تحقيقى درباره توطئه گران ترور امام علی(ع)

تحقيقى درباره توطئه گران ترور امام علی(ع)

آيا خوارجْ طراح اصلى ترور امام عليه السلام بوده اند و معاويه هيچ نقشى در آن نداشته است؟ آيا داستانسرايى هايى كه در ارتباط با نقش قطام در ترور امام شده است ، صحت دارد؟ و يا آن كه طراح اصلى ترور امام عليه السلام معاويه بوده و همه آنچه در تاريخ درباره عاملان ترور امام عليه السلام آمده ، ساختگى است و براى تبرئه كردن معاويه از قتل آن حضرت، جعل شده است؟

بر اساس گزارش مورّخان شيعه و اهل سنّت ، امام على عليه السلام با توطئه شمارى از بقاياى خوارج به شهادت رسيد. حاصل گزارش هاى مورّخان نخستين در اين باره اين است كه پس از پايان يافتن جنگ نهروان، جمعى از خوارج در مكّه گرد آمدند و ضمن سوگوارى بر كشته هاى خود ، در باره چگونگى انتقامجويى در اين ماجرا و چاره جويى براى حلّ مشكلات جارى جهان اسلام با يكديگر مشورت كردند و در نهايت به اين جمع بندى رسيدند كه همه فتنه ها به سه تن باز مى گردد: على عليه السلام ، معاويه و عمرو بن عاص، و تا اينان زنده اند ، نا به سامانى هاى امّت اسلام ، تداوم خواهد يافت. سه تن از آن جمع ، كشتن آنان را به عهده گرفتند.

عبد الرحمان بن ملجم از قبيله بنى مراد ، كشتن على عليه السلام را به عهده گرفت. بُرَك بن عبد اللّه از قبيله بنى تميم ، كشتن معاويه را، و عمرو بن بكر از همين قبيله كشتن عمرو بن عاص را. آنها تصميم گرفتند در يكى از شب هاى ماه رمضان كه هر سه نفر ناچار از آمدن به مسجد هستند ، و بنا بر مشهور نزد ما در شب نوزدهم ماه ، آنان را ترور كنند.

عمرو بن بكر كه مأمور كشتن عمرو عاص بود ، ديگرى را كه آن شب به نماز رفته بود كشت، بُرَك بن عبد اللّه ، معاويه را زخمى كرد؛ امّا ابن ملجم با تحريك زن زيبايى به نام قطام و با همكارى وردان بن مجالد و شبيب بن بجره، نيّت پليد خود را عملى ساخت و امام على عليه السلام را به قتل رساند.

آنچه ذكر شد ، مى توان گفت تقريبا مورد اتّفاق همه مورّخان اسلامى است؛ اما آيا به راستى داستانْ چنين بوده است و يا حقيقت ، چيزى ديگر است؟ آيا همان طور كه در متون تاريخى آمده است ، خوارجْ طراح اصلى ترور امام عليه السلام بوده اند و معاويه هيچ نقشى در آن نداشته است؟ آيا داستانسرايى هايى كه در ارتباط با نقش قطام در ترور امام شده است ، صحت دارد؟ و يا آن كه طراح اصلى ترور امام عليه السلام معاويه بوده و همه آنچه در تاريخ درباره عاملان ترور امام عليه السلام آمده ، ساختگى است و براى تبرئه كردن معاويه از قتل آن حضرت، جعل شده است؟

برخى از تاريخ نويسان معاصر ، طرفدار فرضيه اخير هستند و اصولاً دخالت خوارج را در قتل امام عليه السلام انكار مى كنند. دكتر سيّد جعفر شهيدى ، ضمن اشاره به اين نظريه مى نويسد:

من نمى خواهم همانند تاريخ نويس معاصر اباضى، شيخ سليمان يوسف بن داوود بگويم خوارج ، ياران على عليه السلام بودند و در كشتن او شركت نداشتند و قبيله بنى مراد ـ كه ابن ملجم از آنان بود ـ در شمار خوارج نيست و داستان پسر ملجم و آن دو تن ديگر ، برساخته قصه پردازان معاويه است تا حقيقت را بر مردم نهان سازند. بر چند جاى كتاب او، هم در حضور وى در الجزيره خُرده گرفتم و هم در نامه به وى نوشتم؛ امّا اگر كسى بگويد توطئه شهادت على عليه السلام چنان كه بر زبان ها افتاده است نيست، گفته اش را چندان دور از حقيقت نمى دانم.[۱]

و نيز پس از نقد برخى از متونى كه در شرح نقش قُطام در توطئه ترور آن حضرت است، مى نويسد:

مجموع اين تناقض ها ساختگى بودن اصل داستان را تأييد مى كند. گويا داستان قطام را ساخته و به كار آن سه تن پيوند داده اند تا بيشتر در ذهن ها جاى گيرد.[۲]

به نظر مى رسد براى آن كه پژوهشگر در ريشه يابى جريان توطئه ترور امام عليه السلام و شناسايى عوامل آن به حقيقتْ نزديك شود ، بايد نقش هر يك از خوارج، معاويه و قطام را در قتل امام عليه السلام به طور جداگانه مورد بررسى قرار دهد:

۱ . نقش خوارج

نقش شمارى از خوارج در توطئه قتل امام عليه السلام از مسلّمات تاريخ اسلام و غيرقابل انكار است. خود خوارج نيز به اين مطلبْ اذعان داشتند و بعضا آن را مى ستودند . عمران بن حطّان در ستايش از اقدام ابن ملجم ، چنين سروده است:

چه ضربتى از پروا پيشه! كه اراده نكرده بودجز رسيدن به رضايت خداى صاحب عرش را.

من روزى كه از او ياد مى كنم، از نظر وزنه عملاو را نزد خداوند ، برترينِ مردم مى پندارم.[۳]

همچنين ابن ابى ميّاس مرادى مى گويد:

ما بوديم كه ابو الحسن حيدر را ضربت زديم ، و فرقش شكافت .

ما بوديم كه با ضربت شمشيرى كه فرا رفت و با صلابت فرود آمد حكومت او را از نظامش برون آورديم .

بزرگانى هستيم در سحرگاه و عزيزانى هستيم آن گاه كه مرگ ، جامه و رداى مرگ به بركند.

بى ترديد ، اگر چنين مسئله اى ساخته و پرداخته داستان سرايان معاويه بود ، اين موضوع مهم تاريخى از ديد مورّخان و محدّثان ، پنهان نمى ماند. البته ميزان نقش خوارج در اين توطئه و اين كه آيا آنان مستقل عمل كرده اند و يا در اين اقدام پليد ، آلت دست معاويه و يا مزدوران او بوده اند و همچنين چگونگى اجراى توطئه، مسائلى است قابل تأمّل و بررسى.

۲ . نقش معاويه

از نظر تاريخى سندى كه بتواند به روشنى توطئه قتل امام عليه السلام را با معاويه مرتبط كند ، وجود ندارد ؛ امّا قراينى وجود دارد كه پژوهشگر با عنايت به آنها نمى تواند نقش او را در اين رابطه نفى نمايد.

ترديدى نيست كه معاويه در صدد قتل امام عليه السلام بوده است ؛ زيرا او خوب مى دانست كه تا على عليه السلام زنده است ، نمى تواند به خلافت برسد، و از سوى ديگر ، نه تنها قتل امام عليه السلام در ميدان نبرد ، عادتا ميسّر نيست ؛ بلكه تجربه واقعه صِفّين ثابت كرد كه اگر بار ديگر اين جنگ تكرار شود ، به شكست قطعى و نابودى معاويه خواهد انجاميد . بنابراين ، بهترين راه براى از ميان برداشتن امام عليه السلام ترور اوست ؛ راهى كه در مورد مالك اشتر، كارآمدترينِ نيروهاى همراه امام عليه السلام تجربه شده بود.

براى اجراى نقشه ترور ، بهترين راه آن است كه اين نقشه به دست ياران سابق امام عليه السلام (يعنى بقاياى خوارج كه به تازگى با ايشان درگير شده اند) اجرا شود كه در صدد خونخواهى همفكران خود هستند و براى اين اقدام خطرناك و پليد ، انگيزه كافى دارند . علاوه بر اين ، رديابى توطئه و رسيدن به طرّاح اصلى آن ، به سادگى امكان پذير نيست. شايد علّت عدم وجود سند تاريخى براى اثبات ارتباط اين ماجرا به معاويه همين مسئله باشد. اصولاً اين گونه تصميم گيرى هاى سرّى در حكومت ها چيزى نيست كه مورّخان از آنها مطّلع شوند و در تاريخ ثبت نمايند.

يكى ديگر از قراين قابل تأمّل ، نقش اشعث در اين ماجراست . او با امام عليه السلام قلبا همراه نبود ؛ بلكه امام عليه السلام را تهديد به ترور كرده بود .[۴]امام عليه السلام او را رسما منافق خواند ؛ امّا به دليل آن كه او رئيس قبيله كِنده بود و كنار گذاشتن وى اين قبيله بزرگ را از همراهى امام عليه السلام بازمى داشت، راهى جز مدارا و مماشات با وى نداشت.

نقش اشعث در تحميل حكميت بر امام عليه السلام و نيز حَكَم قرار دادن ابو موسى و جريان هاى پس از آن، حاكى از ارتباط مخفى او با معاويه است. بنابراين ، آگاه بودن وى از توطئه ترور امام عليه السلام پيش از وقوع آن و ارتباط ابن ملجم با او قبل از اقدام ، مى تواند ردّ پاى توطئه دمشق در اين ماجرا باشد.

ابن ابى الدنيا از استاد خود عبد الغفار نقل مى كند:

از بسيارى شنيدم كه ابن ملجم ، شب را نزد اشعث بود و چون سحرگاه شد ، بدو گفت: صبح ، آشكار شد![۵]

بسيارى از مورّخان نقل كرده اند كه ابن ملجم پيش از اقدام به ترور ، هنگامى كه در مسجد از جلوى اشعث مى گذشت، اشعث به او گفت: «بشتاب، بشتاب براى كار خود كه سپيده ، تو را شناسانْد» .[۶]

حجر بن عدى چون گفته او را شنيد ، احساس كرد كه مقصود او چيست. بدو گفت: اى لوچ! او را شهيد كردى؟ و فورا از مسجد خارج شد كه جريان را به امام عليه السلام بگويد كه ايشان از راهى ديگر وارد مسجد شد و حُجر ، هنگامى رسيد كه كار ، تمام شده بود.

اين قراين مى تواند مؤيّد نظريه دخالت دمشق در ترور امام عليه السلام باشد ؛ امّا نه به اين معنا كه خوارجْ دخالت نداشته اند؛ بلكه بدين معنا كه آنان (و لو به وسايطى) ، تحت

تأثير نيرنگ معاويه دست به اين اقدام زده اند . چنان كه همين احتمال در جريان تحميل حكميت بر امام عليه السلام نيز جارى است. تنها نكته اى كه ممكن است به اين نظريه خدشه وارد كند ، اين مسئله است كه اگر معاويه در طراحى توطئه ترور امام عليه السلام دخالت داشت، اين طرح ، شامل او و همكار نزديكش عمرو عاص نمى شد؟

در پاسخ اين شبهه مى توان گفت: اولاً اين احتمال هست كه جريان ضربت خوردن به ران معاويه مانند كشته شدن ديگرى به جاى عمرو عاص ، صحنه سازى سياسى باشد تا زمامدار آينده با مردم ، كم تر مشكل داشته باشد. ثانيا در توطئه هاى غيرمستقيم كه عوامل مخالفِ طرّاحانِ اصلىِ توطئه كارگردانان آن هستند، چه بسا آتش توطئه دامنگير طرّاحان اصلى آن نيز مى شود ، بويژه در آن عصر كه اطّلاع رسانى سريع ، امكان پذير نبود.

۳ . نقش قُطام

در مورد نقش قطام در قتل امام عليه السلام مورّخان دچار افراط و تفريط شده اند . برخى نقش او را در اين ماجرا پر رنگ كرده اند . شايد نخستين تاريخ نويسى كه داستان قطام را در توطئه قتل امام عليه السلام بزرگ كرد، ابن اعثم بود . علامه مجلسى نيز اين داستان را از كتابى ناشناخته به صورت يك رُمان عشقى نقل كرده است . همين داستان ، هنگامى كه به دست جُرجى زيدان (داستان نويس مسيحى عرب) مى افتد ، شاخ و برگ هاى فراوانى پيدا مى كند. در مقابل ، برخى از محقّقان معاصر با اشاره به ايرادات و تناقضاتى در اين داستان، اصل وجود چنين ماجرايى را در قتل امام عليه السلام زير سؤال برده اند.

به نظر مى رسد كه اصل وجود قطام و نقش او در توطئه ترور امام عليه السلام غيرقابل انكار است ؛ چنان كه داستان پردازى هايى كه در اين زمينه در الفتوح ابن اعثم[۷]و بحارالأنوار[۸]و نوشته جرجى زيدان[۹]آمده نيز غير واقعى است.

مؤلّفان مصادر كهن ، مانند: الطبقات الكبرى (م ۲۳۰ ق)، الإمامة والسياسة (م ۲۷۶ ق)، أنساب الأشراف (م ۲۷۹ ق)، الأخبار الطوال (م ۲۸۲ ق)، الكامل مبرَّد (م ۲۸۵ ق)، تاريخ الطبرى (م ۳۱۰ ق)، الفتوح (م ۳۱۴ ق) مُرُوج الذّهب (م ۳۴۶ ق) و مقاتل الطالبيين (م ۳۵۶ ق) بر نقش زنى به نام «قطام» كه پدر و برادر ، و در بعضى از متونْ عمويش ، در جنگ نهروان كشته شده بودند و از اين جهت ، كينه امام عليه السلام را به دل داشت ، در توطئه قتل امام عليه السلام و ارتباط او با ابن ملجم ، اتّفاق دارند . بنا بر اين، به آسانى نمى توان اصل داستان را انكار كرد ؛ امّا چگونگى آن ، قابل تشكيك است و آنچه در اين باره به صورت يك رُمان آمده ، قطعا باطل است . شايد نزديك ترين گزارش به واقع، متن أنساب الأشراف و الإمامة والسياسة باشد كه در آن آمده:

ابن ملجم به كوفه آمد و كار خود را پنهان داشت و با زنى به نام قُطام دختر علقمه ـ كه از خوارج بود و على عليه السلام در جنگ با خوارج، برادرش را كشته بودـ ازدواج كرد . ازدواج با او به اين شرط بود كه على عليه السلام را به قتل برساند . مدّتى نزد او ماند . روزى قطام به او ـ كه پنهان مى زيست ـ گفت : مدّتى طولانى است كه دوست دارى نزد خانواده ات بمانى و از كارى كه به خاطر آن آمده اى ، چشم پوشيده اى! گفت : با ياران خودم وقتى را قرار گذاشته ام كه از آن فرا نخواهم رفت .[۱۰]


[۱]على از زبان على : ص ۱۶۰.

[۲]على از زبان على : ص ۱۶۲.

[۳]شرح نهج البلاغة : ج ۵ ص ۹۳ .

[۴]ر . ك : ج ۱۰ ، ص ۴۳۸ ، ح ۴۷۰۶ .

[۵]مقتل الإمام أمير المؤمنين عليّ بن أبي طالب: ص ۳۶ .

[۶]ر . ك : ص ۳۱۹ (سپيده دم نوزدهم) .

[۷]الفتوح : ج ۴ ص ۲۷۵ ـ ۲۷۶ .

[۸]بحار الأنوار: ج ۴۲ ص ۲۲۸ .

[۹]كتاب ۱۷ رمضان .

[۱۰]أنساب الأشراف: ج ۳ ص ۲۵۰ و ۲۵۳ ، الإمامة والسياسة: ج ۱ ص ۱۷۹ و ۱۸۰ .