موانع پالایش عقیده

پرسش :

موانع پالایش عقیده چیست؟



پاسخ :

مهم ترين موانع پالايش عقيده را بر پايه قرآن و احاديث بر مى شمريم:

۱ . گمان

گمان ، از خطرناك ترين عواملى است كه انديشه بسيارى را در جهان به سمت باورهاى باطل و نادرست مى كشاند. نخستين سفارش قرآن كريم براى پالايش عقيده ، پرهيز از اعتماد به گمان است. قرآن به پيروان خود تأكيد مى ورزد كه عقايد و آراى خويش را بر ستون گمان و شك بنا نكنند و در برابر آنچه درستى اش روشن نيست ، تسليم نگردند. خداوند عز و جل به صراحت مى فرمايد :

«وَ لاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ.[۱]و چيزى را كه بدان علم ندارى ، دنبال مكن»  .

از منظر قرآن ، شايسته نيست كه مسلمان ، چيزى را كه به طور قطع برايش ثابت نشده است ، دنبال كند ، يا آن را محور رفتارش قرار دهد.

همچنين قرآن كريم از صاحبان عقايد باطل ، انتقاد مى كند كه چرا چيزى را بر زبان مى رانند كه بدان علم ندارند :

«وَ تَقُولُونَ بِأَفْوَاهِكُم مَّا لَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ.[۲]و با زبان هاى خود ، چيزى مى گوييد كه بِدان علم نداريد»  .

قرآن كريم ، منكِران معاد را مورد انتقاد قرار مى دهد كه آنان مى بايد براى انكار زندگى پس از مرگ ، دليل بياورند و عقيده آنان (انكار معاد) بر پايه اى علمى ، استوار نيست ؛ بلكه بر حدس و گمان بنا شده است :

«وَ قَالُواْ مَا هِىَ إلاَّ حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَ نَحْيَا وَ مَا يُهْلِكُنَا إلاَّ الدَّهْرُ وَ مَا لَهُم بِذَ لِكَ مِنْ عِلْمٍ إنْ هُمْ إلاَّ يَظُنُّونَ.[۳]و گفتند : غير از زندگانى دنياى ما ، [چيز ديگرى] نيست. مى ميريم و زنده مى شويم و ما را جز طبيعت ، هلاك نمى كند ؛ و[لى] به اين [مطلب] ، هيچ دانشى ندارند [و ]جز طريق گمان ، نمى سپرند»  .

نيز به همين شيوه ، به كسانى كه گمان مى كنند هستى هدفى ندارد و خلقت ، باطل و عبث است ، انتقاد و اعتراض مى كند كه اين عقيده آنان از علم برنخاسته است و اگر آنان اندكى مى انديشيدند ، مى فهميدند كه در باورهايشان ، به دركى درست نرسيده اند و عقايد آنان تنها بر گمان ، استوار است :

«وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا بَـطِلاً ذَ لِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُواْ.[۴]و آسمان و زمين و آنچه را ميان اين دو است ، به باطل نيافريديم. اين ، گمان كسانى است كه كافر شده [و حق پوشى كرده]اند»  .

اگر در باورها و آراى ضد و نقيض مردم در جامعه هاى گوناگون بنگريم و آنها را بر ترازوى نقد و بررسى اساسى عرضه بداريم ، بدون دشوارى به اين نكته خواهيم رسيد كه بيشتر اين باورها پايه علمى ندارند و جز بر گمان و ترديد مبتنى نيستند و بيشتر مردمان از گذشته تاكنون ، در باورها بويژه در اصول اعتقادات ، از گمان پيروى مى كنند. بدين جهت مى بينيم كه قرآن با صراحت اعلام مى دارد كه هر كس از اكثريت پيروى كند ، گم راه شده است ، از جمله در اين آيه :

«وَإن تُطِعْ أكْثَرَ مَن فِى الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ إن يَتَّبِعُونَ إلاَّ الظَّنَّ وَإنْ هُمْ إلاَّ يَخْرُصُونَ.[۵]و اگر از بيشتر كسانى كه در [اين سر]زمين هستند ، پيروى كنى ، تو را از راه خدا گم راه مى كنند. آنان جز از گمان [خويش] ، پيروى نمى كنند و جز به حدس و تخمين نمى پردازند»  .

اگر تمامى پيروان مذاهب گوناگون ، بر آن شوند كه جز از علم پيروى نكنند و به چيزى جز پس از علم ، ايمان نياورند ، اختلافات و تناقضات ميان همه مذاهب ، از ميان رخت خواهد بست.

امام صادق عليه السلام مى فرمايد :

به راستى كه خداوند ، اين امّت را به دو آيه از كتابش اختصاص داده است : يكى آن كه جز آنچه مى دانند ، بر زبان نياورند ؛ و ديگر آن كه آنچه را نمى دانند ، انكار نكنند.

آن گاه امام عليه السلام اين آيه را قرائت نمود:

«ألَمْ يُؤْخَذْ عَلَيْهِم مِّيثَـقُ الْكِتَـبِ أن لاَّيَقُولُواْ عَلَى اللَّهِ إلاَّ الْحَقَّ.[۶]آيا از آنان ، پيمان كتاب [آسمانى] گرفته نشده كه درباره خداوند ، جز به حق سخن نگويند»  .

و نيز اين آيه را تا پايانش خواند :

«بَلْ كَذَّبُواْ بِمَا لَمْ يُحِيطُواْ بِعِلْمِهِ[۷].[۸]بلكه چيزى را دروغ شمردند كه به دانش آن ، احاطه نداشتند»  .

۲ . تمايلات نفسانى

اين مانع ، دومين لغزشگاه انديشه است و خطرش اگر از «گمان» بيشتر نباشد ، كمتر نيست. آن گاه كه آدمى چيزى را دوست مى دارد و بدان وابسته مى شود ، بينايى عقلش را از دست مى دهد و گوش هاى انديشه اش كر مى شود. در نتيجه نمى تواند كاستى هاى محبوبش را ببيند. همين حالت در نفرت و دشمنى آدمى نيز وجود دارد.

از اين رو ، آدمى اگر مى خواهد نقطه ضعف يا قوّت يك نظريّه را بشناسد و در آن درست بينديشد ، مى بايد نخست ، خود را از تمايلات نفسانى آزاد سازد ؛ چرا كه اين تمايلات ، خواه ناخواه در باورهاى او اثر مى گذارند.

به عنوان نمونه ، چنين شهرت يافته است كه علاّمه حلّى ، آن گاه كه خواست درباره امكان تطهير آب چاهى كه نجس شده ، فتوا دهد ، فرمان داد نخست چاه خانه اش را پر كنند و سپس به مطالعه احاديث و متون فقهى پرداخت و آن گاه فتوا داد كه آب چاه ، اگر نجس شود ، مى توان آن را تطهير كرد.

وى مى دانست كه اگر چاه منزل خود را پر نكند ، ممكن است در فتوايش ، ناخودآگاه اثر بگذارد و اين حقيقتى انكار نشدنى است. از اين رو ، آدمى نمى تواند حقايق عقلى را به درستى ، ادراك كند و يا رأيى درست اظهار بدارد ، مگر آن كه چاه تمايلاتش را پر سازد و ذهنش را از بند هوس ها برهاند. بر اين پايه ، هر چه ذهن پژوهشگر از تمايلات و هوس ها وارسته تر باشد، به صواب نزديك تر مى شود ، چنان كه امام على عليه السلام فرمود :

أقرَبُ الآراءِ مِنَ النُّهى أبعَدُها مِنَ الهَوى .[۹]نزديك ترين رأى ها به عقلانيت ، دورترينِ آنها از هوس هاست.

