«قَسَم»، در عربى از ريشه «ق س م» به معناى بهره، سهم و نصيب است. به گفته راغب اصفهانى، اين كلمه به لحاظ معنا به «قَسامه» باز مىگردد و قسامه سوگندهايى بوده است كه اولياى مقتول ياد مىكردهاند تا ادعاى خود را برضدّ شخص متهم به قتل ثابت كنند. سپس اين كلمه بر هرگونه سوگندى اطلاق گشت.۱ بدين سان، معناى قسمت و سهم، در قسم به معناى سوگند ملحوظ است.۲
براى سوگند در اصطلاح ، تعاريف متعددى به دست دادهاند كه تعريف علامه طباطبايى از كاملترين آنهاست:
سوگند آن است كه خبر يا انشاء را به موجودى با شرافت و آبرومند، به جهت ارج و اعتبار آن، پيوند زنيم و مقيّد سازيم، به گونهاى كه اگر خبر درست نباشد - و در انشاء، امر يا نهى امتثال نشود - كرامت و شرافت آن چيز آسيب ببيند؛ مثلاً چون مىگوييم: «به جان خودم سوگند كه زيد ايستاده است»، صدق اين سخن را به شرافت زندگى و عمر خود پيوند زدهايم، به گونهاى كه اگر خبر دروغ باشد، جان ما بىارزش شده است . همچنين وقتى به كسى مىگوييم: «تو را به جان من سوگند كه اين كار را انجام دهى»، خواهش خود را به ارزش زندگى خود پيوند زدهايم، به گونهاى كه اگر آن شخص خواهش ما را برنياورد، ارزش جان ما را ناديده انگاشته و بدان بىحرمتى كرده است.۳ نتايج اين تعريف عبارت اند از: 1. سوگند بالاترين درجه تأكيد كلام است. 2. «مُقَسمٌبه» (= آنچه بدان سوگند ياد مىكنند)، گرامى و شريف است؛ زيرا در غير اين صورت، تأكيدى در كلام پديد نمىآيد.۴
1.المفردات فى غريب القرآن : ص۶۷۱ ماده «قسم».
2.قاموس قرآن : ج۶ ص۷.
3.الميزان فى تفسير القرآن : ج۱ ص۲۲۴ - ۲۲۵.
4.الميزان فى تفسير القرآن: ص۲۲۵.