سخن علّامه امینی در باره ولایت عهدی یزید - صفحه 55

دنياپرست مى پاشيد . با اين حال ، كسانى بودند كه هيچ يك از اينها در اراده استوار و ايمان تزلزل ناپذيرشان ، اثرى نداشت ؛ امّا چه فايده ؛ چرا كه عامّه ، پيرو اين چند تن نيستند .
امام حسين عليه السلام پيشواى هدايتگر و راه نما ، نواده پاك پيامبر گرامى ، و نمادِ شهادت و فداكارى و ستم ناپذيرى ، پيوسته در تقبيح آن كار ننگين مى كوشيد تا خلق را آگاه سازد و به مخالفت بر انگيزد و هشدار دهد كه مصالح عمومى اسلام ، با ولايت عهدى و مخصوصاً ولايت عهدى يزيد ، به خطر افتاده و بايد با آن ، مبارزه و ستيز كرد ، و اهمّيتى به اين نداد كه مردم ، سخنش را به گوش مى گيرند و اطاعت مى كنند يا نه . او وظيفه اش را در اين ديد كه وضع و مصلحت را براى آنان ، روشن سازد و آنان را با وظيفه شان آشنا گرداند . به تهمت معاويه كه مى گفت او با ولايت عهدى يزيد ، موافقت نموده و بيعت كرده ، اعتنايى نكرد و به تهديدات مكرّر و پياپى اش در راه خدا ، سرزنش طعنه زنان را به چيزى نشمرد و به اين رويّه ، ادامه داد تا اين كه معاويه با ننگ و گناهكارى مُرد ؛ اما امام حسين عليه السلام در حالى از دنيا رفت و رو به رحمت خدا آورد كه وظيفه اش را به تمامى و به نيكوترين وجه ، به پايان برده و به رمز جاودانگى و بهره مندى از خشنودى ايزدى ، نايل گشته بود .
آرى! امام حسين عليه السلام در حالى به ديدار رحمت پروردگارش نائل آمد كه قربانى بيعت يزيد شد ، همان گونه كه امام حسن مجتبى عليه السلام قربانى شد و او را براى تحقّق بيعت پليد و شوم يزيدى ، زهر دادند ؛ براى بيعتى كه هزاران بدبختى و فلاكت براى امّت اسلامى به وجود آورد و باعث ويران شدن كعبه و هجوم بر هجرتگاه مدينه ، در جنگ معروف حَرّه شد كه در آن ، دختران مهاجران و انصار ، به معرض بى ناموسى در افتادند و سهمناك ترين صحنه تاريخ ، پديد آمد ؛ صحنه كربلا كه در آن، خاندان گهربار پيامبر صلى الله عليه و آله تار و مار و ريشه كن گشتند و بانگ عزا و شيون ، از تمام خانه هاى آنان و از خانه هر ديندارى و هر دوستدار پيامبرى ، بر آمد و سيل اشك ، روان شد و هيچ كس ، ديگر روى خوش نديد و هيچ لبى به خنده گشوده نگشت و بلاها و

صفحه از 58