نقد محتوايي حديث - صفحه 26

است كه چنان كه در آيه صدر سخن آمد, خداوند متعال مى فرمايد:
اين قرآن را براى تو فرو فرستاديم تا براى مردم, آنچه را به سويشان نازل كرده ايم, توضيح دهى. اميد كه بينديشند.
وظيفه تبيين كه فراتر از تلاوت است, بر عهده پيامبر(ص) نهاده شده است. پس احاديث پيامبر(ص), مفسّر قرآن مجيد است. در عين حالى كه قرآنْ خودش را بيان مى كند, حديث هم تبيان قرآن است:
إنّ علينا جمعه و قرآنه… ثم إنَّ علينا بيانه.۱
بنابراين, از خودِ قرآن فهميده مى شود كه موقعيّت حديث, همان موقعيّت قرآن است و تنها تفاوت اين دو, جنبه اعجاز قرآن است.
حديث, مبيّن ذكر است و نسبت به مُجملات و مطلقات قرآن, حالت بيان كنندگى و روشنگرى دارد. كسى در روى زمين, منكر اين مسئله نيست و اگر درصدر اسلام كسى گفت: (حَسُبنا كتاب اللّه), اين جمله را فقط بر زبان جارى كرد و بدان, اعتقاد قلبى نداشت.
دليل ديگرِ مدّعاى فوق, آيه «واذْكُروا نعمة اللّه عليكم وما أنزل عليكم من الكتاب والحكمة»۲ است. از اين كه «كتاب» بر «حكمت» عطف شده است و لازمه عطف, تغاير است و عطف, ظهور در تغاير دارد, پيداست كه اين حكمت, غيرِ كتاب است. لااقل, پنجاه درصد احتمال مى دهيم كه حكمت, غيرِ كتاب است و اين حكمت, همان مطلبى است كه در حديث رسول اكرم, منعكس است.
نقد حديث, انكار مكانت, عظمت و جحّيت حديث نيست. مبيّن و عِدلِ قرآن بودن (از نظر محتوا), منافاتى با نقد حديث ندارد. درست است كه حديث, حكمت است; امّا نقادى احاديث, براى رسيدن به حكمت واقعى است. اگر صرّافى, طلا يا نقره اى را محك مى زند, معنايش اين نيست كه براى طلا يا نقره ارزشى قائل نيست; بلكه اين, نشانه ارزشمندى طلا و نقره است و قصد صرّاف, رسيدن به طلا يا نقره واقعى است.

1.معرّفى اجمالى اين كتاب, در فصل نامه علوم حديث, شماره ۱۱, ص۱۷۳ ـ ۱۷۹ آمده است.

2.نحل, آيه۴۴.

صفحه از 39