دلايل تنهايى امام على(ع) - صفحه 27

امام عليه السلام خوب مى دانست كه جامعه، در سطحى از آگاهى نيست كه سخنان از سرِ سوز و پيراسته از شائبه هاى او را دريابد. مى دانست كه با خشونت و تهديد، بسيارى و حتى كسانى از بلندپايگان را مى توان به اطاعت وا داشت و كارها را، گرچه موقّت، به سامان آورد؛ ولى او چنين نكرد و فرمود:
لَقَد كُنتُ أمسِ أميرا ، فَأَصبَحتُ اليَومَ مَأمورا ، وكُنتُ أمسِ ناهِيا ، فَأَصبَحتُ اليَومَ مَنهِيّا ، وقَد أحبَبتُمُ البَقاءَ ولَيسَ لي أن أحمِلَكُم عَلى ماتَكرَهونَ . 1
بدانيد كه من ديروز امير مؤمنان بودم ؛ ولى امروزْ فرمانبردارم ، و بازمى داشتم ، و امروزْ خود ، باز داشته مى شوم . شما ماندن را دوست مى داريد و براى من [ روا ]نيست كه وا دارم شما را بر آنچه خوش نمى داريد .
در سياست علوى، دستيابى به اهداف، در صورتى صحيح است كه مردمان، آزادانه بينديشند و برنامه هاى اصلاحى را برگزينند و بدان، گردن نهند. امام عليه السلام هرگز روا نمى داشت كه آنچه را حق و استوار مى دانست ، با زبان شمشير و خشونت، به مردمان بقبولاند و آنان را به اطاعت وا دارد؛ چرا كه در نهايت، مردم، راهى را برخواهند گزيد كه بدان دل بسته اند.
به ديگر سخن، اگر اين پرسش را در پيش ديدِ امام على عليه السلام بنهيد كه: «چرا مردم تنهايت گذاشتند؟»، امام عليه السلام در پاسخ مى گويد: من حاضر نبودم با زبان شمشير، آنان را به فرمانبرى وا دارم. آنان نيز متأسّفانه به لحاظ فرهنگى و ساخت اجتماعى و شيوه هايى كه بر آنها رفته بود و بدانها خو گرفته بودند، چنان نبودند كه ارج و عظمت اين راه را بفهمند و بدان گردن نهند.
امام عليه السلام بر اين باور بود كه با خشونت، مشكل حكومت به گونه اى زودگذر، حل مى شود؛ امّا آن حاكميت و حكومت، ديگر علوى نخواهد بود. امام عليه السلام اين حقيقت را بارها بيان كرده است:

1.ج ۶ ص ۱۷۶ ح ۲۵۷۷ .

صفحه از 44