در مِناى دوست ، جان دادن ، خوش است غرق خون در سجده افتادن ، خوش است
دادنِ سر بر سرِ پيمان عشق خون چكان ، بر نيزه اِستادن ، خوش است
با تنِ بى سر به قربانگاه عشق سينه را بر خاك بنهادن ، خوش است
با كمال شوق در يك نصفِ روز جان هفتاد و دو تن دادن ، خوش است
در برِ تير بلاى عشقِ دوست سينه را مردانه بگشادن ، خوش است
نوجوانِ مَهْ جَبين را تشنه كام جانب مقتل فرستادن ، خوش است
شيرخواره ، كودكِ لب تشنه را آب با تير بلا دادن ، خوش است
بى عَلَم ، بى دست و آب، از صدر زين روى صورت با سر افتادن ، خوش است.[۱]
[۱]دانش نامه شعر عاشورايى : ج ۲ ص ۱۲۴۶ .