اهداف معاویه از نامه نگاری با امام علی(ع)

پرسش :

معاویه در نامه نگاری هایش با حضرت علی(ع) چه اهدافی را دنبال می کرد؟



پاسخ :

در آن روزگار ، نامه هاى سياسى از مهم ترين ابزارهاى نبرد روانى و تبليغاتى به شمار مى رفته اند . در آن دوره ، رسانه هاى تبليغى در دو چيز خلاصه مى شدند : سخنرانى هاى عمومى و نامه ها . طبيعى است كه نامه ها بيش از سخنرانى ها ، كاركردِ تبليغاتى داشته اند . بسا كه بتوانيم تأثير تبليغاتىِ نامه ها در آن روزگار را با كاركردِ روزنامه نگارى در دوران كنونى يكسان بدانيم .

معاويه ، پيش از آغاز درگيرى مستقيم نظامى با امام عليه السلام ، جنگ تبليغاتى فراگيرى را برابرِ او برانگيخت . به استناد پايه هاى شيوه سياسى وى ، هدف او از اين نبرد ، آن بود كه زمينه اجتماعى را براى درگيرى مستقيم نظامى آماده سازد ، چنان كه در اين جنگ ، دو روش سخنرانى و نامه نگارى را هم زمان به كار گرفت .

در وراى اين نبرد تبليغاتى ، چنين اهدافى پى گرفته مى شد :

۱ . بر بستن اتّهامِ قتل عثمان به امام

بخش گسترده اى از نامه هاى معاويه به امام عليه السلام ، گرد همين موضوع مى چرخد . انگيزه هاى رويكرد معاويه به سهيم شمردنِ امام عليه السلام در قتل عثمان ، از طرفى آن بود كه شايستگى امام عليه السلام براى عهده دار شدن خلافت را به طعن گيرد و از ديگر طرف ، اين كه به بهانه خونخواهى عثمان ، زمينه مناسب را براى درگيرى مستقيم نظامى با امام عليه السلام فراهم آورَد و از همين رهگذر ، فضاى دلخواه را براى دستيابىِ خودِ معاويه به قدرت ، مهيّا سازد .

بسيارند آن دسته از سندهاى تاريخى كه درستىِ اين ادّعا را گواهى مى دهند .[۱]معاويه ، اين سياست شيطانى را آشكارا ، حتّى پيش از كشته شدن عثمان ، پيش گرفت ، آن گاه كه در يارىِ وى درنگ ورزيد . اين پديده آن گاه كاملاً آشكار شد كه عثمان اصرار ورزيد معاويه نيرويى براى حمايت از وى روياروى آشوبگران گسيل دارد ؛ امّا معاويه از پشتيبانى او سر باز زد . در اين حال بود كه عثمان ، آشكارا به وى گفت : تو مى خواهى من كشته شوم و سپس خود را خونخواه من بشمارى .[۲]

۲ . وا داشتن امام به بدگويى از خلفا

معاويه نيك مى دانست كه على عليه السلام خود را نخستين پيشوا پس از پيامبر صلى الله عليه و آله مى داند و بر آن است كه در ماجراى خلافت ، بر وى ستم رفته و از همين رو به مقاومت روى آورده است و مادام كه همسرش فاطمه زهرا عليهاالسلام ، پاره تنِ پيامبر صلى الله عليه و آله زنده بود ، از بيعت با ابو بكر ، سر باز زد . ليكن امام عليه السلام صلاح نمى ديد كه اين رأى را آشكار كند ؛ زيرا به پراكندگى امّت اسلام مى انجاميد و به نظام سياسى مسلمانان آسيب مى زد .

در اين رويكرد ، يكى از هدف هاى معاويه در نبرد تبليغاتى اش آن بود كه امام عليه السلام را به بدگويى از دو خليفه نخست وا دارد تا آن را دستاويزى سازد براى اين كه وى را در پيشگاه افكار عمومى به حصار افكَنَد و در تنگنايش اندازد و ميان ياران و پيروانش تفرقه پراكنَد .