و نيز فرمود :

خَيرُ الآراءِ أَبعَدُها مِنَ الهَوى وأَقرَبُها مِنَ السَّدادِ.[۱۰]بهترين آرا ، دورترينِ آنها از هوس و نزديك ترينِ آنها به استوارى است.

نيز گزارش شده است كه زيد بن صوحان عبدى ، يكى از ياران امام على عليه السلام ، از ايشان پرسيد : كدام يك از مردم ، رأيش استوارتر است؟ و امام عليه السلام چنين پاسخ داد:

مَن لَم يَغُرَّهُ النَّاسُ مِن نَفسِهِ ، ولَم تَغُرَّهُ الدُّنيا بِتَشَوُّفِها.[۱۱]كسى كه نه فريب [ وسوسه هاى] مردم را بخورد و نه فريب زيورهاى دنيا را .

۳ . تعصّب

يكى ديگر از موانع دستيابى به آراى درست و مطابق با واقع ، تعصّب است. تعصّب ، عبارت است از : اوج گيرى پيروى فرد از تمايلات نفسانى ، تا آن جا كه به يارى و هوادرىِ فرد يا گروه يا انديشه و سنّتى (با هدفى غير از رعايت حريم حق) ، بينجامد. جانبدارى از خويشان و قوم و قبيله ، هوادارى از حزب و گروه و سازمان ، حمايت از فرهنگ و آداب و رسوم ، طرفدارى از دين و مذهب ، هواخواهى نژاد و زبان و يا مانند آن ، اگر بر پايه ميل نفْس ، و نه بر اساس حق و عدالت ، بنا شود ، تعصّب خواهد بود.

پيشواى متعصّبان

طبق تعبير امام على عليه السلام ، شيطان پيشواى متعصّبان و اُسوه آنان است ، آن جا كه در توصيف او مى فرمايد :

إِمامُ المُتَعَصِّبينَ وسَلَفُ المُستَكبِرينَ ، الَّذِي وَضَعَ أساسَ العَصَبِيَّةِ.[۱۲]پيشواى متعصّبان ، پيشينه مستكبران ، آن كه بنياد تعصّب را نهاد.

پس ، نخستين متعصّب در جهان ، شيطان است و تعصّب او از سنخ تعصّب نژادى است ؛ زيرا هنگامى كه خداوند به وى فرمان داد كه بر آدم سجده كند ، سر باز زد و استكبار جست ؛ چراكه نژاد خود را بر نژاد آدم برترى مى داد ، از آن رو كه او از آتش آفريده شده بود و آدم از خاك.

دستاورد تعصّب

نخستين دستاورد اين خصلت شيطانى ـ كه اگر در وجود آدمى ريشه بدواند ، بيشترين زيان را براى انسان دارد ـ اين است كه باورها را آن گونه كه انسان بخواهد ، مى سازد. به سخن ديگر ، تعصّب ، از بيمارى هاى روانى اى است كه مانع دستيابى انسان به حقيقت مى گردد. از اين رو ، انسان متعصّب ، در نهايت ، جز به آنچه خصلت تعصّب اقتضا مى كند ، نمى رسد.

بيمارى تعصّب سبب مى شود كه آدمى بر اساس گوينده و نه سخن ، داورى كند و فرصت انديشيدن درباره درستى يا نادرستى سخن را از دست بدهد ؛ بلكه بر او القا مى كند كه به گوينده بنگرد و اگر او را مانند خود يافت ، رأيش را درست ، و گرنه نادرست انگارد.

سفارش اسلام براى پالايش عقيده ، دورى از تعصّب و توجّه به سخنِ گوينده و دقّت در انديشه صاحب عقيده است ، با چشمپوشى از شخصيت گوينده ـ هر كه باشد ـ و با صرف نظر از رأى حزب و گروه و جمعيت ، خواه با او در مرام و آيين ، برابر باشد يا نه، خواه مسلمان باشد يا غير مسلمان و خواه دوست باشد و يا دشمن. چه زيبا و عقل پذير است اين سخن خداوند متعال كه :

«فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أحْسَنَهُ اُوْلَـئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ اُوْلَـئِكَ هُمْ اُوْلُواْ الْأَلْبَـبِ.[۱۳]پس به آن بندگان من كه به سخن ، گوش فرا مى دهند و بهترينِ آن را پيروى مى كنند ، بشارت بده. اينان اند كه خدايشان آنان را راه نموده و اينان اند همان خردمندان»  .

از اين آيه مى فهميم كه صاحبان انديشه ـ كه از نعمت هدايت ، برخوردارند و مورد سفارش اسلام و قرآن قرار گرفته اند ـ كسانى هستند كه به سخن ، گوش فرا مى دهند ، حالْ گوينده اش هر كه مى خواهد ، باشد ، و پس از بررسى و تحقيق ، استوارترين ، برترين و زيباترين سخن را پيروى مى كنند.

با الهام از همين آيه ، از پيامبر صلى الله عليه و آله در كنز العمّال و از امير مؤمنان عليه السلام در غرر الحكم چنين روايت شده است :

لا تَنظُر إِلى مَنْ قالَ وَانظُر إِلى ما قال.[۱۴]به «گوينده» منگر ، به «گفته» بنگر.

و از عيسى عليه السلام روايت شده است كه فرمود :

خُذُوا الحَقَّ مِن أَهلِ الباطِلِ ، ولا تَأخُذُوا الباطِلَ مِن أَهلِ الحَقِّ . كونوا نُقّادَ الكَلامِ.[۱۵]حق را از اهل باطل فرا بگيريد و باطل را از اهل حق فرا مگيريد . ناقدان سخن باشيد.

اين روايت ، آشكارا دلالت دارد كه نبايد تعصّب موجب شود كه مسلمان ، سخن حقّ ديگران را ، بدين جهت كه گوينده مسلمان نيست يا عقايدى باطل و فاسد دارد ، كنار بنهد و يا سخن نادرست را از كسانى كه با او هم عقيده اند ، بپذيرد.

پس بر مسلمان ، واجب است كه سخن هر گوينده را پس از بررسى و مطالعه دقيق ، صرف نظر از موضع كلّى او درباره حق و باطل ، نقّادى كند. سپس اگر سخنى حق بود ، بايد بپذيرد ، گرچه گوينده از اهل باطل باشد ، و اگر سخنى باطل بود ، آن را طرد كند ، گرچه گوينده آن از پيروان حق باشد . به هر حال ، معيار ، «حقيقت» است ، نه گوينده ، و «اسلام» نيز چيزى جز تسليم در برابر حقيقت نيست. از اين رو ، پيامبر خدا فرمود :

مَن تَعَصَّبَ أَو تُعُصِّبَ لَهُ فَقَد خَلَعَ رِبقَ الإِيمانِ (/ رِبقةَ الإِسلامِ) مِن عُنُقِهِ.[۱۶]هر كس تعصّب ورزد ، يا به سودش تعصّب روا شود ، طوق ايمان (اسلام) را از گردن، خارج كرده است.

۴ . تقليد

تقليد در باورها ، به معناى پذيرش رأى يك يا چند نفر ، بدون درخواست برهان است. و اين ، از نتايج تعصّب و از موانعى است كه از دستيابى به آرا و عقايد علمى ، صحيح و مطابق با واقع ، باز مى دارد. تقليد ، زنجيرى است كه انديشه انسان را به بند مى كشد و تا آن زمان كه اين بند وجود دارد ، پالايش عقيده ، امرى مُحال است.

تقليد ، به آدمى اجازه نمى دهد كه درباره آرا و عقايد خود بينديشد ، چنان كه اجازه نمى دهد در درستى يا نادرستى ، مطابقت يا عدم مطابقت با واقع ، و واقعى يا خيالى بودن دانش و نيز معرفت يا توهّم معرفت بودن ، تفكّر كند. تقليد ، از انديشيدن در رفتار و افكار و باورهاى ديگران و بررسى و نقد آزادانه آنها ، باز مى دارد. تقليد ، آدمى را به زور در افكار و باورهاى مقلِّد ، زندانى مى كند. تقليد ، انديشه را به جاى معطوف كردن به سخن ، به گوينده معطوف مى كند.

سفارش اسلام براى پالايش عقيده ، پاره كردن زنجيرهاى تقليد است . شگفت انگيز ، اين كه : كمتر كسى است كه در بند اين زنجير نباشد و شگفت انگيزتر ، پژوهشگرانى هستند كه خود ، در بند زنجير تقليدند و تصوّر مى كنند انديشه آزاد دارند.

۵ . استبداد

پنجمين مانع از موانع پالايش عقيده ، استبداد در رأى است و اين ، دستاوردِ همراهى كردن با تمايلات نفسانى و نتيجه بيمارى خوددانابينى است.

اين بيمارى ، انديشه صاحبش را چنان تنگ مى كند كه به جمود و تحجّر مى رسد و مانع رسيدن به حقيقت مى گردد. در نتيجه ، مستبد ، به حقانيت گفته ها ، باورها ، دين و آراى خود ، اعتقاد پيدا مى كند و تمامى گفته هاى مخالفان خويش را باطل مى انگارد.

وقتى انسان به بسته انديشى مبتلا شد ، آن جا كه خود را حق مى داند ، از انديشه نمودن در آراى ديگران سر باز مى زند و از تفكّر در گفته هاى آنان خوددارى مى ورزد. بدين جهت نمى تواند به حقيقت برسد.

در احاديث استبداد ، به عنوان يكى از بزرگ ترين لغزشگاه ها توصيف شده كه اگر انديشمندى بدان مبتلا گردد ، تباه مى شود. امام على عليه السلام درباره بسته انديشى و استبداد فكرى فرموده است :

المُستَبِدُّ مُتَهَوِّرٌ فِى الخَطَاَءوَالغَلَطِ .[۱۷]مستبد ، در خطا و اشتباه غوطه ور مى گردد.

و فرموده است :

الاِستِبدادُ بِرَأيِكَ يُزِلُّكَ ويُهَوِّرُكَ فِى المَهاوي .[۱۸]استبداد در رأى ، تو را مى لغزاند و در هلاكت فرو مى بَرَد.  امام صادق عليه السلام نيز فرموده است :

المُستَبِدُّ بِرَأيِهِ مَوقوفٌ عَلى مَداحِضِ الزَّلَلِ .[۱۹]

۶ . لجاجت

لجاجت ، يكى ديگر از موانع پالايش عقيده است و در پژوهش ها و مسائل نظرى ، يكى از لغزشگاه هاى بزرگ به شمار مى رود ؛ چراكه انديشه را از تكاپو باز مى دارد و مانع رسيدن به رأى درست مى شود ، بدون آن كه شخص لجوج ، احساس انحراف كند. امام على عليه السلام در سخنى زيبا از اين لغزشگاه پنهان ، چنين تعبير مى فرمايد :

اللَّجاجَةُ تُسِلُّ الرَّأىَ.[۲۰]لجاجت ، رأى درست را مى دزدد.

يعنى همان گونه كه دزد ، پنهانى به خانه اى وارد مى شود و هر چه را مى خواهد ، بدون آن كه صاحب خانه بفهمد ، مى دزدد ، لجاجت ها نيز مخفيانه به ذهن آدمى دستبرد مى زنند و بر انديشه او مسلّط مى گردند و او را از حقيقت باز مى دارند ، بدون آن كه صاحب فكر ، احساس كند ، و بدين طريق ، رأى درست و استوار را از او مى دزدند . نيز در سخن امام على عليه السلام آمده است كه صاحبان تعصّب ولجاجت نمى توانند از اصحاب رأى (صاحب نظران) باشند، آن جا كه مى فرمايد:

اللَّجوجُ لا رَأىَ لَهُ.[۲۱]لجوج ، رأيى [ درست] ندارد.  و اگر شخصى لجوج در مسئله يا مسائلى ، نظرى درست ارائه كند ، لجاجتش موجب مى شود كه موقعيت و وثاقتش بر هم بخورد ، آنچنان كه امير مؤمنان عليه السلام فرمود :

اللَّجاجُ يُفسِدُ الرَّأيَ .[۲۲]لجاجت ، رأى را تباه مى كند.

پايان لجاجت نيز آن گونه است كه پيامبر خدا مى فرمايد :

إيّاكَ وَاللَّجاجَةَ ؛ فَإِنَّ أَوَّلَها جَهلٌ وآخِرَها نَدامَةٌ.[۲۳]از لجاجت بپرهيز كه آغازش ، نادانى و پايانش پشيمانى است.


[۱]اسراء : آيه ۳۶ .

[۲]نور : آيه ۱۵ .

[۳]جاثيه : آيه ۲۴ .

[۴]ص : آيه ۲۷ .

[۵]انعام : آيه ۱۱۶ .

[۶]اعراف : آيه ۱۶۹ .

[۷]يونس : آيه ۳۹ .

[۸]مجمع البيان : ج ۵ ص ۱۶۸ ، الأمالى ، صدوق : ص ۵۰۶ ح ۷۰۲ ، بصائر الدرجات : ص ۵۳۷ ح ۲، منية المريد : ص ۲۱۶ ، بحار الأنوار : ج ۲ ص ۱۱۳ ح ۳ .

[۹]غرر الحكم : ح ۳۰۲۲ ، عيون الحكم والمواعظ : ص ۱۱۹ ح ۲۶۸۲ .

[۱۰]غرر الحكم : ح ۵۰۱۱ ، عيون الحكم والمواعظ : ص ۲۳۸ ح ۴۵۳۰ .

[۱۱]الأمالى ، صدوق : ص ۴۷۸ ح ۶۴۴ ، بحار الأنوار : ج ۷۷ ص ۳۷۸ .

[۱۲]نهج البلاغة : خطبه ۱۹۲ ، بحار الأنوار : ج ۱۴ ص ۴۶۵ ح ۳۷ و ج ۶۳ ص ۲۱۴ ح ۴۹ .

[۱۳]زُمر : آيه ۱۷ ـ ۱۸ .

[۱۴]غرر الحكم : ح ۱۰۱۸۹ ، عيون الحكم والمواعظ : ص ۵۱۷ ح ۹۳۷۶ ؛ كنز العمّال : ج ۱۶ ص ۲۶۹ ح ۴۴۳۹۷ به نقل از ابن السمعانى در كتاب الدلائل .

[۱۵]المحاسن : ج ۱ ص ۳۵۹ ح ۷۶۹ ، بحار الأنوار : ج ۲ ص ۹۶ ح ۳۹ .

[۱۶]الكافى: ج ۲ ص ۳۰۸ ح ۲ ، بحار الأنوار : ج ۷۳ ص ۲۹۱ ح ۱۶ به نقل از ثواب الأعمال .

[۱۷]ر . ك : ج ۲ ص ۵۵۸ ح ۱۹۷۹ .

[۱۸]ر . ك : ج ۲ ص ۵۵۸ ح ۱۹۸۰ .

[۱۹]ر . ك : ج ۲ ص ۵۵۸ ح ۱۹۸۴ .

[۲۰]ر . ك : ج ۲ ص ۵۶۲ ح ۱۹۹۳ .

[۲۱]ر . ك : ج ۲ ص ۵۶۲ ح ۱۹۹۴ .

[۲۲]ر . ك : ج ۲ ص ۵۶۲ ح ۱۹۹۵ .

[۲۳]ر . ك : ج ۲ ص ۵۶۲ ح ۱۹۹۲ .



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت