امشب شب وصال است ، روز فراق ، فرداست در پرده حجازى ، شور عراق ، فرداست
امشب ، قِران سعد است در اختران خرگاه يا آن كه ليلة البدر ، روز مُحاق ، فرداست
امشب ز لاله رويان ، فرخنده لاله زارى است رُخساره هاى چون شمع ، در احتراق ، فرداست
امشب نواى تسبيح ، از شش جهت ، بلند است فرياد «واحسينا!» ، تا نُه رواق ، فرداست
امشب به نور توحيد ، خرگاه شاه ، روشن در خيمه آتش كفر ، دود نفاق ، فرداست
امشب ز روى اكبر ، قرص قمر ، هويداست آسيب انشقاق از تيغ شقاق ، فرداست
امشب شكفته اصغر ، چون گُل به روى مادر پيكان و آن گلو را ، بوس و عِناق ، فرداست
امشب خوش است و خرّم ، شمشاد قدّ قاسم رفتن به حجله گور ، با طَمطُراق ، فرداست
امشب نهاده بيمار ، سر روى بالش ناز گردن به حلقه غُل ، پا در وثاق ، فرداست
امشب به روى ساقى ، آزادگان گشاده بند گرانِ دشمن، بر دست و ساق ، فرداست
امشب نشسته مولا ، بر رَفرَف عبادت پيمودن ره عشق ، روى بُراق ، فرداست
امشب شب عروج است ، تا بزم «قابَ قَوسَين» هنگام رزم و پيكار ، يوم السباق ، فرداست
امشب شه شهيدان ، آماده رحيل است ديدار روى جانان ، يوم التلاق ، فرداست
امشب بگو به بانو ، يك ساعتى بيارام هنگامه بلاخيز ، ما لا يطاق ، فرداست
امشب قرين يارى ، از چيست بى قرارى؟ دل گر شود ز طاقت ، يكباره طاق ، فرداست.[۱]