نقد محتوايي حديث - صفحه 32

حاضر نيستند نسبت به صحيح بخارى و صحيح مسلم ابداً خدشه اى وارد شود. گويا اينها را از سرب ريخته اند و همان طور كه سرب, خدشه بردار نيست, اينها هم چنين اند. لنين هم مى گفت كه (ديالكتيك) را از سرب ريخته اند و خراش بردار نيست; امّا تاريخ, اثبات كرد كه نه تنها خراش بردار است, بلكه قابل انحلال هم هست.
اهل سنّت نسبت به اين دو كتاب (صحيح مسلم و بخارى), هيچ گاه انتقاد نمى كنند و آنها را مورد نقّادى قرار نمى دهند. اينْ خود, مشكلى است. مگر جناب مسلم يا جناب بخارى, معصوم بوده اند كه واقعاً بتوانند حقايق را از اوهام جدا كنند و هيچ اشتباهى نكنند؟! در بيان ضعف بخارى, همين بس كه او از امام صادق(ع) يك روايت هم ندارد; ولى از مرجئه و خوارج, روايت نقل نموده است. بنابراين, اين دو كتاب, نبايد عِدلِ قرآن باشند.
اهل سنّت مى گويند «صحيح البخارى, كلّه صحيح». بايد گفت اينها صحيح اند, به معناى اين كه راويانشان ثقه است و دو عادل, آنها را تصديق كرده اند; امّا صحيح به اين معنا كه حتماً كلام پيامبر(ص) هستند و اشتباهى در آنها رخ نداده است, نيستند. پس اين تعبير در مورد صحيح بخارى, درست نيست; هرچند اگر سَلَفيان از اين مطلب آگاه شوند, گوينده را به ارتداد و اعراض از سنّت, متهم مى كنند و او را از زنادقه برمى شمارند. آنها يكى از جرم هاى شيعه را عدم نقل از صحيح مسلم و بخارى مى دانند.
محور ما بخارى و مسلم نيستند. محور, رسول خداست. حالا يكى از بخارى و مسلم, روايتْ اخذ مى كند و ديگرى از منبعى ديگر. مافوقِ نقدْ دانستن صحيح بخارى يا مسلم, درست نيست; به دليل اين كه در اين دو كتاب, روايات فراوانى يافت مى شود كه مخالف كتاب, سنّت قطعى, عقل, تاريخِ صحيح و اجماعِ مسلمين است.
ييكى ديگر از اشكالاتى كه بر عامّه وارد است, اين است كه آنان, در كتب رجال خود, تابعيان را به نقد مى كشند و در اين زمينه, از خودْ سعه صدر نشان مى دهند; (فاذا بلغ الكلام الى الصحابة), قلم را سر بشكست. آنان, ابداً حاضر نيستند كلمه اى راجع به ضعف صحابيان بگويند و آنها را مورد نقد قرار دهند. گويى حدود ده هزار صحابى كه پيامبر(ص), طبق نقل تاريخ, داشته است و حدود شش هزار نفر كه وجودشان مسجّل

صفحه از 39