سخن علّامه امینی در باره ولایت عهدی یزید - صفحه 13

صاحب منزلت بود و ابن اُثال نام داشت ، فرستاد تا به او شربتى بنوشانَد و او را به قتل برساند . طبيب يهودى ، رفت و شربتى به او نوشاند كه اندرونش را شكافت و بر اثر آن ، مُرد . بعدها مهاجر بن خالد ، برادر عبد الرحمان ، پنهانى با نوكرش به دمشق آمد و به كمين آن يهودى نشست تا شبى كه با جمعى از پيش معاويه بيرون مى آمد ، بر او حمله بُرد . همراهيان [او ]گريختند و مهاجر ، آن يهودى را كُشت .
در كتاب الأغانى چنين آمده است : آن يهودى را مهاجر بن خالد كُشت . او را دستگير كرده ، نزد معاويه بردند . معاويه به او گفت: خير نبينى! چرا طبيب مرا كُشتى؟
گفت: مأمور را كُشتم و آمر ، مانده است! ۱
ابن عبد البرّ ، پس از ذكر داستان ، مى گويد : اين داستان ، در ميان شرح حال نويسان و علماى تاريخ و روايت ، مشهور است و ما مختصرش كرديم . آن را عمر بن شَبَّه ، در كتاب أخبار مدينة آورده و ديگر مورّخان نيز نوشته اند . ۲
امينى مى گويد : اين ماجرا، در سال 46 هجرى ، يعنى دومين سال مطرح شدن ولايت عهدى يزيد ، اتّفاق افتاده است .

سرگذشت سعيد بن عثمان (سال 55 هجرى)

سعيد بن عثمان ، از معاويه تقاضا كرد كه او را به استاندارى خراسان بگمارد . معاويه گفت: عبيد اللّه بن زياد ، استاندار آن جاست . ۳
سعيد گفت: پدرم تو را به مقامات سياسىِ بالا رساند و مجال و امكان داد تا به جايى رسيدى كه از آن بالاتر نيست و تو در مقابل ، حق شناسى نكردى و سپاس نعمت هايش را به جاى نياوردى و اين (يعنى يزيد بن معاويه) را بر من مقدّم داشته ،

1.الأغانى : ج ۱۶ ص ۲۰۹ .

2.الاستيعاب : ج ۱ ص ۳۷۳ ش ۱۴۱۰ . نيز ، ر . ك : تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۲۲۷ .

3.عبيد اللّه در پايان سال ۵۳ هجرى ، در ۲۵ سالگى ، عازم خراسان شد (تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۲۹۷) .

صفحه از 58