ملّا محمّد متخلّص به خَطا، صاحب كتاب بحر البكا از شاعران قرن سيزدهم هجرى است.
شعر او در مدح امام مهدی(ع):
چو صف كشيده به دل، فوج غم ز بسيارى گرفت ناله ز دل، منصبِ علمدارى
گرفت سكّه صاحبقرانِ[۱]داغ رواج چو داد عشق به دل منصب گرفتارى
به عهد كفرِ سر زلفِ يار نزديك است كه رفتهرفته كند سُبحه،[۲]ميل زُنّارى[۳]
گرت هواست كه در بزم وصلِ دوست چو شمع شبى به روز كنى ، جان به گريه بسپارى
چنان تهى ز خودى بايدت كه همچو حباب بر آب خيمه توانى زد از سبكبارى...
به نام ختم رسل، صاحب الزمان، مهدى كه ختم گشته به نامش سجّل[۴]مختارى
خراب گنبد گُل كى شود ز جنبش باد كند عدالت او گر به باغ معمارى؟
به حسب همّت هفت مَرغزار سپهر[۵]به چشم مُدركه چون سبزهاى به گلزارى
به سير بام جلالش ز اوج عرش اگر به بال شوق كند جبرئيل، طيّارى
در اوج روى اَمَل[۶]قرنهاى نامعدود به استعانت او بخت اگر كند يارى
به جوى عمر گرش آب رفته باز آيد به سنگ كرسى جاهش رسد به دشوارى
سپهر، سايه چترش چو ديد گفت به ماه كه روى خويش به خورشيد چند مىآرى؟
كند ز عكس تو صد آفتاب كسب ضيا اگر به سايه چترش شبى به روز آرى
به كاوش قلمِ فكرِ مدحگستر شد ز چشمهسارِ بيان، مطلعى دگر جارى
تو سرّ حقّى و پنهان از آن ز ديدارى خوش آن زمان كه حجاب از ميانه بردارى
يكى است ذات تو و ختم انبياى سلف به صورت از خبرى، معنى ابتدا دارى
مجسّم از تو جلال خداى عزّوجل عيان ز طلعت تو نور حضرت بارى
كنى به عقل بيان معنى جمال ازل به صورتى كه ز صورت، نقاب بردارى
كليم اگر يد و بيضا به دست معجزه داشت تويى كه دست خدايى در آستين دارى
دمى كه نسخه صحّت دهد طبيب دمت دم مسيح[۷]كند آرزوى بيمارى.[۸]
[۱]صاحب قران : پادشاهى كه ظفر و نصرت با وى همراه باشد .
[۳]زنّار : رشتهاى به ستبرى انگشت كه مسيحيان به حكم مسلمانان بر كمر مىبستند تا از آنها متمايز شوند ، كمربند متصل به صليب كه مسيحيان بندند .
[۴]سجل : سند، نامه ، حكم .
[۵]مرغزار : سبزه زار ؛ هفت مرغزار سپهر ، كنايه از هفت آسمان است .
[۷]دم مسيح : دم عيسى ، نفس عيسى عليه السلام كه مرده را زنده گرداند ، نفس جانبخش .
[۸]دانشنامه شعر مهدوى: ج ۱ ص ۳۴۳.