛۱و براى تو در روز ، تلاش بسيار است» .
«تسبيح» به معناى وارسته دانستن خداوند متعال است و اصل آن ، به معناى سرعت حركت در عبادت خداوند متعال است . ۲
به نظر مى رسد كه كثرت استعمال تسبيح در تنزيه خداوند متعال ، اين واژه را در اين معنا تثبيت نموده است . از اين رو ، ابن فارِس ، معناى اصلى مادّه «سبح» را به دو اصل برگردانده است :
مادّه «سبح» دو اصل دارد :
يكى از آن دو ، به معناى عبادت است و ديگرى به معناى تلاش و كوشش . اصل اوّل ، سُبحه است به معناى «نماز» و به نماز نافله و نه واجب اختصاص دارد . فقها مى گويند : «مسافر ، دو نماز را جمع مى كند و ميان آن دو ، سبحه نمى گزارد» ؛ يعنى : ميان آن دو ، نماز نافله نمى خواند . از همين باب است «تسبيح» كه به معناى پيراسته دانستن خداوند بزرگ از هر بدى و عيبى است . «تنزيه» به معناى «دور كردن» است . عرب مى گويد : «سبحان من كذا» ؛ يعنى : دور است از او فلان چيز ... . و قومى گفته اند: به معناى اظهار شگفتى از كسى است كه فخر مى كند . اين ، به معناى قبلى هم نزديك است ؛ زيرا در واقع ، دور دانستنِ او از فخرفروشى است . يكى از صفات خداوند عز و جل «سُبّوح (تسبيح شده ) » است كه مُشتق از همان معنايى است كه گفتيم (وارسته دانستن خداوند از هر چيزى كه شايسته او نيست) . «سُبُحات» نيز كه در حديث آمده ، به معناى شكوه و عظمت خداوند است .

1.مزّمّل : آيه ۷ .

2.مفردات ألفاظ القرآن : ص ۳۹۲ .

صفحه از 9