نقد محتوايي حديث - صفحه 30

احاديثى كه اميرمؤمنان(ع) نقل كرده است, حدود پانصد حديث است و از عمر بن خطاب, چهل و دو حديث و از ابوبكر, كمى بيشتر, شنيده شده است. هرچه به عصر رسول خدا نزديك تر مى شويم, احاديثْ كمتر است و هرچه دورتر مى شويم, نقل احاديثْ افزون تر است; به طورى كه مثلاً احمد بن حنبل, در قاعده مخروط قرار گرفته است و رسول خدا در رأس آن! بجز ابوهريره كه از او حدود پنج هزار روايتْ ثبت شده است, از ديگر اصحاب, كمتر حديثْ روايت شده است.
مسلمانان, با توجّه بدين امور, دريافتند كه موضوعاتى در اين احاديث وجود دارد. لذا علما و محقّقان هر دو طايفه و فرقه(شيعه و سنّى), آستين بالا زدند و به نقد و تمحيص سنّت و بازشناسى صحيح از سقيم و موضوع پرداختند.
تا سال 101 هجرى, نوشتن احاديثْ ممنوع بود و در آن سال, عمر بن عبدالعزيز, ممنوعيّت آن را لغو كرد. با اين حال, چون حالت تقدّسى نسبت به نوشتن حديث به وجود آمده بود و نوشتن حديث, كارى زشت تلقّى مى گرديد, لذا رفعِ منع, با استقبال مواجه نگرديد.
در عصر منصور دوانيقى(143ق), نهضتى عمومى براى نوشتن حديث, بر پا شد. حديثى كه يك قرن و نيم نوشته نشود, قهراً بازيچه دست دنياگرايان و بازيگران خواهد شد و آنان, احاديث رسول خدا را با اكاذيب خود, مخلوط خواهند كرد. پس تنقيح احاديث, ضرورى به نظر رسيد.
علماى اسلام, براى تنقيح احاديث, راه هايى را برگزيدند. قدم اوّل را بخارى (196ـ256ق) و مُسلم(206 ـ 261ق) برداشتند. آنها صحيحين را تدوين كردند. صحيح, به حديثى مى گويند كه اوّلاً راوى اش «معدَّلٌ بعدلين» باشد; يعنى هر راوى را دو عادل, تأييد كنند; ثانياً راويِ استاد, با شاگرد, هم عصر باشند; ثالثاً نقل آن, ثابت شود.
شرط آخر را بخارى افزوده است و مسلم, آن را لحاظ نكرده است. اين دو, با اين قيود, به جمع آورى احاديثْ همّت گماردند. در نتيجه, بخارى چهار هزار حديث و مسلم شش هزار حديث را گردآورى كردند. اين دو, اوّلين قدم را برداشتند; ولى پيداست كه

صفحه از 39