دلايل تنهايى امام على(ع) - صفحه 40

سوگمندانه، امام على عليه السلام در اواخر حكومت خود، اين گونه كسان را ديگر همراه ندارد. برجسته ترين ياران امام عليه السلام كه زبان هايى گويا داشتند و مفسّران موجّه راه او بودند، ديگر نيستند. جاى مالك اشتر، عمّار، هاشم مِرقال، محمّد بن ابى بكر، عبد اللّه بن بديل، زيد بن صُوحان و. .. در ميان ياران امام عليه السلام خالى است. ديگر آن خطابه هاى پرشور، انگيزاننده و تحرّك آفرين، در ميان سپاه به گوش نمى رسد، و از سوى ديگر، كم نبودند سلسله عناصر كژانديش، انحراف آفرين و گاه بيماردلانِ تيره جان كه اشكال مى تراشيدند و سستى مى آفريدند.
امام عليه السلام در پى اين گونه جوسازى ها، اشكال تراشى ها و تن زدن از همراهى هاست كه از سرِ سوز و درد، از آن بيداردلان، بصيران و زمزمه گران شب و شيران روز، و يكّه تازان ميدان عمل و رزم آوران صحنه هاى نبرد، ياد مى كند و مى گويد:
كجايند مردمى كه به اسلام دعوت شدند و پذيرفتند و قرآن خواندند و آن را [ در دل هاى خود] استوار ساختند و به سوى نبرد ، بسيج شدند و مانند روى آوردن ماده شتر به بچّه خود ، به سويش شتافتند . شمشيرها را از نيام برآوردند و گروه گروه و صف در صف ، اطراف زمين را گرفتند ؟
برخى از آنان ، نجات يافتند و برخى ديگر مُردند . نه به زندگان، مژده داده شدند و نه بر مردگان ، تعزيت داده شدند . چشمانشان از گريه ، تباه و شكم هاشان از روزه ، لاغر و لب هاشان از دعا ، خشك بود . از شب زنده دارى ، رنگشان زرد و بر رخسارشان ، گَرد خشوعْ [ آشكار] بود . اينان اند برادران من كه رفته اند . پس سزاست كه تشنه ديدارشان باشيم و بر جدايى شان ، انگشت بر دهان گيريم . ۱
و در فرجام سخنِ سرشار از دردگذارى اى كه در واپسين روزهاى حيات خود

1.نهج البلاغة : خطبه ۱۲۱ .

صفحه از 44