حسن بن نضر قمى

حسن بن نضر قمى

از آگاهی یافتگان بر معجزات حضرت مهدی(ع)

حسن بن نضر قمى: چنان كه كشّى گفته است ، وى از بزرگان همفكر ماست. پس از درگذشت امام عسكرى عليه السلام ، اموالى را براى ناحيه مقدّسه برد و امام عليه السلام به او دو لباس داد. وى در ماه رمضان در گذشت. شيخ صدوق ، نام او را در شمار كسانى آورده كه بر معجزه هاى امام زمان عليه السلام آگاه بوده اند و او آنها را ديده است . گفته شده: بعيد نيست با حسن بن نضر ابو عون ابرش ، از ياران امام حسن عسكرى عليه السلام ، يكى باشد (ر. ك: ج ۵ ص ۹۵ ح ۸۱۰ ، رجال الطوسى: ص ۳۹۹ ش ۵۸۴۴ ، رجال الكشّى: ج ۲ ص ۱۵ ش ۱۰۱۹ ، رجال ابن داوود: ص ۳۱۳ ش ۲۲ ، معجم رجال الحديث: ج ۶ ص ۱۶۱ ش ۳۱۸۰) .

الكافى - با سندش به نقل از سعد بن عبد اللَّه - : حسن بن نضر و ابو صِدام و گروهى [از شيعه ]پس از درگذشت امام عسكرى عليه السلام ، در باره آنچه در دست وكيلان ايشان بود ، گفتگو كردند و در پى كاوش از حقيقت امر بودند ، كه حسن بن نضر نزد ابو صِدام آمد و گفت : قصد حج دارم . ابو صِدام گفت : امسال نرو . حسن بن نضر به او گفت : من خواب ترسناكى ديده ام و ناگزيرم بروم . آن گاه به احمد بن يعلى  وصيّت كرد و مالى از آنِ ناحيه [ى مقدّسه ]را به او سپرد و به او دستور داد كه چيزى [از آن ]را بيرون نياورد ، مگر آن كه پس از ظهور [حجّت ] به دست او بسپارد .

حسن گفت : هنگامى كه به بغداد رسيدم ، خانه اى كرايه كردم و در آن ساكن شدم . يكى از وكيلان ، لباس و دينارهايى نزد من آورد و پيش من نهاد . به او گفتم : اين چيست؟ گفت : همان كه مى بينى ! سپس وكيل ديگرى ، مانند آن را آورد تا آن كه خانه را پر كردند ، و سپس احمد بن اسحاق ، همه آنچه را با خود داشت ، نزد من آورد . شگفت زده و انديشناك شده بودم كه برگه امام عليه السلام به من رسيد : «هنگامى كه فلان مقدار از روز گذشت ، آنچه را همراه دارى ، بياور» .

حركت كردم و آنچه را با خود داشتم ، بردم و با آن كه راهزنى با [كمك ]شصت نفر راه را مى بست، با عنايت خداوند ، به سلامت از او گذشتم و به سامرّا رسيدم و منزل كردم . برگه اى بر من وارد شد كه : «آنچه با خود دارى ، بياور».

من آنها را در زنبيل باربران جاى دادم و هنگامى كه به دهليز [خانه امام ]رسيدم ، غلامى سياه ايستاده بود . گفت : تو حسن بن نضر هستى؟ گفتم : آرى . گفت : داخل شو . من به درون خانه رفتم و داخل اتاقى شدم و هنگامى كه زنبيل باربران را خالى كردم ، در گوشه اتاق ، نان فراوانى ديدم . او به هر كدام از باربران ، دو گرده نان داد و بيرون رفتند و از اتاقى كه پرده داشت ، ندا آمد : «اى حسن بن نضر ! خداوند را بر منّتى كه بر تو نهاده است ، بستاى و شك نكن ، كه شيطان دوست دارد تو شك كنى» . او دو جامه برايم بيرون آورد و به من گفته شد : «آنها را بگير كه به زودى به آنها نياز پيدا مى كنى» . من آن دو را گرفتم و بيرون آمدم .

حسن بن نضر باز گشت و در ماه رمضان در گذشت و در همان دو جامه ، كفن شد .[۱]


[۱]الكافى : ج ۱ ص ۵۱۷ ح ۴ ، بحار الأنوار : ج ۵۱ ص ۳۰۸ ح ۲۵ .