يا حسين ! از تو آبرو داريم تا ابد ، با تو گفتگو داريم
عشقت آتش فشان سينه ماست چون نشانى به روى سينه ماست
ما كه دلواپسيم در ميقات مثل خار و خَسيم در ميقات
راه خود را ز كعبه ، كج كرديم با تو از تو ، دوباره حج كرديم
وقت اِحرام شد ، كفن پوشيم رَختى از جنس خون به تن پوشيم
حجّ اكبر ، طواف كربُبَلاست كعبه ، در اعتكافِ كرببلاست
عدّه اى ، از تو راه ، كج كردند كربلا را فداى حج كردند
عدّه اى ، گرم كار خود بودند غافل از تنگه اُحد بودند
عدّه اى نيز تكّه تكّه شدند بنده نام و نان و سكّه شدند
غرق در آخورِ علوفه شدند عدّه اى نيز اهل كوفه شدند
كوفه ، لبريزِ ناجوان مَردى است خنجر تيزِ ناجوان مردى است
جان زهرا ، به سوى كوفه ، مرو! با گل و غنچه و شكوفه ، مرو!
كوفه ، ره بر تو بست ، يا مولا! بيعتت را شكست ، يا مولا!
كربلا ، يعنى اشك ، يعنى آه ذبحِ هفتاد و دو خليلُ اللّه
قتلگه،مروه است، خيمه ، صفاست عيد قربان ، غروب عاشوراست
كربلا ، كعبه اَهورايى است مشهدِ لاله هاى زهرايى است.[۱]
[۱]دانش نامه شعر عاشورايى : ج ۲ ص ۱۶۸۸ .