سراپا تشنگى، امّا دلش درياتر از دريا و رقصى در ميان خون خود ، زيباتر از زيبا
چه شورى داشت آن شيدايى ات ، بالا بلند من كه در ميدان دل ، سر بُرده اى بالاتر از بالا
هزاران ارغوان ، در شعله هاى زخم تو پنهان ميان آن همه سوز عطش ، پيداتر از پيدا
نمى دانم چرا آبى ترين رود جهان حتّى نَزَد آبى به كام تشنه سقّاتر از سقّا
به روز واقعه ، آوازى از جنس دگر خواندى و مى ديدى صدايت مى زند فرداتر از فردا
گلويت را ملائك ، بوسه مى دادند و مى ديدند خدا هم بوسه مى زد بر لبت ، تنهاتر از تنها
به پاى نينوا ، ما بينوايان ، محشرى داريم كه اين محشر به بوى تو شود كُبراتر از كبرا
تو ، اى آزاده ، اى خون خدا ، عاشق ترين عاشق! دل ما از قيام تو شده شيداتر از شيدا.[۱]
[۱]دانش نامه شعر عاشورايى : ج ۲ ص ۱۵۱۱ ـ ۱۵۱۲ .