حکمت نپذیرفتن توبه خوارج در جنگ صفین

پرسش :

پس از قضیه حکمیت در جنگ صفین، جنگ خاموش شد. سپس قاریان کوفه متوجه خطای خود شدند. به امام علی(ع) عرضه داشتند ما توبه می کنیم و تو هم توبه کن که پیشنهاد ما را پذیرفتی. اما حضرت نپذیرفت. چرا؟



پاسخ :

پذيرفتن پيشنهاد آنان ، مستلزم سه خطاى بزرگ سياسى و دينى بود كه امام عليه السلام نمى توانست به آن تن در دهد :

الف ـ پذيرفتن خطا در رهبرى

نخستين درخواست خوارج اين بود كه امام عليه السلام بپذيرد كه در رهبرى و فرماندهى سپاه در ارتباط با پذيرش حكميّت خطا كرده است . امّا امام عليه السلام نمى توانست خود را خطا كار اعلام كند ؛ زيرا : حَكَم قرار دادن براى حل اختلافات ، نه تنها خطا نيست ، بلكه موردتأييد قرآن است . تنها ايراد اين است كه حكميّت در اين ماجرا برخلاف حكمت و سياست بود و امام عليه السلام نيز اين نكته را صريحا اعلام كرده بود؛ ولى آنان خود نپذيرفتند و حكميت را بر امام عليه السلام و سپاه كوفه تحميل كردند .

علاوه بر اين ، امام عليه السلام مى خواست به گونه اى كه خوارج قانع شوند ، استغفار نمايد ؛ اما اشعث نگذاشت و مى خواست امام عليه السلام به گونه اى به خطا اعتراف نمايد كه حيثيت و اعتبار رهبرى او خدشه دار گردد .

ب ـ نقض عهد

برفرض كه امام عليه السلام به خطاى خود اعتراف مى كرد ، خوارج درخواست ديگرى داشتند كه پيمان نامه سپاهيان كوفه و شام نقض شود ؛ امّا از ديدگاه امام عليه السلام وفادارى به پيمان يكى از اصول بين المللى اسلام است كه به هيچ بهانه اى نبايد نقض شود و لذا در عهدنامه معروف خود به مالك اشتر نوشت :

و إن عَقَدتَ بَينَكَ و بَينَ عَدُوِّكَ عُقدَةً أو ألبَستَهُ مِنكَ ذِمَّةً فَحُط عَهدَكَ بِالوَفاءِ ، وَ ارعَ ذِمَّتَكَ بِالأَمانَةِ، وَ اجعَل نَفسَكَ جُنَّةً دونَ ما أعطَيتَ ؛ فَإِنَّهُ لَيسَ مِن فَرائِضِ اللّهِ شَيءٌ النّاسُ أشَدُّ عَلَيهِ اجتِماعا ـ مَعَ تَفَرُّقِ أهوائِهِم و تَشَتُّتِ آرائِهِم ـ مِن تَعظيمِ الوَفاءِ بِالعُهودِ، و قَد لَزِمَ ذلِكَ المُشرِكونَ فيما بَينَهُم دونَ المُسلِمينَ؛ لِمَا استَوبَلوا مِن عَواقِبِ الغَدرِ . فَلا تَغدِرَنَّ بِذِمَّتِكَ، و لا تَخيسَنَّ (تَحبِسَنَّ) بِعَهدِكَ، و لا تَختِلَنَّ عَدُوَّكَ؛ فَإِنَّهُ لا يَجتَرِئُ عَلَى اللّهِ إلّا جاهِلٌ شَقِيٌّ ، و قَد جَعَلَ اللّهُ عَهدَهُ و ذِمَّتَهُ أمنا أفضاهُ بَينَ العِبادِ بِرَحمَتِهِ، و حَريما يَسكُنونَ إلى مَنَعَتِهِ و يَستَفيضونَ إلى جِوارِهِ؛ فَلا إدغالَ و لا مُدالَسَةَ و لا خِداعَ فيهِ .[۱]و اگر با دشمنت پيمانى نهادى و در ذمّه (بر گردن) خود ، او را امان دادى ، به عهد خود وفا كن و آنچه بر ذمّه گرفته اى، ادا كن و خود را چون سپرى در برابر پيمانت قرار بده ؛ زيرا مردم بر هيچ چيز از واجب هاى خدا ، به شدّتِ بزرگ شمردن وفاى به عهد ، متّفق نيستند ، با همه خواسته هاى گوناگونى كه دارند و رأى هايى مخالف همديگر كه دارند. و افزون بر مسلمانان ، مشركان نيز وفاى به عهد را در بين خود لازم مى شمارند ؛ چون زيان ناگوار پيمان شكنى را چشيده اند . پس در آنچه به عهده گرفته اى ، خيانت مكن و پيمانى را كه بسته اى ، مشكن و دشمنى را كه در پيمان تو است ، فريب مده؛ زيرا جز نادانِ بدبخت ، بر خدا دليرى نمى كند و خداوند ، پيمان و ذمّه خود را امان قرار داده و از روى رحمت به بندگان ، آن را بر عهده همه نهاده است و چون حريمى استوار ساخته تا در آن بيارامند و به آن ، پناه ببرند. پس در پيمان، نه خيانت و نه فريب و نه مكرى در كار است.

اگر امام على عليه السلام اين اصل اساسى اسلام را نقض كند ، چه انتظارى از ديگران مى توان داشت؟

ج ـ سلطه جاهلان ناسك

از ديدگاه امام على عليه السلام خطر سلطه جاهلان ناسك (عمل كننده به احكام شرع) كم تر از خطر عالمان فاسق نيست . اعتراف به خطا و نقض عهد در جريان حكميّت بدين معناست كه على عليه السلام سلطه جاهلان ناسكِ مبتلا به بيمارى عُجب و دنياطلبى و تعمّق (تندروى دينى) را كه به عنوان «قارى» شهرت پيدا كرده بودند ، بر خود و امّت اسلامى پذيرفته و تصميم گيرى هاى اساسى در جنگ و صلح و پس از آن در همه امور كليدى را به آنان سپرده است ، و اين چيزى نيست كه رهبر جامعه اسلامى بتواند آن را بپذيرد و لذا امام عليه السلام با همه توان در برابر خواسته هاى آنان مقاومت كرد ، و به فرموده او : چشم فتنه «سلطه جاهلان ناسك» را در امّت اسلامى از حدقه بيرون آورد .[۲]


[۱]سير أعلام النبلاء: ۲ / ۳۲۰ / ۶۱، الاستيعاب: ۳ / ۱۵۱ / ۱۷۸۸.

[۲]«من چشم فتنه را درآوردم» (ر . ك : مصنف ، ابن ابى شيبه : ج ۸ ص ۶۹۸ ح ۸۱) .



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت