نقد محتوايي حديث - صفحه 31

تمامى شش هزار حديث, نمى تواند صحيح باشد.
در قدم دوم, رجال حديثْ تنظيم شد و روات, طبقه بندى شده, ثقه و غير ثقه از هم باز شناخته شدند و كتاب هاى فراوانى كه حاكى از نظر اهل سنّت در رجال بود, نوشته شد. بخارى هم كتابى در رجال به نام التاريخ نوشت.
اين قدم ها در عين حال كه بسيار مؤثّر بودند, امّا كافى نبودند. در قرن ششم, ابن جوزى (510ـ596ق) ابتكارى انجام داد و موضوعات را جمع كرد و كتابى در چند جلد, به نام الموضوعات نوشت. پس از او, اين شيوه دنبال شد و سخاوى (م905ق) هم كتابى درباره موضوعات نوشت و نام المقاصد الحسنة فى الأحاديث المشتهرة على الألسنة را بر آن نهاد.
سيوطى, اين شيوه را ادامه داد و كتاب اللئالى المصنوعة فى الأحاديث الموضوعة را نگاشت.
علماى اهل سنّت, به اين كتبْ اكتفا نكردند و اين راه را ادامه دادند. حدود پنجاه, شصت سال است كه سَلَفى ها عنايت بيشترى نسبت به احاديث و رجال حديث پيدا كرده اند.
ناصرالدين آلبانى, استاد حديث عامّه, بر چهار كتاب از شش كتاب اصلى ايشان دست گذاشته و آنها را مورد بررسى قرار داده است, ولى به صحيح بخارى و صحيح مسلم نپرداخته است. از نظر وى (مانند بقيه علماى اهل سنّت), صحيحين, غير قابل خدشه اند; امّا چهار كتاب ديگر را ـ كه به اشتباه, اسم صحيح بر آنها اطلاق مى شود و در واقع به خاطر حجم بالاى احاديث فقهى, سنن هستند ـ مورد نقّادى قرار داده است. وى, ضعاف نسايى را در يك جلد, صحاح نسايى را در يك جلد, ضعاف ابوداود را در يك جلد و صحاح او را در يك جلد ديگر, جاى داده است و همين روش را در مورد دو كتاب ديگر, عملى ساخته است و هشت كتاب از لابه لاى اين چهار سنن, درآورده است.

نقدِ نقد حديث

اين گونه زحمات و خدمات اهل سنّت, از نظر خودشان مشكور است; امّا آن هدفِ عالى كه نقّادى واقعى حديث است, محقّق نشده است و دليل آن اين است كه: اوّلاً اهل سنّت,

صفحه از 39