ابوجعفر نقيب در اين باره گفته است :

معاويه در پى [تحريك و] به لغزش افكندن على عليه السلام بود و خاطرات غم انگيزى را بر او يادآور مى شد تا شايد درباره ابوبكر و عمر و غصب حقّ او توسّط آن دو ، چيزى بر زبان بياورد [كه معاويه از آن بهره جويد] . پس همواره با نامه پراكندن و پيك فرستادن ، بر آن بود كه غافلگيرش كند تا وى در نامه اى يا با پيكى ، آنچه را از ابو بكر و عمر در دل دارد، آشكار سازد و آن گاه معاويه ، نزد مردم شام ، آن را دستاويزى به زيان على عليه السلام سازد... .

اين بلاى بزرگ ، هم به انگيزه تباه ساختن انديشه شاميان براى دشمنى با امام عليه السلام و هم به نيّتِ برانگيختنِ مردم عراق ضدّ وى بود ؛ همانان كه سپاهيان و همرازان و ياران او به شمار مى رفتند ؛ چرا كه ايشان ، جز اندكى شيعه خاص ، به پيشوايى عمر و ابو بكر نيز قائل بودند .[۳]

۳ . طعن زدن به فراگيرىِ بيعت امّت با امام

از مقدّمه اين فصل ، آشكار شد كه يكى از نقاط قوّت برجسته در آغاز حكومت امام عليه السلام ، گستردگىِ دامنه بيعت عموم مردم با وى بود ؛ چرا كه هيچ يك از خلفاى پيشين را چنين بيعت فراگيرى دست نداده بود . معاويه بر آن بود كه از رهگذر نبرد تبليغاتى ، به اين نقطه قوّت و دستاورد ، آسيب رسانَد و چنين وانمود كند كه پيمان نسپردن شاميان با امام عليه السلام ، نشان دهنده مشروع نبودن خلافت اوست .

۴ . خدشه وارد ساختن به قداست امام ، نزد عواطف عمومى

معاويه كاملاً آگاه بود كه على عليه السلام از پشتوانه اى پُربَها و پيشينه اى روشن در ديندارى بهره مند است و از اين رو ، نمى تواند با او رويارويى كند ، مگر آن كه قداستش را نزد افكار عمومى در هم كوبد و حريمش را در پيشگاه عواطف مردم بشكند ؛ آن هم از طريق كارى تبليغاتى و انبوه با كارگزارىِ عناصر گم راه كننده و فريبكار! نامه نگارى هاى وى با امام عليه السلام نيز تنها گامى در همين مسير بود كه بعدا با دشنام دهى به امام عليه السلام بر منابر ، در هم پيوست .


[۱]. بَلاذُرى در أنساب الأشراف آورده است : معاويه ، پس از فرستادنِ ابو مسلم خولانى نزد على عليه السلام ، نعمان بن بشير انصارى و ابو هُريره دوسى را به سوى وى گسيل داشت . آن دو ، على عليه السلام را فراخواندند كه كُشندگان عثمان بن عفّان را تسليم كند تا به قصاص خون وى ، كشته شوند و بدين سان ، كار مردم سامان يابد و از جنگ ، پيشگيرى شود . معاويه مى دانست كه على عليه السلام چنين نخواهد كرد ؛ ليكن مى خواست نزد شاميان گواهى داده شود كه على عليه السلام از تسليم آن افراد و بيزارى جستن از ايشان سر باز زده است . بدين ترتيب ، راه باز مى شد تا معاويه ادّعا كند كه على عليه السلام ، عثمان را كشته است . آن گاه خشم شاميان بر على عليه السلام افزايش مى يافت و در جنگ و دشمنى با وى تيز خشم تر و ديده ورتر شوند . وقتى آن دو نزد امام عليه السلام رسيدند و خواست معاويه را به وى ابلاغ كردند ، او هيچ يك از آن خواسته ها را نپذيرفت . سپس ابو هريره به شام بازگشت و معاويه به وى فرمان داد كه مردم را از آنچه ميان وى و على عليه السلام گذشته ، آگاه سازد (أنساب الأشراف : ج ۳ ص ۲۰۵) .

[۲]. تاريخ اليعقوبى : ج ۲ ص ۱۷۵ .

[۳]. شرح نهج البلاغة : ج ۱۵ ص ۱۸۴ .



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت