نقد محتوايي حديث - صفحه 29

بلكه ايشان بر نوشتن, اصرار داشت. مثلاً پس از فتح مكّه, شخصى خدمت رسول خدا آمد و عرض كرد: «يا رسول اللّه! اين خطبه را براى من بنويسيد». پيامبر(ص) نيز دستور داد خطبه را براى آن شخص نوشتند.
گاهى گفته مى شود كه انگيزه منع, اين بوده است كه مردم, با روى آوردن به حديث, از قرآن باز مى ماندند. در جواب بايد گفت كه تجربه, خلاف اين ادّعا را ثابت كرده است و با وجود اين كه از قرن دوم, تدوين حديثْ شروع شد, ولى مسلمانان از قرآنْ باز نماندند.
عدّه اى نيز علّت منع را احتمال آميخته شدن حديث با قرآن دانسته اند. اين هم عذرى نابخشودنى است و معنايش انكار اعجاز قرآن است. اين تفسير, دفع فاسد به افسد است. قرآن, درّى شاهوار است و در هر كلامى باشد, خود را مى نماياند. در نهج البلاغه  مولا كه از نظر فصاحت و بلاغت, در درجه عالى است, آيات قرآنى, خود را مانند درّ شاهوار نشان مى دهند. گاهى نيز كمبود كاتب را به عنوان دليل برمى شمارند. اينها عذرهايى نابخشودنى است. در آن زمان, اقلاً هفده كاتب وجود داشت; زيرا تاريخ, هفده كاتب وحى را معرّفى كرده است.
پس از رحلت پيامبر(ص), به بهانه مطالعه و بررسى احاديث ايشان, همه مكتوبات را جمع آورى كرده, در يك جا آتش زدند. دلائل و اسبابى كه براى منع ذكر كرده اند, همه, علل بعد از وقوع است و علّت واقعى نيست. ما علل واقعى منع تدوين را در آن كتاب, به همراه شواهد تاريخى نوشته ايم.

نقد حديث

بعد از آن كه احاديثْ تدوين گرديد, تحيّر و تعجّبْ همه را فرا گرفت. اگر مجموعه احاديث را به مخروطى تشبيه كنيم و قاعده آن مخروط, عصر پيامبر(ص) باشد, بايد هرچه زمان مى گذرد, مانند چشمه اى كه هر چه از آن دور مى شويم, آبش به دليل شاخه شاخه شدنْش كم مى شود, صدور احاديث نيز كم شود; امّا آنچه واقع شده, عكس آن است; يعنى هرچه به عصر رسول خدا نزديك مى شويم, احاديثْ كمتر است.

صفحه از 39