خودستایی امام علی(ع)

پرسش :

خودستایی یکی از صفات ناشایست است. چگونه است که گاه آن حضرت از خود ستایش کرده است؟



پاسخ :

اگر بر ستايش از خويش ، مصلحت مهم و الزام آورى مترتّب باشد (مثلاً براى احقاق حق و دفاع از حقوق باشد) ، ترديدى در وجوب آن نداريم و اگر شخصى از ترس آن كه چنين كارى خودستايى است ، از آن دورى كند ، قطعا كارى ناشايست و حرام انجام داده است و زمينه نابودى حقايق و ارزش ها را فراهم آورده است ... از اين روست كه وقتى سخنان امام عليه السلام در ستايش از خويشتن را مى نگريم ، در آنها دفاع از شخصيت انسان مظلومى را مى بينيم كه لزوم كنار زدن پرده از چهره حقّ پنهان و از دست رفته، وى را به اين كار مى كشانَد ، در شرايطى كه گسترش فتنه ها اجازه سخن راندن از حق را نمى دهد و همه براى كريه نشان دادن چهره حقْ سخن مى گويند و تهمت مى زنند و بدان تشويق مى كنند.

امام عليه السلام براى كنار زدن ابرهاى تيره از آسمان زندگى فكرى جامعه و بيان آنچه بود و آنچه كه بر سر حق مى آوردند ، از خودْ سخن گفته است ؛ و گرنه حقيقت زندگى صادقانه و شخصيت والاى آن حضرت ، برتر از آن است كه وى به خودستايى بپردازد و يا آن كه حبّ نفس در وجودش باشد .

لازم است براى تبيين پاره اى از پرسش هايى كه درباره ستايش امام عليه السلام از خويش و بيان فضايل و نشانه هاى عظمت خود به ذهن مى آيد ، به مواردى اشاره كنيم :

۱ . انجام دادن فرمان خدا در خصوص تبيين نعمت هاى وى

امير مؤمنان از نعمت هاى الهى ياد مى كرد و از فضلى كه خداوند متعال به وى داده بود ، سخن مى گفت او با سخنان رسا ، سپاسگرى بود كه ارزش و قيمت نعمت و نعمت دهنده را پاس مى داشت و از جمله كلمات آن حضرت عليه السلام در اين باره اين سخن است كه مى فرمايد :

من هماورد قهرمانان و بر زمين زننده دليران هستم . من آنم كه چشم شرك را درآوردم و عرش آن را لرزاندم. با جهادم بر خداى متعال منّت نمى نهم و به عبادتم نمى نازم؛ بلكه از نعمت هاى پروردگارم سخن مى گويم .

۲ . بيان حقايق تاريخى

هر حادثه اى در دل تاريخ به وجود مى آيد و با گذر زمان به نسل هاى بعدى منتقل مى شود ؛ امّا چگونه اين انتقالْ صورت مى گيرد؟ چه كسانى داراى نقش مؤثّر در پيدايش حوادث اند؟ و حادثه ها چگونه به وجود مى آيند؟ و... .

اسلام در شبه جزيره عربستان به عنوان پديده اى شگفتْ ظهور كرد و عكس العمل هاى بسيارى در پى آورد و راه خود را از بين سختى ها و پستى و بلندى هاى بى شمار گشود و گام در پيش نهاد و على عليه السلام در اين حركت ، نقش برجسته اى داشت .

آيا آنچه براى نسل هاى گذشته در آن روزها گفته مى شد، درست بود؟! هنگامى كه پس از درگذشت پيامبر صلى الله عليه و آله در زمامدارى جهان اسلامْ تغيير به وجود آمد ، اين تغيير ، تحوّلات بسيارى در پى داشت ، موقعيّت بسيارى از شخصيّت هاى بزرگ را پايين آورد و موقعيت بسيارى ديگر را بالا برد . براى بسيارى از آنان فضايلى به دروغْ ساخته شد و بر بسيارى نيز ستم رفت ... و امام عليه السلام تنها كسى بود كه در روزگارى كه دهن ها بسته ، زبان ها بُريده ، و قلم ها شكسته بود ، بيرق حق را برافراشت و حقايق تاريخ را ـ آن گونه كه بود ـ بيان داشت. چه كسى جز على عليه السلام در اين كار ، نقش نخست و تأثير جدّى داشت؟!

۳ . دفاع مظلومانه از حق

گفتيم كه تغييرات سياسى ، تحوّلات اجتماعى و فرهنگى بسيارى را در پى آورد و بر امام عليه السلام در سايه اين تحوّلات ، بيشترين ستم روا داشته شد و ايشان براى مصلحت اسلام ، مظلومانه شكيبايى كرد و در جايى از اين صبورى سخن گفته است[۱]و با اين حال ، تلاش كرد از اين مظلوميّتْ سخن بگويد و به قدر توان خويش از تحريف تاريخ ، پيشگيرى كند .[۲]

هنگامى كه تهديدها به اوج رسيد ، گروهى از ترس ، ساكت شدند و گروهى ديگر ، عشق به دنيا ـ كه بسيار وسوسه انگيز هم گشته بود ـ بر زبانشان مُهر نهاد .[۳]در اين شرايط ، چه كسى از على عليه السلام سخن مى گفت؟ و چه كسى از حقّ خلافت و خلافت حق ، پرده بر مى داشت؟ بدتر از همه آن كه حزب آزادشدگان ، بر سرنوشت امّتْ سوار شده بود و هر چه مى خواست ، عليه على عليه السلام مى گفت و به باطل ، فضايلى موهوم براى پاره اى از صحابيان مى ساخت تا از شكوه فضايل على عليه السلام ، هر چند اندك ، بكاهد. آيا در اين شرايط، راهى براى امام عليه السلام جز معرّفى خويش به مردم و بيان فضايل و مناقب خود بود؟

آن حضرت در سخنان خود در موضع دفاع از مظلوم قرار گرفته بود و او خود ، همواره به ضرورت دفاع از مظلوم و مخالفت با ظالم ، فرا مى خواند .

۴ . دفاع از حقّ مردم

هنگامى كه فضايى ناسالم بر جامعه سايه افكنَد و تبليغات مسموم و مخالف ، به ناحق ، گروهى از مردم را كنار گذارند و بر گروهى ديگر ستم روا دارند و ناشايستگان بر زمام حكومتْ چنگ زنند و قدرت اداره جامعه را به دست گيرند و شايستگان را كنار گذاشته ، از صحنه زندگى دور كنند ، گناه آن بر گردن جامعه است ؛ چون راه ستم را بازگذاشته و با پيروى از آنان و تكيه كردن به آنان ، حقّ خود را ضايع كرده است .

مبارزه با اين فضاى آلوده و بازگرداندن حق به جاى خود ، دفاع از حقّ مردم است و چه كسى در اين ترديد دارد كه على عليه السلام شايسته ترين و با كفايت ترين بود؟ آيا عمر بن خطّاب نگفت كه «وى شايسته ترينِ شما براى هدايت شما بر راه حق است»[۴]؟ پس مردم در گستره حضورشان چه بايد بكنند؟ هنگامى كه امام عليه السلام خويش را معرّفى مى كند و از شايستگى ها و لياقت هايش سخن مى گويد ، در واقع از حقّ ثابت مردم دفاع مى كند ؛ از حقّ شناخت شايسته ترين و به حاكميت رساندن صالح ترين فرد .

اين نكته و امثال آن ، راز سخن گفتن على عليه السلام از خودش را مى نمايانَد . به عبارت ديگر ، در اين موارد ، على بن ابى طالب از «امام على عليه السلام » سخن مى گويد ؛ از شايسته ترين انسانى كه بايد زمام امور را به دست بگيرد .

۵ . دفاع از خود در برابر هجوم گسترده تبليغاتى

با اين حال ، مهم تر از همه آنچه كه به عنوان دليل براى انگيزه امير مؤمنان براى بيان فضايل و سخن گفتن از خويش ياد كرديم، فضايى بود كه در آن ، امام عليه السلام از خود سخن گفت .

زندگى على عليه السلام واقعا شگفت انگيز است. روزگار وى انباشته از درس و تاريخش پُر از پند است. شخصيتى كه با درخشندگى و از فرازْ پرتوافشانى مى كند ، مردى چنان استوار و پا برجا ، مؤمنى كه ايمانش او را در مرتبه اى بس والا نشانده است و در برترى و جلالت ، ستارگان نيز به پايش نمى رسند ، و ... شخصيتى چون او كه در جايگاه همه اين بزرگى هاست ، امّا فضايى آلوده به تبليغات ناروا او را فرا گرفته ، بعد از رُبع قرنْ دورى از مركز قدرت ، اكنون كه زمام امور را به دست گرفته ، در نظر نسل جديدى كه به وى چشم دوخته اند ، چگونه مى نمايد؟ و چه طور موقعيّت خود را در ذهن و فكر آنان به دست مى آورد؟ پرسش اصلى اين است .

مطالعه زندگى سراسر نور و تلاش و حركت على عليه السلام نشان مى دهد كه وى با همه درخشندگى اى كه در روزگار پيامبر اكرم در جنگ هاى بزرگ و پيروزى هاى درخشان داشت ، هرگز از خويش چيزى نگفت ؛ امّا پس از آن كه پيامبر اكرم به رفيق اعلا پيوست، در همان روزهاى آغازين ـ كه شاهد دگرگونى حاكميت و چرخش زندگى سياسى از اصول خود بود ـ ، به بيان سابقه درخشان خويش در اسلام پرداخت و در هر جا از حقّ خود سخن گفت تا احقاق حق كند و حقيقت را بنماياند و از پايگاه امامت دفاع كند .

افسوس كه تلاش على عليه السلام نتيجه اى نداد و خلافت ، جز در موارد استثنايى و نادر ، مسير ديگرى در پيش گرفت و امام عليه السلام براى ساليانى چند از عمر خود ، به سكوتى هولناك پناه جُست و از حقّ خود دست شست و در سخنانى دردناك چنين گفت :

شكيبايى كردم ، در حالى كه در ديده ام خار و در گلويم استخوان بود.[۵]

وقتى حزب «طُلَقاء (آزاد شدگان پيامبر)» بر زندگى مسلمانان چنگ افكند و در روزگار خليفه سوم ، گام هايش را استوار ساخت ، حجم دروغ ها و تهمت ها فزون شد و از هر سو و بويژه از شام ، سرازير گشت تا فضايى آلوده به وجود آيد و در آن ، حقايقْ دگرگون شود و حق مداران و ياوران حق و بويژه امير مؤمنان در محاصره قرار گيرند .[۶]

امام عليه السلام در برابر همه اين دروغ ها و تهمت ها و سيل نيرنگ ها و اتّهام ها و دگرگون سازى و كتمان حقايق ـ امواجى كه از كاخ سرتاسر نيرنگ و حيله معاويه سرچشمه مى گرفتند و زاييده اصرار جاهلى معاويه بر اِفساد ذهن ها و آلوده سازى خِرَدها بودند ـ ايستاد .

و از آن جا كه معاويه مى دانست شخصيت على عليه السلام مى تواند از پشتِ انبوه ابرهاى تاريك و متراكم تبليغات مخالف ، سر برآورَد و بر حيات سياسى ـ اجتماعى بتابد و ابرها را كنار بزند ، تمام توان و اراده و تصميم خود را متوجّه كوبيدن شخصيت وى كرد و خود به هر مقدار كه توانست ، از على عليه السلام بدگويى نمود و در اين جنگ كينه توزانه و ويرانگر ، هر وسيله اى را به كار گرفت و تا آن جا پيش رفت كه نفرين فرستادن بر على عليه السلام را در نمازها واجب گردانْد .

على عليه السلام در مبارزه با اين فضاى انباشته از دروغ ، تهمت و گم راه سازى كه تارهاى تبليغات دشمنانه همه جا چنگ انداخته بود ، چه بايد مى كرد؟ او در پيش روى خود ، راهى جز بيان فضايل خويش و پرده بردارى از بدى ها و فضيحت هاى حزب «طلقاء» نمى ديد .

اندك چيزى كه امام عليه السلام در بيان فضايلش گفته ، براى مواجهه با اين فضاى مسموم و دشوار بود و على رغم ضرورت اين كار ، كارى مهم ، سخت و طاقت سوز بود و از آن جا كه على عليه السلام جز حق نمى شناسد و هدفى جز اعتلاى حق ندارد ، بر وى لازم است كه سخن بگويد و حرف بزند ، گرچه سختى و مرارت بسيارى هم تحمّل كند و اين ، دقيقا همان كارى است كه على ـ كه درود خدا بر او باد ـ انجام داد .


[۱]ر . ك : ج ۱۲ ص ۱۷۳ (مهرورزى به امام على) .

[۲]ر . ك : ج ۱۰ ص ۴۱۳ (مظلوميت پس از پيامبر) .

[۳]ر . ك : ج ۱۰ ص ۴۱۳ (مظلوميّت پس از پيامبر) .

[۴]ر . ك : ج ۳ ص ۳۹ (شايستگان خلافت از ديدگاه عمر) .

[۵]ر . ك : ج ۹ ص ۴۵۵ (شكيبايى با خار در چشم) .

[۶]ر . ك : ج ۵ ص ۴۱۹ (نبرد تبليغاتى) .



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت