مُسلم بن عَوسَجه

مُسلم بن عَوسَجه

شهید کربلا

مسلم بن عَوسَجه اسدی ، کنیه اش ابو حَجْل و مردی شجاع و عابد[۱]و یکی از برجسته ترین یاران امام حسین علیه السلام در ماجرای کربلا بوده است .

مسلم ، در جنگ آذربایجان در صدر اسلام ، حضوری فعّال داشته است و برخی ، وی را از یاران پیامبر خدا صلی الله علیه و آله دانسته اند ؛[۲]ولی دلیل معتبری بر این مدّعا نیافتیم .

وی در نهضت کوفه و همکاری با مسلم بن عقیل ، فعّالیت چشمگیری داشت ؛[۳]لیکن در ماجرای جستجو برای یافتن مخفیگاه مسلم ، فریب مَعقِل ، غلام ابن زیاد را خورد[۴]و بدین سان ، با نفوذ مَعقِل در تشکیلات نهضت ، ابن زیاد در جریان اقداماتی که مسلم بن عقیل می خواست انجام دهد ، قرار گرفت . لذا می توان گفت که این اشتباه ، در شکست نهضت کوفه ، بی تأثیر نبود ؛ امّا در جریان حمله نظامی به قصر ابن زیاد ، یکی از فرماندهان گروهِ حمله کننده بود.[۵]او پس از شکست نهضت کوفه ، خود را در کربلا به امام حسین علیه السلام رساند و عاشقانه در خدمت امام علیه السلام بود .

سخنان وی در شب عاشورا ، هنگامی که امام حسین علیه السلام به یاران خویش ، اجازه جدا شدن از خود را داد ، حاکی از استواری ایمان و نهایت عشق و ارادت او به اهل بیت علیهم السلام است .[۶]

مسلم بن عَوسَجه ، نخستین شهید از خیل شهدای کربلاست .

او در لحظات آخر زندگی ، تنها وصیتش به دوست صمیمی خود ، حبیب ، این بود :

سفارشِ این [حسین] را به تو می کنم . پس برایش بجنگ [و جان بده] .

نام او در «زیارت رجبیه» آمده است .

در «زیارت ناحیه مقدّسه» نیز خطاب به او آمده :

سلام بر مُسلم بن عَوسَجه اسدی ؛ آن که چون حسین علیه السلام به او اجازه بازگشت داد ، گفت : «آیا تو را رها کنیم ؟ آن گاه ، در پیشگاه خدا ، چه عذری برای ادا نکردن حقّ تو خواهیم داشت ؟ ! به خدا سوگند ، نه ؛ تا آن که این نیزه ام را در سینه های آنان بشکنم و تا قبضه این شمشیر در دستم است ، آنان را با آن می زنم و از تو جدا نمی شوم ؛ و اگر سلاحی نداشتم تا با آنان بجنگم ، سنگ به آنان پرتاب می کنم و از تو جدا نمی شوم تا با تو بمیرم» .

تو ، نخستین کسی بودی که جان خود را تقدیم کرد ، و نخستین شهیدی بودی که به دیدار خدا رسید و پیمانه عمرش به پایان رسید . سوگند به پرورگار کعبه ، رستگار شدی ! خداوند ، قرار گرفتن تو پیش روی امامت و از خودگذشتگی ات را ، سپاس گُزارد ، آن گاه که حسین علیه السلام به سوی تو ـ که بر زمین افتاده بودی ـ ، آمد و فرمود : «ای مُسلم بن عَوسَجه ! خدایت رحمت کند ! » و تلاوت کرد : « ـ « برخی از آنان ، پیمان خویش را به انجام رساندند [ و به شهادت رسیدند ] ؛ و برخی ، چشم به راه [ شهادت ] نشسته اند و هرگز تغییر و تبدیلی [در پیمان خود] نداده اند » ـ » . خداوند ، همدستان در کشتن تو : عبد اللّه ضَبابی و عبد اللّه بن خُشکاره بَجَلی را لعنت کند !


[۱]ر . ك : ج ۴ ص ۱۷۹ (بخش هفتم / فصل چهارم / فرستادن مال و جاسوس براى شناسايى محلّ مسلم) .

[۲]مؤلف تنقيح المقال اين مطلب را از عسقلانى و ابن سعد نقل مى كند ، ولى در منابع ، يافت نشد .

[۳]ر. ك : ج ۴ ص ۷۳ (بخش هفتم / فصل چهارم / وارد شدن مسلم به كوفه و بيعت كوفيان با او) .

[۴]ر . ك : ج ۴ ص ۱۷۹ (بخش هفتم / فصل چهارم / فرستادن مال و جاسوس براى شناسايى محل مسلم) .

[۵]ر . ك : ج ۴ ص ۲۰۹ (بخش هفتم / فصل چهارم / دعوت مسلم از نيروهايش و حركت به سوى قصر) و ص ۲۱۷ (فصل چهارم / نبرد ميان مسلم و نيروهاى ابن زياد و زخمى شدن مسلم) .

[۶]ر . ك : ص ۲۱ (فصل يكم / پاسخ خانواده و ياران امام عليه السلام ) و ص ۵۹ (آماده شدن براى نبرد) و ص ۷۳ (استقبال از شهادت با روى باز) .