روايات «فصل الخطاب» نوري - صفحه 49

ينكر, يروى عن الضعفاء, كذّاب متّهم, كذّاب غال, ضعيف لايلتفت اليه ولا يعوّل عليه, فاسد الرواية,… و پر واضح است كه روايات نقل شده از اين قبيل راويان, هر مقدار هم زياد باشد, هيچ ارزشى ندارد و نمى تواند مطلبى را ثابت كند.
خامساً اگر بنا بر اعتنا به بخشى از اين روايات نقل شده در فصل الخطاب باشد, بايد گفت اين روايات, تأويل و تفسير و بيان برخى از مصاديق عمومات آيات است و يا درصدد بيان مورد نزول آيه و يا بيان اين كه هنگام نزول آيه, اين مصداق بخصوص, به عنوان تنصيص, در ضمن عمومْ اراده شده است و مراد از رواياتى كه مثلاً مى گويند: «هكذا نزلت» يا: «نزل بها جبرئيل كذا» هم همين است. چنان كه مقصود از واژه تحريف در روايات, تحريف معنوى و تفسير نادرست است, نه تحريف به معناى كم شدن و زياد شدن و تبديل شدن. ۱
وسادساً را نويسنده اين سطور مى افزايد كه: شايد بيش از نيمى از روايات نقل شده در فصل الخطاب, مربوط به اختلاف قرائات است و ربطى به مسئله تحريف ندارد و گويا علاّمه بلاغى, اين قبيل روايات را هم از اساس, بى اعتبار مى داند و مى گويد: اختلاف قرائت به اين صورت كه در كتاب ها مطرح است, اصلاً در مورد قرآن مجيد, پذيرفتنى نيست.
استاد علاّمه, مرحوم حاج ميرزا ابوالحسن شَعرانى نيز از كسانى است كه در ردّ فصل الخطاب, مطالب جالب و محكمى به عنوان تعاليق على فصل الخطاب, نگاشته و نيز در حواشى خود بر مجمع البيان طبرسى, چاپ اسلاميه, در اين باره افاداتى دارد. تعاليق بر فصل الخطاب, در كتاب هشت رساله عربى شاگردش آية اللّه حسن زاده آملى, درج و چاپ شده است. در اين تعليقه ها از عدم دلالت گروهى از روايات منقول در فصل الخطاب بر مقصود مؤلف آن, و مُرسل و ضعيف بودن گروهى ديگر, و نيز عدم

1.. علاّمه بلاغى, براى همه اين مطالبى كه گفته, شواهدى ياد كرده است كه به جهت رعايت اختصار, از ذكر آنها خود دارى كرديم. به مقدمه تفسير آلاء الرحمان, فصل دوم و سوم, رجوع شود.

صفحه از 82