سخن علّامه امینی در باره ولایت عهدی یزید - صفحه 18

لَّكُمَآ ؛ 1 و كسى كه به پدر و مادرش گفت: واى بر شما! ... » در باره اش نازل شده است .
عايشه ، از پشت پرده ، گفته مروان را شنيد و صدا زد: آى مروان! آى مروان!
مردم ، گوش فرا دادند و مروان ، روى خود را به طرف عايشه گرداند كه مى گفت: تو به عبد الرحمان گفتى كه اين آيه در باره اش نازل شده است؟ به خدا ، دروغ گفتى ! اين آيه ، نه در باره او ، بلكه در باره فلان شخص ، نازل شده است؛ امّا تو تكّه اى از لعنت پيامبر خدا هستى .
حسين بن على عليه السلام هم بر خاست و پيشنهاد معاويه را رد كرد . عبد اللّه بن عمر و عبد اللّه بن زبير نيز همين كار را كردند . مروان ، واكنش هاى آنها را به معاويه گزارش داد .
معاويه قبلاً نامه هايى حاوى تعريف و تمجيد از يزيد ، به استاندارانش نوشته بود و دستور داده بود كه هيئت هايى را به نمايندگىِ مردم استان ها ، به سوى او بفرستند . در ميان آنها ، محمّد بن عمرو بن حَزْم ، از مدينه بود و اَحنَف بن قيس ، در ميان هيئت اعزامى از بصره . محمّد بن عمرو به معاويه گفت: هر زمامدارى ، مسئول رعيّت خويش است . بنا بر اين ، توجّه داشته باش چه كسى را به حكومت بر امّت محمّد صلى الله عليه و آله مى گمارى .
معاويه ، از سخن او ، سخت ناراحت شد و به نفَس نفَس افتاد و او را باز پس فرستاد .
به اَحنَف بن قيس هم دستور داد تا به ملاقات يزيد برود . پس از پايان ديدارش ، از او پرسيد: برادرزاده ات را چگونه يافتى؟
اَحنَف گفت: جوانى با نشاط ، پُرتكاپو و شوخ!
معاويه سپس ، وقتى هيئت هاى نمايندگى استان ها جمع شده بودند ، به ضحّاك بن

1.احقاف : آيه ۱۷ .

صفحه از 58