تحلیلی در باره ارزیابی سفر امام حسین علیه السلام به عراق و نهضت کوفه - صفحه 51

پس از بازداشت هانى بن عروه ، افراد قبيله مَذحِج ، براى آزادساختن او ، قصر دار الإماره را احاطه كردند . ابن زياد ، احساس خطر كرد و به شُرَيح قاضى ، دستور داد :
برو و هانى را ببين و به مردم بگو كه او ، زنده است .
شُرَيح ، به بازداشتگاه هانى آمد . هنگامى كه چشم هانى به شريح افتاد ، در حالى كه خون بر محاسن او جارى بود ، فرياد زد : «اى خدا ! اى مسلمانان ! خاندانم نابود شدند . اهل ديانت ، كجايند؟ اهل شهر ، كجايند؟» و هنگامى كه سر و صداى افراد قبيله خود را ـ كه در بيرون دار الإماره براى آزادسازى او جمع شده بودند ـ شنيد ، گفت : «اگر ده نفر به اين جا بيايند ، مرا نجات مى دهند» . شريح قاضى ، بدون توجّه به آنچه ديد و شنيد ، به طرف مردمى كه اطراف قصر را گرفته بودند ، آمد و به آنها گفت :
امير ، وقتى از حضورتان و سخنانتان در باره بزرگتان (هانى) ، مطّلع شد فرستاد كه پيش او بروم . من هم پيش او رفتم و او را ديدم و امير به من دستور داد كه با شما ديدار كنم و به شما بگويم كه بزرگتان زنده است و خبر كشته شدنش دروغ است . ۱
عمرو بن حَجّاج ـ كه رهبرى مردمِ گرد آمده در اطراف قصر را به عهده داشت ـ ، با شنيدن سخن شريح گفت : «الحمد للّه كه او كشته نشده است!» و اطراف قصر را خالى كردند و رفتند .
گفتنى است كه عمرو بن حَجّاج ، برادر روعه ، همسر هانى ، و از طرفداران پر و پا قرص ابن زياد بود كه با اين حيله ، ابن زياد را از چنگ قبيله مَذحِج ، رها ساخت .
بارى ! ابن زياد ، با به كارگيرى سياستِ زر و زور و تزوير ، شعله هاى انقلاب كوفه را در نطفه خفه كرد ، مسلم عليه السلام را كشت و فضاى سياسى ـ اجتماعى كوفه را چنان دگرگون ساخت كه از مردم كوفه ، سپاهى انبوه به كربلا فرستاد و حادثه خونين و بى نظير عاشورا را پديد آورد . ۲

1.ر . ك : ج ۴ ص ۱۸۹ (فصل چهارم / گرفتار شدن هانى و ماجراهاى او) .

2.گفتنى است كه در نگارش بخشى از اين تحليل، از مقاله «مردم شناسى كوفه» نوشته آقاى نعمت اللّه صفرى فروشانى كه در فصل نامه مشكاة (ش ۵۳، زمستان ۱۳۷۵) آمده، بهره گرفتيم.

صفحه از 51