حضرت اباالفضل العباس سلام الله علیه

حضرت اباالفضل العباس سلام الله علیه

عبّاس عليه السلام ، جلوه عشق و ايثار ، تبلور رادمردى ، صفا و وقار ، و تجسّم شجاعت ، شهامت و كرامت است . او در ميان حماسه آفرينان كربلا و شهيدان تاريخ ، از چنان جايگاه بلند و مكانت والايى برخوردار است كه به گفته سيّد الساجدين ، زين العابدين عليه السلام : إنَّ لِلعَبّاسِ عِندَ اللّه ِ تَبارَكَ وتَعالى مَنزِلَةً يَغبِطُهُ بِها جَميعُ الشُّهَداءِ يَومَ القِيامَةِ

عبّاس عليه السلام ، جلوه عشق و ايثار ، تبلور رادمردى ، صفا و وقار ، و تجسّم شجاعت ، شهامت و كرامت است . او در ميان حماسه‏آفرينان كربلا و شهيدان تاريخ ، از چنان جايگاه بلند و مكانت والايى برخوردار است كه به گفته سيّد الساجدين ، زين العابدين عليه السلام :

 إنَّ لِلعَبّاسِ عِندَ اللَّهِ تَبارَكَ وَ تَعالى‏ مَنزِلَةً يَغبِطُهُ بِها جَميعُ الشُّهَداءِ يَومَ القِيامَةِ [1] .

 براى عبّاس عليه السلام ، نزد خداوند - تبارك و تعالى - ، منزلتى است كه همه شهدا در روز قيامت ، به او رَشك مى‏برند .

 او از مادرى بزرگوار از قبيله بنى كِلاب - كه شجاع‏ترين ، رزم‏آورترين و تيزْتك‏ترين مردانِ روزگار را در خود داشت - ، و در دامان پُرمهر او و در كنار برادران بى‏نظيرى همچون امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام ، باليد و رشد كرد .

 كنيه آن بزرگوار ، ابو الفضل‏[2] و ابو قِربه (صاحب مَشك)[3] و القابش سقّا[4] و قمر بنى هاشم‏[5] است .

 عبّاس عليه السلام ، قامتى بلند ، سينه‏اى سِتَبر ، بازوانى توانمند و چهره‏اى بس زيبا داشت ، بدان‏سان كه او را «ماه بنى‏هاشم» مى‏گفتند .

 او از آغاز قيام ابا عبد اللَّه الحسين عليه السلام ، همراه و همدل ايشان و در هنگامه نبرد كربلا ، پرچمدار سپاه او بود .[6] عبّاس عليه السلام ، در روزهاى سخت محاصره امام عليه السلام و يارانش ، سقايت سپاه و آب‏رسانى به كودكان را بر عهده داشت .[7]

 او در آستانه شب عاشورا ، در جمع همراهان حسين عليه السلام ، هنگامى كه امام عليه السلام از آنها خواسته بود تا بروند و ايشان را تنها بگذارند ، اوّلين كسى بود كه با جملاتى سرشار از عشق و ايمان ، و آكَنده از ايثار ، هم‏گامى و جان‏فشانى‏اش را اعلام كرد .[8]

 شمر بن ذى الجوشن ، در كربلا براى عبّاس عليه السلام و سه برادرش ، امان‏نامه آورد . او كه در آغاز ، حتّى از رويارو شدن با شمر ، نفرت داشت ، در ردّ پيشنهاد سفاهت‏آميز او ، شكوهمند و استوار ، گفت:

 لَعَنَكَ اللَّهُ ولَعَنَ أمانَكَ!.. أتُؤَمِّنُنا وابنُ بِنتِ رَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله لا أمانَ لَهُ؟!لعنت خدا بر تو و امان‏نامه‏ات باد! ... آيا به ما امان مى‏دهى ، در حالى كه پسر پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله در امان نيست ؟![9]

 عبّاس عليه السلام ، در كلام امامان عليهم السلام ، به ايثار ، تيزبينى ، استوارى در ايمان ، جهاد عظيم ، آزمايش نيكو[10] و داشتن جايگاه رَشك‏آور در قيامت ، ستوده شده است .[11]اين قهرمان شكوهمند قيام كربلا و پشتيبان شكست‏ناپذير ابا عبد اللَّه عليه السلام ، در هنگامه اوج تنهايى امام عليه السلام و در راه رساندن آب به كام‏هاى خشكيده كاروان حسين عليه السلام ، شهدِ شهادت نوشيد .

 غم شهادت او ، جان امام حسين عليه السلام را بسى فِسُرد ، بدان گونه كه در كنار قامت خونينش ، از سرِ سوز ، در سوگ آن عزيز از دست رفته فرمود :

 الآن انكسَرَ ظَهري، وَ قلَّت حيلَتي  .

 اكنون ، پشتم شكست وچاره‏ام ، ناچار شد[12] .

 عبّاس عليه السلام ، در هنگام شهادت ، 34 سال داشت‏[13] . بنا بر اين ، در حدود سال 26 هجرى به دنيا آمده است . در «زيارت ناحيه مقدّسه» ، در باره او آمده است :

 السَّلامُ عَلَى أبي الفَضلِ العَبّاسِ بنِ أميرِ المُؤمِنينَ، المُواسي أخاهُ بِنَفسِهِ، الآخِذِ لِغَدِهِ مِن أمسِهِ، الفادي لَهُ الواقي، السّاعي إلَيهِ بِمائِهِ، المَقطوعَةِ يَداهُ، لَعَنَ اللَّهُ قاتِلَيهِ يَزيدَ بنَ الرُّقادِ الحيتي وَ حَكيمَ بنَ الطُّفيلِ الطّائِيَّ  .

 سلام بر ابوالفضل عبّاس ، فرزند امير مؤمنان ؛ از خود در گذرنده با جان براى برادر ، برگيرنده از ديروزش براى فردايش ، فدايىِ او ، نگهدارنده ، كوشنده براى رساندن آب به او ، و كسى كه دست‏هايش بُريده شد ! خداوند ، قاتلانش يزيد بن رُقاد حيتى و حَكيم بن طُفَيل طايى را لعنت كند ![14]

 گفتنى است كه در شمارى از منابع متأخّر ، مطالبى در باره ابو الفضل العبّاس عليه السلام گزارش شده است كه در منابع قابل استناد ، ديده نمى‏شود . براى نمونه ، به شمارى از گزارش‏هاى بى‏اساس ، اشاره مى‏كنيم . در معالى السبطين آمده است كه :

 آن هنگام كه شبِ بيست و يكم ماه رمضان شد و على عليه السلام در آستانه مرگ قرار گرفت ، عبّاس عليه السلام را به سينه چسبانْد و فرمود: «فرزندم كه چشم من در قيامت ، با تو روشن خواهد شد! فرزندم! هنگامى كه روز عاشورا شد و وارد شريعه شدى ، مبادا آب بنوشى ، در حالى كه برادرت حسين ، تشنه است!» .[15]

 نيز در كتاب شعشعة الحسينى آمده است :

 جناب امير مؤمنان عليه السلام خلوت نمودند . حسنين عليهما السلام و زينب عليها السلام و امّ كلثوم عليها السلام را طلب فرمود و دست مبارك بر سر و روىِ ايشان كشيد و به شدّت مى‏گريست و ايشان هم مى‏گريستند ، به نوعى كه ساير اولادهاى آن حضرت [كه‏] در بيرون خانه بودند ، بى‏اختيار ، داخل خانه شدند و مى‏گريستند . پس حضرت امير المؤمنين عليه السلام گرفت دست امام حسن عليه السلام را و به امانت سپرد فرزندان خود را به آن بزرگوار . پس نظر فرمود به عبّاس عليه السلام . ديد گريه او از همه شديدتر است . پس او را به نزد خود ، طلب فرمود و شيون بلندى كرد و مفصّل گريست و آن گاه فرمود : «اى پسرم ! اى جانم ! از حسين ، مراقبت كن ، كه او امانت خدا و پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله و فاطمه عليها السلام و امانت من است . تو ياور او باش و خودت را فداى او كن» . آن گاه ، شيون زد و از گريه و فرياد زياد ، بيهوش شد .[16]

 همچنين در كتاب أسرار الشهادات ، آمده است :

 گفته شده : زُهَير ، پيش از كشته شدنش ، نزد عبد اللَّه بن جعفر بن عقيل آمد و به او گفت : برادرم ! پرچم را به من بده . عبد اللَّه به وى گفت : آيا من در حمل آن ، كوتاهى كرده‏ام؟ زهير گفت : نه ؛ [ولى‏] من به آن ، نياز دارم .

 راوى گفت : عبد اللَّه ، پرچم را به زهير داد و زهير ، آن را گرفت و به صورت ناگهانى ، پيش عبّاس بن على عليه السلام آورد و گفت : يا ابن امير المؤمنين ! مى‏خواهم خبرى را برايت بازگو كنم كه حفظش كرده‏ام . عبّاس عليه السلام گفت : بگو كه الآن ، وقت بازگويىِ خبر است . عيبى ندارد . بگو ، كه تو براى ما ، خبر قطعى نقل مى‏كنى . زهير به وى گفت : اى ابوالفضل! بدان كه پدرت امير المؤمنين عليه السلام ، وقتى تصميم گرفت با مادرت اُمّ البنين ازدواج كند ، دنبال برادرش عقيل - كه نسب‏شناسِ عرب بود - فرستاد و فرمود : «برادرم ! از تو مى‏خواهم كه برايم زنى را از خانواده‏هاى اصيل و نَسَب‏دار و شجاع ، انتخاب كنى تا با او پسرى شجاع بياورم كه ياور اين پسرم - و اشاره به حسين عليه السلام كرد - باشد و او را در سرزمين طفّ كربلا همراهى كند» . پدرت ، تو را براى اين روز ، ذخيره كرد . پس تو در دفاع از حرم برادر و برادرانت ، كوتاهى نكن .

 راوى گفت : عبّاس عليه السلام ، تكان خورد و دست به ركابش كشيد و آن را كَند و گفت : اى زهير! در چنين روزى ، مرا تشجيع مى‏كنى؟! به خدا سوگند ، تو را به گونه‏اى مى‏بينم كه هرگز چنين نديده بودم .[17]

 بايد گفت : متأسّفانه ، هيچ سخنى از امير مؤمنان عليه السلام خطاب به عبّاس عليه السلام يا در باره وى ، در منابع معتبر ، ثبت نشده است .

 نيز در تذكرة الشهدا آمده است :

 بعضى ذكر كرده‏اند كه عبّاس عليه السلام ، در آن حال ، عرض كرد كه : مى‏خواهم يك بار ديگر ، نظر به صورتت نمايم ، و لكن حَرمَله ، تير بر چشم‏هاى من زده است .[18]

 گزارش‏هاى بسيار ديگرى نيز در باره ايشان در كتاب‏هايى مانند : معالى السبطين ،[19] شعشعة الحسينى ،[20]

 أسرار الشهادة ،[21] ناسخ التواريخ ،[22] عنوان الكلام ،[23] تذكرة الشهداء ،[24] سوگ‏نامه آل محمّد صلى اللَّه عليه و آله‏[25] و المنتخب طريحى‏[26] آمده است كه در كتب معتبر ، وجود ندارد .

 اينك ، آنچه در منابع قابل استناد ، گزارش شده است ، در پى مى‏آيد :

1040. الأمالى ، صدوق - به نقل از ثابت بن ابى صفيّه - : سَرور عابدان ، على بن الحسين عليه السلام ، به عبيد اللَّه ، پسر عبّاس بن على بن ابى طالب عليه السلام نگريست و گريست . سپس فرمود : «بر پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله ، هيچ روزى سخت‏تر از جنگ اُحُد نبود كه عمويش حمزة بن عبد المطّلب ، شير خدا و شير پيامبرش ، در آن كشته شد و پس از آن ، نبرد موته كه پسرعمويش جعفر بن ابى طالب ، در آن كشته شد» .

 سپس فرمود : «و هيچ روزى مانند روز حسين عليه السلام (عاشورا) نيست . سى هزار مرد - كه همگى ادّعا مى‏كردند از اين امّت اند - ، به سوى او حمله بُردند و همگى ، با ريختن خون او ، قصد تقرّب به خدا را داشتند[27] و او ، خدا را به يادشان مى‏آورد ؛ امّا آنان ، پند نمى‏گرفتند تا آن كه او را با سركشى و ستم و تجاوز ، كُشتند» .

 آن گاه فرمود : «خداوند ، عبّاس را رحمت كند ! بى هيچ ترديدى ، ايثار كرد و آزمايش [ نيكويى ] شد و خود را فداىِ برادرش كرد تا آن كه دستانش قطع شد و خداوند عزّوجلّ به جاى آنها ، دو بال برايش قرار داد كه با آنها ، همراه فرشتگان در بهشت ، پرواز مى‏كند ، همان گونه كه براى جعفر بن ابى طالب ، قرار داد .

 عبّاس عليه السلام ، نزد خداوند - تبارك و تعالى - منزلتى دارد كه همه شهيدان در روز قيامت ، به آن ، رَشك مى‏برند» .[28]

1041. سِرُّ السلسلة العلويّة - به نقل از مُفَضَّل بن عمر - : [امام‏] صادق عليه السلام فرمود : عمويمان عبّاس عليه السلام ، تيزبين بود و ايمانى استوار داشت . همراه ابا عبد اللَّه الحسين عليه السلام ، جهاد كرد و نيكو از آزمايش به در آمد و به شهادت رسيد و وارث برادران مادرى‏اش شد و پسرش عبيد اللَّه بن عبّاس ، [آنها را] از او ارث بُرد . عبّاس عليه السلام ، به هنگام شهادت ، سى و چهار ساله بود .[29]

1042. إعلام الورى : كنيه عبّاس عليه السلام ، ابو قِربَه (صاحب مَشك) بود ؛ زيرا براى برادرش [ حسين عليه السلام ]آب آورد . به او سقّا (آب‏آور) نيز گفته‏اند . او به هنگام شهادت ، 34 ساله بود و فضيلت‏ها[ ى بسيارى ]داشت .[30]

1043. أنساب الأشراف - در يادكردِ نام‏هاى فرزندان امير مؤمنان عليه السلام - : عبّاس اكبر - كه سقّا بود - ، در كربلا ، مَشك آبى را براى حسين عليه السلام آورد و كنيه ابو قِربه (صاحب مَشك) ، به او داده شد .[31]

1044. تاريخ الطبرى - به نقل از ضحّاك بن عبد اللَّه مَشرقى ، هنگامى كه امام حسين عليه السلام به يارانش ، اجازه بازگشت داد - : برادران و فرزندان و برادرزادگانش و نيز دو پسر عبد اللَّه بن جعفر ، به حسين عليه السلام گفتند : چرا اين كار را بكنيم ؟ براى اين كه پس از تو بمانيم ؟! خداوند ، چنين روزى را هيچ گاه به ما نشان ندهد ! آغازگر اين گونه سخنان ، عبّاس بن على عليه السلام بود .[32]

1045. الثقات، ابن حبّان : به عبّاس عليه السلام ، سقّا مى‏گويند ؛ زيرا حسين عليه السلام در زمان جنگيدنش ، براى رفع تشنگى‏اش ، آب خواست و عبّاس عليه السلام و برادرش ، به چاره‏جويى بر آمدند . عبّاس عليه السلام مَشك آب كوچكى يافت . آن را [ آورد و ] به حسين عليه السلام داد تا بنوشد ؛ امّا هنگامى كه خواست بنوشد ، تيرى آمد و بر گلويش نشست و نگذاشت كه آب بنوشد . شمشيرها ، او را در ميان گرفتند تا به شهادت رسيد . از اين رو ، عبّاس بن على عليه السلام را «سقّا» مى‏نامند .[33]

1046. شرح الأخبار : عبّاس عليه السلام ، سقّا ناميده شده ؛ زيرا حسين عليه السلام تشنه بود و او را از آب ، باز داشته بودند . عبّاس عليه السلام ، مَشكى گرفت و به سوى آب ، روان شد . برادرانش از پشتِ على عليه السلام : عثمان ، جعفر و عبد اللَّه نيز در پىِ او رفتند و ياران عبيد اللَّه بن زياد را از آب ، دور كردند . عبّاس عليه السلام ، مَشك را از آب ، پُر كرد و آن را به تنهايى بر دوش كشيد و براى حسين عليه السلام آورد ، در حالى كه برادرانش عثمان و جعفر و عبد اللَّه ، در اين نبرد ، به خاطر آب ، كشته شدند .[34]

1047. نسبُ قريش : عبّاس، فرزند على عليه السلام، را سقّا مى‏نامند و كنيه‏اش را ابو قِربَه (صاحب مَشك) مى‏دانند . او در كربلا ، همراه حسين عليه السلام بود . حسين عليه السلام ، تشنه شد . عبّاس عليه السلام، مَشكى بر گرفت و برادران تنى‏اش ، پسران على عليه السلام : عثمان ، جعفر و عبد اللَّه ، در پى او رفتند . برادرانش ، پيش از او كشته شدند و او ، مَشك پُر از آب را براى حسين عليه السلام برد و حسين عليه السلام ، از آن نوشيد . سپس عبّاس بن على عليه السلام ، پس از برادرانش و با حسين عليه السلام ، كُشته شد . عبّاس عليه السلام از برادرانش - كه فرزندى نداشتند - ارث بُرد و پسرش عبيد اللَّه بن عبّاس نيز وارث او شد .

 محمّد بن حنفيّه و عمر [ بن على عليه السلام ] ، هر دو، زنده بودند . محمّد ، ميراث عموهاى عبيد اللَّه را به او تسليم كرد ؛ امّا عمر ، خوددارى ورزيد تا آن كه با او صلح شد و راضى‏اش كردند .[35]

1048. الأخبار الطّوال : هنگامى كه عبّاس بن على عليه السلام ، اين [ وضعيت ] را ديد ، به برادرانش : عبد اللَّه ، جعفر و عثمان ، پسران على - كه بر او و پسرانش درود باد - و مادر همگى آنها اُمّ البنين عامِرى از آل وحيد بود ، گفت : پيش‏قدم شويد - فدايتان شوم - و از سَرورتان ، حمايت كنيد تا به پاى او جان دهيد» .

 آنان ، همگى پيش‏قدم شدند و پيش روىِ حسين عليه السلام ، با سر و گلوى خود ، از او محافظت كردند .

 هانى بن ثُوَيب حَضرَمى ، به عبد اللَّه بن على ، حمله بُرد و او را كُشت . سپس به برادرش جعفر بن على حمله بُرد و او را نيز كُشت .

 و يزيد اَصبحى نيز عثمان بن على را با تير زد و كُشت . سپس به سوى او رفت و سرش را جدا كرد و نزد عمر بن سعد آمد و به او گفت : به من ، پاداش بده !

 عمر گفت : برو از اميرت (يعنى عبيد اللَّه بن زياد) بگير !

 عبّاس بن على عليه السلام ، باقى ماند و پيشِ روى حسين عليه السلام مى‏جنگيد و هر كجا حسين عليه السلام مى‏رفت ، همراهش مى‏رفت تا آن كه كشته شد . خدايش رحمت كند ![36]

1049. الإرشاد : دشمنان ، بر حسين عليه السلام حمله بردند و بر لشكرش ، غلبه كردند . تشنگى بر او شدّت گرفت . بر سيل‏بند فرات ، بالا رفت تا خود را به آب برساند و برادرش عبّاس عليه السلام ، پيشِ رويش بود . سواران ابن سعد ، راه بر او گرفتند . در ميان آنان ، مردى از بنى دارِم بود كه به آن سواران گفت : واى بر شما ! ميان او و فرات ، حائل شويد و آب را در اختيارش نگذاريد .

 حسين عليه السلام گفت : «خدايا ! او را تشنه بگذار !» .

 دارِمى ، خشمگين شد و تيرى به سوى حسين عليه السلام انداخت كه بر زير گلويش نشست . حسين عليه السلام ، تير را بيرون كشيد و دستش را زير گلويش گرفت . كفِ دستانش از خون ، پُر شد . آنها را پاشيد و سپس گفت : «خدايا ! از آنچه با پسر دختر پيامبرت مى‏كنند ، به تو شكايت مى‏كنم» . سپس به جايگاه خود ، باز گشت ، در حالى كه تشنگى‏اش ، شدّت يافته بود .

 دشمنان ، گِرد عبّاس عليه السلام را گرفتند و او را از حسين عليه السلام ، جدا كردند . عبّاس عليه السلام نيز به تنهايى با آنها جنگيد تا به شهادت رسيد . خُشنودى خداوند بر او باد !

 شركت كنندگان در قتل او ، زيد بن وَرقاء حَنَفى و حَكيم بن طُفَيل سِنبِسى بودند كه پس از آن كه زخم‏هايش افزون شد و ديگر نتوانست حركت كند [ ، او را به شهادت رساندند ] .[37]

1050. الملهوف : تشنگى حسين عليه السلام ، شدّت گرفت . از سيلْ‏بندِ فرات ، بالا رفت تا خود را به آب برساند و عبّاس عليه السلام ، برادرش نيز پيشِ رويش بود . سواران ابن سعد ، راه را بر آن دو گرفتند و مردى از بنى دارِم ، تيرى به سوى حسين عليه السلام پرتاب كرد و آن را در گلوى شريفش نشانْد . امام - كه درودهاى خدا بر او باد - ، تير را بيرون كشيد و دستش را زير گلويش گرفت تا كفِ هر دو دستش از خون ، پُر شد . سپس آن را پاشيد و گفت : «خدايا ! من از آنچه با پسر دختر پيامبرت مى‏كنند ، به تو شكايت مى‏كنم» .

 سپس ، عبّاس عليه السلام را از او جدا كردند و او را از هر سو ، در ميان گرفتند تا او را به شهادت رساندند . خداوند ، روحش را پاك بدارد ! پس حسين عليه السلام ، به شدّت گريست . شاعر ، در اين باره گفته است :

سزامندترين كس به گريه مردم بر او                جوانى است كه حسين عليه السلام را در كربلا به گريه انداخت‏

برادر او و پسر پدرش على عليه السلام‏             ابو الفضلِ آغشته به خون‏

كسى كه براى حسين عليه السلام ، از خود گذشتگى كرد و هيچ چيز ، او را خم ننمود               و با وجود تشنگى ، آب را به او بخشيد .[38]

1051. ينابيع المودّة: چون تشنگى شدّت يافت، امام عليه السلام به برادرش عبّاس فرمود:... به فرات برو و براى ما آب بياور. او گفت: اطاعت مى‏شود. پس مردانى با او همراه گرديدند؛ ولى لشكر عمر سعد، مانع شدند. عبّاس بر آنها حمله نمود و افرادى از آنها را كشت تا اين كه آنها را از آبراه دور كرده آن گاه، پياده شد و مشك را پر نمود، و مشتى آب برداشت تا بنوشد كه به ياد تشنگى حسين و خانواده‏اش افتاد. پس آب را ريخت و گفت : به خدا آب را نمى‏چشم، در حالى كه حسين و كودكانش تشنه‏اند![39]يادداشت‏

هر چند متن حاضر، فقط در منابع متأخّر آمده، ولى مى‏توان از منابع كهن، براى آن، نوعى تأييد يافت، مانند اشعار فضل بن محمد ، نواده عباس عليه السلام ، در قرن سوم كه مى‏گويد : «و با وجود تشنگى ، آب را به حسين بخشيد»[40]

 يا «براى حسين ، آب آورد ، در حالى كه خود، تشنه بود»[41] .

1052. مقتل الحسين عليه السلام ، خوارزمى : پس از عبد اللَّه بن على ، عبّاس بن على عليه السلام - كه مادر او نيز اُمّ البنين بود - ، به ميدان آمد . او - كه همان سقّاست - ، حمله كرد و چنين خواند :

         

به خداى عزيزتر و بزرگ‏تر ، سوگند مى‏خورم‏                سوگندى راست به حَجون‏[42] و زمزم‏

و به حَطيم‏[43] و صحن مسجد الحرام‏                 كه امروز ، پيكرم با خونم رنگين مى‏شود

در راه حسينِ پُرافتخار سابقه‏دار [ در اسلام                   ]

 پيشواى فضيلتمندان بااحترام !

 آن گاه ، هماره جنگيد تا گروهى از دشمن را كُشت و سپس ، كُشته شد .

 پس حسين عليه السلام فرمود : «اكنون ، پُشتم شكست و چاره‏ام ، ناچار گشت» .[44]

1053. المناقب و المثالب ، ابو حَنيفه نُعمان مغربى : عبّاس بن على عليه السلام ، پس از آن كه حسين عليه السلام را از آب ، باز داشتند ، به دشمن حمله مى‏بُرد و آنها را مى‏شكافت و خود را به آب فرات مى‏رساند و حسين عليه السلام و يارانش را سيراب مى‏كرد . وى در آن روزها ، «سَقّا (آب‏آور) » ناميده شد و ميان فرات و قتلگاه حسين عليه السلام كشته شد . قبر او نيز همان جاست . در آن روز ، [ دشمنان ]دست و پاهاى او را هم قطع كردند .[45]

1054. المناقب ، ابن شهرآشوب : عبّاس، سقا ، ماه بنى هاشم و پرچمدار حسين عليه السلام بود . او از ديگر برادرانش بزرگ‏تر بود و در طلب آب مى‏رفت كه بر او حمله بُردند . او هم به آنها حمله بُرد و چنين مى‏خواند :

 از مرگْ نمى‏هراسم ؛ زيرا مرگ ، ترقّى و صعودى است‏                كه مرا در پشت شمشيرها ، پنهان مى‏كند .

جانم ، سپر جان پاكيزه مصطفى باد!                من ، عبّاسم كه سقّا گشته‏ام‏

و به روز برخورد ، هراسى از شرّ ندارم .

 پس آنان را متفرّق كرد . زيد بن وَرقاى جُهَنى ، در پشت درخت خرمايى به كمين او نشست و حَكيم بن طُفَيل سِنبِسى نيز او را يارى داد و بر دست راست عبّاس عليه السلام ضربه‏اى زد [ و آن را قطع كرد ] . عبّاس عليه السلام ، شمشير را به دست چپ گرفت و به آنها حمله بُرد و چنين رَجَز مى‏خواند :

 به خدا سوگند ، اگر دست راستم را قطع كنيد               من ، هميشه از دينم حمايت مى‏كنم‏

و نيز از امام راستگو و استوارباورى‏                 كه نواده پيامبرِ پاك و امين است .

 آن گاه ، جنگيد تا ناتوان شد . حَكيم بن طُفَيل طايى ، از پشت درخت خرما به او كمين زد و بر دست چپش ضربه‏اى زد [ و آن را قطع كرد ] . عبّاس عليه السلام نيز خواند :

 اى جان ! از كافران مترس               و به رحمت خداى جبران كننده ، بشارتت باد !

همراه با پيامبر صلى اللَّه عليه و آله ، سَرور برگزيده !                    با سركشى‏شان ، دست چپم را قطع كردند

پروردگارا ! آنان را به داغىِ آتش برسان !

 پس آن ملعون ، با عمود آهنين [ به او زد و ] عبّاس عليه السلام را به شهادت رساند .

 هنگامى كه حسين عليه السلام ، او را بر [ كناره ] رود فرات ، افتاده ديد ، گريست و چنين خواند :

 «اى بدترينِ مردمان ! با كارتان ، تجاوز كرديد                و با گفته محمّد پيامبر ، مخالفت كرديد .

آيا بهترينِ پيامبران ، سفارش ما را به شما نكرد ؟                        آيا ما از نسل پيامبرِ تأييد شده نيستيم ؟

آيا زهرا عليها السلام ، مادر ماست يا شما ؟                    آيا احمد ، بهترينِ مردمان نيست ؟

نفرين شُديد و به خاطر جنايتتان ، رسوا گشتيد               به زودى ، داغىِ آتشى برافروخته را خواهيد ديد» .[46]

1055. شرح الأخبار : كسى كه عهده‏دار كشتن عبّاس بن على عليه السلام در آن روز (عاشورا) شد ، يزيد بن زياد حَنَفى بود ، و لباس و تجهيزات [ رزم ] عبّاس عليه السلام را حَكيم بن طُفَيل طايى برداشت. نيز گفته شده است كه او همدست يزيد [بن زياد ]در كُشتن عبّاس عليه السلام بود .

 پس از آن كه برادران عبّاس عليه السلام : عبد اللَّه ، عثمان و جعفر - كه همراه او قصد [ آوردن ]آب را داشتند - كشته شدند ، عبّاس عليه السلام به تنهايى و با مَشك آب ، باز مى‏گشت و به ياران عبيد اللَّه - كه ميان او و آب ، فاصله انداخته بودند - ، حمله مى‏بُرد و آنان را مى‏زد و مى‏كُشت تا از [ شريعه ] آب ، كنار روند . آن گاه ، به فرات ، وارد مى‏شد و مَشك را پُر مى‏كرد و مى‏بُرد و به حسين عليه السلام و يارانش مى‏رساند و آنان را سيراب مى‏كرد ، تا آن كه دشمنان ، بر او غلبه كردند و زخم تيرها ، او را ناتوان كرد و ميان فرات و سراپرده خيمه‏ها ، در حال بُردن آب ، او را كُشتند . قبرش نيز همان جاست . خدايش رحمت كند !

 همچنين ، دست‏ها و پاهايش را از سرِ كينه‏ورزى با او و به سبب گرفتارى‏[ هايى كه برايشان به وجود آورده بود ]و كُشتارى كه از آنها كرده بود ، قطع كردند . از اين رو بود كه او «سقّا» ناميده شد .

 فضل بن محمّد بن حسن بن عبيد اللَّه بن عبّاس بن على عليه السلام ، در اين باره ، گفته است :

 سزامندترينِ كس به گريستن مردم بر او                       جوانى است كه حسين عليه السلام را در كربلا، گريانْد

برادر او و فرزند پدرش على‏             ابو الفضلِ آغشته به خون ؛

كسى كه براى حسين عليه السلام ، از خود گذشتگى كرد و هيچ چيز ، او را خَم نكرد                و با وجود تشنگى ، آب را به او بخشيد .[47]

1056. مقاتل الطالبيّين : عبّاس بن على بن ابى طالب عليه السلام ، كنيه‏اش ابو الفضل و مادرش اُمّ البنين بود . او بزرگ‏ترين فرزند اُمّ البنين و آخرينِ برادران تنى است كه [ در كربلا ]به شهادت رسيد ... . شاعر ، در باره عبّاس بن على عليه السلام گفته است :

 سزامندترين كس به گريستن مردم بر او                       جوانى است كه حسين عليه السلام را در كربلا ، گريانْد

برادرِ او و فرزند پدرش على عليه السلام‏                       ابوالفضلِ آغشته به خون .

كسى كه براى حسين عليه السلام ، از خود گذشتگى كرد و هيچ چيز ، او را خم ننمود               و با وجود تشنگى ، آب را به او بخشيد .

 و كُمَيت بن زيد ، در اين باره مى‏گويد :

 و بى گمان ، ياد ابو الفضل ، شيرين است‏                     و شفاى جان‏ها از بيمارى است .

حرام‏زادگان ، را كُشت و او را كُشتند               گرامى‏ترين نوشنده باران از ابر را .

 عبّاس عليه السلام ، مردى با چهره‏اى نمايان و زيبا بود . او سوار بر اسبى رشيد و زيبا مى‏شد ؛ ولى پاهايش به زمين كشيده مى‏شد . به او «ماه بنى هاشم» مى‏گفتند . پرچم حسين بن على عليه السلام در روز عاشورا ، به دست او بود .

 احمد بن سعيد ، از يحيى بن حسن ، از بكر بن عبد الوهّاب ، از ابن ابى اويس ، از پدرش ، از امام صادق عليه السلام برايم نقل كرد كه فرمود : «حسين بن على عليه السلام ، يارانش را آماده كرد و پرچمش را به دست برادرش عبّاس بن على عليه السلام داد» .

 احمد بن عيسى ، از حسين بن نصر ، از پدرش ، از عمرو بن شمر ، از جابر ، از ابو جعفر باقر عليه السلام برايم نقل كرد كه فرمود : «زيد بن رُقاد جَنبى و حَكيم بن طفَيل طايى ، عبّاس بن على عليه السلام را كُشتند» .[48]

1057. تاريخ الطبرى - به نقل از هشام - : عبّاس بن على عليه السلام را زيد بن رُقاد جَنبى و حَكيم بن طُفَيل سِنبِسى‏[49] كُشتند[50] .[51]

1058. أنساب الأشراف : برخى مى‏گويند : حرملة بن كاهِل اسدى والِبى با گروهى ، هر كدام ، ضربه‏اى زدند و عبّاس بن على بن ابى طالب عليه السلام را كُشتند . و حُكَيم بن طُفَيل طايى ، لباسش را بُرد. او همچنين تيرى به سوى حسين عليه السلام انداخت كه به زره ايشان عليه السلام آويخت و حرملة بن كاهِل والِبى هم به عبد اللَّه بن حسين ، تيرى زد كه او را ذبح كرد .[52]

1059. أنساب الأشراف : حرملة بن كاهِل اسدى ، كسى است كه سر عبّاس بن على بن ابى طالب عليه السلام را آورد . و همو بود كه عباس را با حسين عليه السلام ، در كربلا كُشت .[53]

1060. تاريخ الطبرى - به نقل از موسى بن عامر - : مختار ، عبد اللَّه بن كامل را به سوى حُكَيم بن طُفَيل طايى سِنبِسى فرستاد كه [ تجهيزات و ]لباس‏هاى عبّاس عليه السلام را به تاراج برده بود و به سوى حسين عليه السلام هم تير انداخته بود و مى‏گفت : تيرم به زره حسين عليه السلام ، آويخته شد و به او آسيبى نزد . عبد اللَّه بن كامل ، نزد او آمد و وى را دستگير كرد و نزد مختار آورد .[54]

1061. عمدة الطالب : در يادكردِ فرزندان عبّاس پسر امير مؤمنان ، على بن ابى طالب عليه السلام ، كه كنيه‏اش ، ابو الفضل و لقبش سقّا بود ؛ زيرا در واقعه عاشورا ، براى برادرش آب آورد و قبل از آن كه آن را به او برسانَد ، كشته شد و قبرش نيز نزديك شريعه (راهْ‏آب) فرات ، يعنى همان شهادتگاه اوست .

 در آن روز ، پرچمدار حسين عليه السلام ، برادرش [ عبّاس عليه السلام ] بود .

 شيخ ابو نصر بخارى ، از مُفَضّل بن عمر ، از جعفر بن محمّد صادق عليه السلام ، روايت كرده است كه فرمود : «عمويمان عبّاس بن على عليه السلام ، تيزبين بود و ايمانى استوار داشت . همراه ابا عبد اللَّه عليه السلام جنگيد و آزمونى نيكو داد و به شهادت رسيد» .[55]

 خون عبّاس عليه السلام ، به گردن بنى حَنيفه است . او به هنگام شهادت ، 34 سال داشت .

 مادر او و برادرانش : عثمان ، جعفر و عبد اللَّه ، اُمّ البنين فاطمه ، دختر حِزام بن خالد بن ربيعة بن وحيد بن كعب بن عامر بن كِلاب بن ربيعة بن عامر بن صَعصَعة بن معاوية بن بَكر بن هوازِن بود . مادر اُمّ البنين هم ليلى ، دختر سُهَيل بن مالك بود و او ، پسر ابو بَرّه عامِر نيزه‏باز ، پسر مالك بن جعفر بن كِلاب بود و مادر آن دو ، عَمْره ، دختر طُفَيل بن عامر بود و مادر عَمرَه نيز كَبْشه ، دختر عُروه رَحّال بن عُتبة بن جعفر بن كِلاب و مادر كَبْشه هم فاطمه ، دختر عبد شمس بن عبد مناف بوده است .

 همچنين روايت شده كه امير مؤمنان على عليه السلام ، به برادرش عقيل - كه نسب‏شناس و در انساب و اخبار عرب ، دانا بود - ، فرمود : «بنگر و برايم همسرى بياب كه زاده دلاوران عرب باشد تا جوانى دلير [ و جنگجو ] برايم بياورد» .

 عقيل گفت : با اُمّ البنين از قبيله كِلاب ، ازدواج كن كه در عرب ، شجاع‏تر از پدران او نيست .

 امام عليه السلام نيز با او ازدواج كرد . هنگامى كه واقعه كربلا پيش آمد ، شمر بن ذى الجوشن كِلابى ، به عبّاس عليه السلام و برادرانش گفت : خواهرزادگان من ، كجا هستند ؟

 امّا آنان ، پاسخش را ندادند . حسين عليه السلام به برادرانش فرمود : «پاسخ او را بدهيد . هر چند فاسق است ؛ امّا يكى از دايى‏هاى شماست» .[56]

 آنان به او گفتند : چه مى‏خواهى ؟

 گفت : به سوى من بياييد كه شما ، در امان هستيد . خود را با برادرتان ، به كُشتن ندهيد .

 آنان به او گفتند : رويت زشت باد و آنچه آورده‏اى نيز ، زشت باد ! آيا سَرور و برادرمان را رها كنيم و به امان تو در آييم ؟ !

 عبّاس عليه السلام و سه برادرش ، در آن روز ، كشته شدند . اين شعر ، چه قدر مناسب حال آنان است كه :

 گروهى كه چون براى دفع پيشامدها ، فرا خوانده شوند                لشكر [ مقابلشان ] يا نيزه خورده‏اند و يا قامتْ شكسته شده‏اند .

آنان ، قلب‏هايشان را روى زره‏هايشان پوشيده‏اند و                       گويى براى رفتن جان‏هايشان [ از بدن‏هايشان ] ، شتاب مى‏كنند .

 در اين كه عبّاس عليه السلام بزرگ‏تر بود و يا برادرش عمر ، اختلاف است . ابن شهاب عُكبَرى و ابوالحسن اُشنانى و ابن خِداع ، روايت كرده‏اند كه : عمر ، بزرگ‏تر بوده است .

 شيخ الشرف عُبَيدِلى ، بغداديان و ابو غنائم عَمْرى ، روايت كرده‏اند كه : عمر ، كوچك‏تر از عبّاس عليه السلام بوده است و فرزندان عبّاس عليه السلام را بر فرزندان او مقدّم مى‏دارند .

 نسل عبّاس عليه السلام اندك و از طريق پسرش عبيد اللَّه هستند .[57]

1062. المُنمَّق: اُمّ البنين وحيدى، پسرش عبّاس بن على بن ابى طالب عليه السلام را مى‏چرخاند و مى‏سرود :

 او را در پناه خداى يكتا قرار مى‏دهم‏              از چشمْ‏زخم هر حسودى‏

حسودانِ ايستاده و نشسته‏                 و حسودانِ مسلمان و كافر

و حسودانِ آينده و رونده‏                  و فرزندان و پدران آنها.[58]

1063. كامل الزيارات - به نقل از ابو حمزه ثُمالى - : امام صادق عليه السلام فرمود : هنگامى كه خواستى به زيارت عبّاس بن على عليه السلام كه كنار رود فرات ، رو به روى بارگاه حسين عليه السلام است - ، بروى ، بر درگاه سايه‏بان بِايست ... . سپس ، داخل شو و روى قبر بيفت و بگو : «سلام بر تو ، اى بنده شايسته و مطيع خدا و پيامبرش و امير مؤمنان و حسن و حسين ! خداوند ، بر ايشان ، درود و سلام فرستد ! سلام و رحمت و بركات و آمرزش و رضوان خدا ، بر تو و بر روح و پيكرت باد !

 گواهى مى‏دهم و خدا را گواه مى‏گيرم كه تو ، بر همان عقيده‏اى جان دادى كه بدريان و مجاهدان در راه خدا ، [ خداخواهانِ ] خيرخواه در جهاد با دشمنان خدا ، مبالغه‏كنندگان در يارى اوليايش و دفاع كنندگان از دوستانش ، جان دادند . خدا به تو ، بهترين و فراوان‏ترين و سرشارترين جزاىِ كسانى را كه به بيعت خود وفا كردند و دعوتش را پاسخ گفتند و اختيارداران كارهايش (اولياى امورش) را اطاعت كردند ، عطا كند .

 گواهى مى‏دهم كه تو ، در خيرخواهى كوشيدى و نهايتِ توان خويش را به كار بردى . خداوند ، تو را در زمره شهيدان بر انگيخت و روحت را با ارواح سعادتمندان ، قرار داد و گسترده‏ترين منزل را ، با بهترين اتاق‏هاى بهشتى ، به تو عطا كرد و يادت را در عِليّين ،[59] بالا بُرد و تو را با پيامبران ، صدّيقان ، شهيدان و صالحان ، محشور كرد ، و چه همراهان خوبى !

 گواهى مى‏دهم كه تو ، سستى نكردى و پا ، پس ننهادى و با بينايى به كارت و پيروى از شايستگان و دنباله‏روى از پيامبران ، به سوى كارت روان شدى . خداوند ، ما و شما را با پيامبر و اوليايش ، در جايگاه نيكوكاران ، محشور نمايد ، كه او مهربان‏ترينِ مهربانان است» .[60]

 

[1] ر . ك : ص 262 ح 1040 .

[2] تهذيب الكمال : ج 20 ص 479 ؛ المجدىّ : ص 15. نيز، ر.ك: همين شهادت‏نامه: ج 2 ص 204 ح 1056 و ص 206 ح 1060 .

[3] مقاتل الطالبيّين : ص 89. نيز، ر . ك : همين شهادت‏نامه: ج 2 ص 195 ح 1042 و ص 197 ح 1047 .

[4] مقاتل الطالبيّين : ص 89 ؛ المجدىّ : ص 15 . نيز ، ر .ك : همين شهادت‏نامه : ج‏2 ص‏201 ح‏1054 .

[5] ر . ك : ص 201 ح 1054 و ص 204 ح 1056 .

[6] الأخبار الطوال : ص 256 ؛ الإرشاد : ج 2 ص 95 .

[7] ر . ك : ج 1 ص 748 (فصل يكم / نقش عبّاس عليه السلام در رساندن آب به لشكر امام عليه السلام) .

[8] ر . ك : ج 1 ص 767 (فصل يكم / پاسخ خانواده و ياران امام عليه السلام).

[9] ر . ك : ج 1 ص 757 ح 801 .

[10] ر . ك : ص 195 ح 1041 .

[11] ر . ك : ص 195 ح 1040 .

[12] ر . ك : ص 200 ح 1052 .

[13] المجدىّ : ص 15 ، شرح الأخبار : ج 3 ص 194 .

[14] ر.ك: ص 911 ح 2110 (زيارت دوم، به روايت الإقبال) .

[15] معالى السبطين : ج 1 ص 277 .

[16] شعشعة الحسينى : ج 2 ص 60 .

[17] أسرار الشهادات : ج 2 ص 395 .

[18] ملّا حبيب اللَّه كاشانى در تذكرة الشهدا (ص 272) در ذيل اين مطلب، آن را اين گونه رد مى‏كند : «بسيار ضعيف است و در كتب مشهوره، مذكور نيست» .

[19] معالى السبطين : ج 1 ص 275 و 270 و 271 .

[20] شعشعة الحسينى : ج 2 ص 184 .

[21] أسرار الشهادات : ج 2 ص 402 و 412 .

[22] ناسخ التواريخ (تاريخ الإمام الحسين عليه السلام) : ص 441 و 438 .

[23] عنوان الكلام : ص 194 و 162 و 280 .

[24] تذكرة الشهداء: ص 270 و 443 .

[25] سوگ‏نامه آل محمّد صلى اللَّه عليه و آله : ص 300 .

[26] المنتخب ، طريحى : ص 305 .

[27] در اين فرموده كه : «همگى ، با ريختن خون او ، قصد تقرّب به خدا را داشتند» ، اشكال وجود دارد . اوّلاً ، بسيارى از افراد دشمن ، براى دنياطلبى به جنگ آمده بودند كه از جمله آنان ، فرمانده سپاه ، عمر بن سعد بود . بنا بر اين ، بعيد مى‏نمايد كه همگى به قصد قربت آمده باشند .

 ثانياً ، حديث مشابه ديگرى از امام زين العابدين عليه السلام در اين باره روايت شده است و بعيد نيست كه اين دو حديث ، در اصلْ يكى بوده‏اند كه اين عبارت يا مضمون ، در آن نيامده است . در آن حديث ، از زبان امام حسن عليه السلام نقل شده كه خطاب به امام حسين عليه السلام فرمود : «سى هزار مرد به سوى تو هجوم مى‏آورند كه مدّعى‏اند از امّت جدّ ما محمّد صلى اللَّه عليه و آله هستند و خود را به اسلام، منسوب مى‏كنند و براى كشتن تو گِرد مى‏آيند» (ر . ك : ج 1 ص 244 «بخش سوم / فصل چهارم / پيشگويى امام حسن عليه السلام در باره شهادت او») .

[28] نَظَرَ سَيِّدُ العابِدينَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام إلى‏ عُبَيدِ اللَّهِ بنِ العَبّاسِ بنِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ، فَاستَعبَرَ ثُمَّ قالَ: ما مِن يَومٍ أشَدَّ عَلى‏ رَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله مِن يَومِ اُحُدٍ، قُتِلَ فيهِ عَمُّهُ حَمزَةُ بنُ عَبدِ المُطَّلِبِ أسدُ اللَّهِ وأسَدُ رَسولِهِ، وبَعدَهُ يَومَ مُؤتَةَ، قُتِلَ فيهِ ابنُ عَمِّهِ جَعفَرُ بنُ أبي طالِبٍ.

 ثُمَّ قالَ عليه السلام : ولا يَومَ كَيَومِ الحُسَينِ عليه السلام ، اِزدَلَفَ إلَيهِ ثَلاثونَ ألفَ رَجُلٍ يَزعُمونَ أنَّهُم مِن هذِهِ الاُمَّةِ، كُلٌّ يَتَقَرَّبُ إلَى اللَّهِ عزّوجلّ بِدَمِهِ، وهُوَ بِاللَّهِ يُذَكِّرُهُم فَلا يَتَّعِظونَ، حَتّى‏ قَتَلوهُ بَغياً وظُلماً وعُدواناً .

 ثُمَّ قالَ عليه السلام: رَحِمَ اللَّهُ العَبّاسَ! فَلَقَد آثَرَ وأبلى‏ وفَدى‏ أخاهُ بِنَفسِهِ حَتّى‏ قُطِعَت يَداهُ، فَأَبدَلَهُ اللَّهُ عزّوجلّ بِهِما جَناحَينِ يَطيرُ بِهِما مَعَ المَلائِكَةِ فِي الجَنَّةِ ، كَما جَعَلَ لِجَعفَرِ بنِ أبي طالِبٍ، وإنَّ لِلعَبّاسِ عِندَ اللَّهِ تَبارَكَ وتَعالى‏ مَنزِلَةً يَغبِطُهُ بِها جَميعُ الشُّهَداءِ يَومَ القِيامَةِ (الأمالى ، صدوق: ص 547 ح 731، الخصال: ص 68 ح 101) .

[29] قالَ الصّادِقُ عليه السلام : كانَ عَمُّنَا العَبّاسُ نافِذَ البَصيرَةِ، صَلبَ الإِيمانِ، جاهَدَ مَعَ أبي عَبدِ اللَّهِ الحُسَينِ عليه السلام، وأبلى‏ بَلاءً حَسَناً ، ومَضى‏ شَهيداً ، ووَرِثَ إخوَتَهُ مِن اُمِّهِ، ووَرِثَهُ ابنُهُ عُبَيدُ اللَّهِ بنُ العَبّاسِ، قالَ: اُستُشهِدَ وقَد بَلَغَ سِنُّهُ أربَعاً وثَلاثينَ سَنَةً (سرّ السلسلة العلويّة: ص 89) .

[30] وكانَ العَبّاسُ يُكَنّى‏ أبا قِربَةَ ؛ لِحَملِهِ الماءَ لِأَخيهِ الحُسَينِ عليه السلام، ويُقالُ لَهُ: السَّقّاءُ، وقُتِلَ ولَهُ أربَعٌ وثَلاثونَ سَنَةً، ولَهُ فَضائِلُ (إعلام الورى: ج 1 ص 395) .

[31] وَالعَبّاسُ الأَكبَرُ وهُوَ السَّقّاءُ، كانَ حَمَلَ قِربَةَ ماءٍ لِلحُسَينِ عليه السلام بَكَربَلاءَ، ويُكنّى‏ أبا قِربَةَ (أنساب الأشراف: ج 2 ص 413، تهذيب الكمال: ج 20 ص 479) .

[32] فَقالَ لَهُ إخوَتُهُ وأبناؤُهُ وبَنو أخيهِ وَابنا عَبدِ اللَّهِ بنِ جَعفَرٍ: لِمَ نَفعَلُ ؟ لِنَبقى‏ بَعدَكَ! لا أرانَا اللَّهُ ذلِكَ أبَداً. بَدَأَهُم بِهذَا القَولِ العَبّاسُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام (تاريخ الطبرى: ج 5 ص 419؛ الإرشاد: ج 2 ص 91) .

[33] العَبّاسُ عليه السلام يُقالُ لَهُ: السَّقّاءُ؛ لِأَنَّ الحُسَينَ عليه السلام طَلَبَ الماءَ في عَطَشِهِ وهُوَ يُقاتِلُ، فَخَرَجَ العَبّاسُ وأخوهُ، وَاحتالَ حَملَ إداوَةِ ماءٍ ودَفَعَها إلَى الحُسَينِ عليه السلام، فَلَمّا أرادَ الحُسَينُ عليه السلام أن يَشرَبَ مِن تِلكَ الإِداوَةِ، جاءَ سَهمٌ فَدَخَلَ حَلقَهُ، فَحالَ بَينَهُ وبَينَ ما أرادَ مِنَ الشُّربِ، فَاحتَرَشَتهُ السُّيوفُ حَتّى‏ قُتِلَ . فَسُمِّيَ العَبّاسُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام «السَّقّاءَ» لِهذَا السَّبَبِ (الثقات ، ابن حبّان : ج 2 ص 310) .

[34] وسُمِّيَ العَبّاسُ عليه السلام: السَّقّاءَ ، لِأَنَّ الحُسَينَ عليه السلام عَطِشَ وقَد مَنَعوهُ الماءَ، وأخَذَ العَبّاسُ قِربَةً ومَضى‏ نَحوَ الماءِ، وَاتَّبَعَهُ إخوَتُهُ مِن وُلدِ عَلِيٍّ عليه السلام: عُثمانُ وجَعفَرٌ وعَبدُ اللَّهِ، فَكَشَفوا أصحابَ عُبَيدِ اللَّهِ عَنِ الماءِ، ومَلَأَ العَبّاسُ عليه السلام القِربَةَ، وجاءَ بِها فَحَمَلَها عَلى‏ ظَهرِهِ إلَى الحُسَينِ عليه السلام وَحدَهُ.

 وقَد قُتِلَ إخوَتُهُ: عُثمانُ وجَعفَرٌ وعَبدُ اللَّهِ فِي المَعرَكَةِ عَلَى الماءِ (شرح الأخبار: ج 3 ص 182 ح 1125) .

[35] العَبّاسُ بنُ عَلِيِّ عليه السلام ، وَلَدُهُ [أيِ الإِمامِ عَلِيٍّ عليه السلام‏] يُسَمّونَهُ السَّقّاءَ، ويُكَنّونَهُ: أبا قِربَةَ؛ شَهِدَ مَعَ الحُسَينِ عليه السلام كَربَلاءَ، فَعَطِشَ الحُسَينُ عليه السلام، فَأَخَذَ قِربَةً وَاتَّبَعَهُ إخوَتُهُ لِأَبيهِ واُمِّهِ بَنو عَلِيٍّ وهُم : عُثمانُ، وجَعفَرٌ، وعَبدُ اللَّهِ، فَقُتِلَ إخوَتُهُ قَبلَهُ، وجاءَ بِالقِربَةِ يَحمِلُها إلَى الحُسَينِ عليه السلام مَملوءَةً ، فَشَرِبَ مِنهَا الحُسَينُ عليه السلام، ثُمَّ قُتِلَ العَبّاسُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام بَعدَ إخوَتِهِ مَعَ الحُسَينِ عليه السلام، فَوَرِثَ العَبّاسُ إخوَتَهُ ، ولَم يَكُن لَهُم وَلَدٌ، ووَرِثَ العَبّاسَ عليه السلام ابنُهُ عُبَيدُ اللَّهِ بنُ العَبّاسِ .

 وكانَ مُحَمَّدُ ابنُ الحَنَفِيَّةِ وعُمَرُ حَيَّينِ، فَسَلَّمَ مُحَمَّدٌ لِعُبَيدِ اللَّهِ ميراثَ عُمومَتِهِ، وَامتَنَعَ عُمَرُ حَتّى‏ صولِحَ واُرضِيَ مِن حَقِّهِ (نسب قريش: ص 43، مقتل الإمام أمير المؤمنين ، ابن ابى الدنيا: ص 120 ح 116) .

[36] لَمّا رَأى‏ ذلِكَ العَبّاسُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام، قالَ لِإِخوَتِهِ عَبدِ اللَّهِ، وجَعفَرٍ، وعُثمانَ بَني عَلِيٍّ عَلَيهِ وعَلَيهِمُ السَّلامُ - واُمُّهُم جَميعاً اُمُّ البَنينَ العامِرِيَّةُ مِن آلِ الوَحيدِ - : تَقَدَّموا، بِنَفسي أنتُم! فَحاموا عَن سَيِّدِكُم حَتّى‏ تَموتوا دونَهُ. فَتَقَدَّموا جَميعاً، فَصاروا أمامَ الحُسَينِ عليه السلام، يَقونَهُ بِوُجوهِهِم ونُحورِهِم.

 فَحَمَلَ هانِئُ بنُ ثُوَيبٍ الحَضرَمِيُّ عَلى‏ عَبدِ اللَّهِ بنِ عَلِيٍّ فَقَتَلَهُ، ثُمَّ حَمَلَ عَلى‏ أخيهِ جَعفَرِ بنِ عَلِيٍّ، فَقَتَلَهُ أيضاً .

 ورَمى‏ يَزيدُ الأَصبَحِيُّ عُثمانَ بنَ عَلِيٍّ بِسَهمٍ فَقَتَلَهُ، ثُمَّ خَرَجَ إلَيهِ فَاحتَزَّ رَأسَهُ، فَأَتى‏ عُمَرَ بنَ سَعدٍ، فَقالَ لَهُ: أثِبني، فَقالَ عُمَرُ: عَلَيكَ بِأَميرِكَ - يَعني عُبَيدَ اللَّهِ بنَ زِيادٍ - فَسَلهُ أن يُثيبَكَ .

 وبَقِيَ العَبّاسُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام قائِماً أمامَ الحُسَينِ عليه السلام يُقاتِلُ دونَهُ، ويَميلُ مَعَهُ حَيثُ مالَ، حَتّى‏ قُتِلَ رَحمَةُ اللَّهِ عَلَيهِ (الأخبار الطوال: ص 257، تاريخ الطبرى : ج 5 ص 448) .

[37] حَمَلَتِ الجَماعَةُ عَلَى الحُسَينِ عليه السلام فَغَلَبوهُ عَلى‏ عَسكَرِهِ، وَاشتَدَّ بِهِ العَطَشُ، فَرَكِبَ المُسَنّاةَ يُريدُ الفُراتَ وبَينَ يَدَيهِ العَبّاسُ أخوهُ، فَاعتَرَضَتهُ خَيلُ ابنِ سَعدٍ، وفيهِم رَجُلٌ مِن بَني دارِمٍ، فَقالَ لَهُم: وَيلَكُم ، حولوا بَينَهُ وبَينَ الفُراتِ ، ولا تُمَكِّنوهُ مِنَ الماءِ.

 فَقالَ الحُسَينُ عليه السلام: اللَّهُمَّ أظمِئهُ، فَغَضِبَ الدّارِمِيُّ ورَماهُ بِسَهمٍ فَأَثبَتَهُ في حَنَكِهِ، فَانتَزَعَ الحُسَينُ عليه السلام السَّهمَ، وبَسَطَ يَدَهُ تَحتَ حَنَكِهِ فَامتَلَأَت راحَتاهُ بِالدَّمِ، فَرَمى‏ بِهِ، ثُمَّ قالَ: اللَّهُمَّ إنّي أشكو إلَيكَ ما يُفعَلُ بِابنِ بِنتِ نَبِيِّكَ ، ثُمَّ رَجَعَ إلى‏ مَكانِهِ وقَدِ اشتَدَّ بِهِ العَطَشُ.

 وأحاطَ القَومُ بِالعَبّاسِ عليه السلام فَاقتَطَعوهُ عَنهُ، فَجَعَلَ يُقاتِلُهُم وَحدَهُ حَتّى‏ قُتِلَ رِضوانُ اللَّهِ عَلَيهِ ، وكانَ المُتَوَلِّيَ لِقَتلِهِ زَيدُ بنُ وَرقاءَ الحَنَفِيُّ ، وحَكيمُ بنُ الطُّفَيلِ السِّنبِسِيُّ، بَعدَ أن اُثخِنَ بِالجِراحِ فَلَم يَستَطِع حَراكاً (الإرشاد: ج 2 ص 109، إعلام الورى: ج 1 ص 466) .

[38] وَاشتَدَّ العَطَشُ بِالحُسَينِ عليه السلام، فَرَكِبَ المُسَنّاةَ يُريدُ الفُراتَ، وَالعَبّاسُ أخوهُ بَينَ يَدَيهِ، فَاعتَرَضَتهُما خَيلُ ابنِ سَعدٍ، فَرَمى‏ رَجُلٌ مِن بَني دارِمٍ الحُسَينَ عليه السلام بِسَهمٍ فَأَثبَتَهُ في حَنَكِهِ الشَّريفِ، فَانتَزَعَ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَيهِ السَّهمَ، وبَسَطَ يَدَهُ تَحتَ حَنَكِهِ حَتَّى امتَلَأَت راحَتاهُ مِنَ الدَّمِ، ثُمَّ رَمى‏ بِهِ وقالَ: اللَّهُمَّ إنّي أشكو إلَيكَ ما يُفعَلُ بِابنِ بِنتِ نَبِيِّكَ.

 ثُمَّ اقتَطَعُوا العَبّاسَ عليه السلام عَنهُ، وأحاطوا بِهِ مِن كُلِّ جانِبٍ ومَكانٍ، حَتّى‏ قَتَلوهُ قَدَّسَ اللَّهُ روحَهُ، فَبَكَى الحُسَينُ عليه السلام بُكاءً شَديداً. وفي ذلِكَ يَقولُ الشّاعِرُ:

               

أحَقُّ النّاسِ أن يُبكى‏ عَلَيهِ‏                         

فَتىً أبكَى الحُسَينَ بِكَربَلاءِ

أخوهُ وَابنُ والِدِهِ عَلِيٍ‏                              

أبُو الفَضلِ المُضَرَّجُ بِالدِّماءِ

ومَن واساهُ لا يَثنيهَِشي‏ءٌ                            

وجادَ لَهُ عَلى‏ عَطَشٍ بِماءِ

(الملهوف: ص 170) .

[39] لَمَّا اشتَدَّ العَطَشُ قالَ الإمامُ عليه السلام لاَِخيهِ العَبّاسِ:... امضِ إِلى الفُراتِ وَ آتينَا الماءَ، فَقالَ: سَمعاً وَ طاعَةً، فَضَمَّ إِلَيهِ الرِّجالَ، فَمَنَعَهُم جَيشُ عُمَرَ بنِ سَعدٍ، فَحَمَلَ عَلَيهِم العَبّاسُ فَقَتَلَ رِجالاً مِنَ الأَعداءِ حَتّى كَشَفَهَم عَنِ المَشرَعَةِ، وَدَفَعَهُم عَنها، وَ نَزَلَ فَمَلأَ القِربَةَ، وَ أَخَذَ غُرفَةً مِنَ الماءِ لِيَشرَبَ، فَذَكَرَ عَطَشَ الحُسَينِ وَ أَهلِ بَيتِهِ، فَنَفَضَ الماءَ مِن يَدِهِ، وَ قالَ: وَ اللَّهِ لا أَذوقُ المَاءَ وَ أَطفالُهُ عُطاشٌ وَ الحُسَينُ (ينابيع المودّة: ج 3 ص 67) .

[40] ر . ك : ص 199 ح 1050 : «فجادَ له على عطشٍ بماءٍ» .

[41] ر . ك : ص 204 ح 1056 : «فجاء له على عطشٍ بماءٍ» .

[42] حَجون ، كوهى مُشرف به درّه جزّارين در مكّه است و اكنون ، ميان منطقه معابده و مسجد الحرام قرار دارد .

[43] حَطيم ، بخشى از مسجد الحرام ، از حجر الأسود تا درِ كعبه كه محلّ اجتماع و ازدحام هميشگى حاجيان است .

[44] ثُمَّ خَرَجَ مِن بَعدِهِ [أي بَعدِ عَبدِ اللَّهِ بنِ عَلِيٍ‏] العَبّاسُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام، واُمُّهُ اُمُّ البَنينَ أيضاً ، وهُوَ السَّقّاءُ، فَحَمَلَ وهُوَ يَقولُ:

               

أقسَمتُ بِاللَّهِ الأَعَزِّ الأَعظَمِ‏                       

وبِالحَجونِ صادِقاً وزَمزَمِ‏

وبِالحَطيمِ وَالفَنَا المُحَرَّمِ‏                            

لَيُخضَبَنَّ اليَومَ جِسمي بِدَمي‏

دونَ الحُسَينِ ذِي الفَخارِ الأَقدَمِ‏                

إمامُ أهلِ الفَضلِ وَالتَّكَرُّمِ‏

 فَلَم يَزَل يُقاتِلُ حَتّى‏ قَتَلَ جَماعَةً مِنَ القَومِ، ثُمَّ قُتِلَ.

 فَقالَ الحُسَينُ عليه السلام: الآنَ انكَسَرَ ظَهري، وقَلَّت حيلَتي (مقتل الحسين عليه السلام ، خوارزمى: ج 2 ص 29، الفتوح: ج 5 ص 114) .

[45] كانَ العَبّاسُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام لَمّا مُنِعَ الحُسَينُ عليه السلام الماءَ، جَعَلَ يَحمِلُ عَلَى النّاسِ فَيُفرِجونَ حَتّى‏ يَأتِي الفُراتَ ويَأتي بِالماءِ، فَيَسقِي الحُسَينَ عليه السلام وأصحابَهُ، فَسُمِّيَ «السَّقّاءَ» يَومَئِذٍ . وقُتِلَ بَينَ الفُراتِ ومَصرَعِ الحُسَينِ عليه السلام ، فَثَمَّ قَبرُهُ، وقَطَعوا يَومَئِذٍ يَدَيهِ ورِجلَيهِ (المناقب و المثالب، نعمان مغربى: ص 309 ، كتاب المعقبين : ص 111) .

[46] كانَ عَبّاسٌ السَّقّاءُ قَمَرُ بَني هاشِمٍ، صاحِبَ لِواءِ الحُسَينِ عليه السلام، وهُوَ أكبَرُ الإِخوانِ . مَضى‏ بِطَلَبِ الماءِ فَحَمَلوا عَلَيهِ وحَمَلَ هُوَ عَلَيهِم، وجَعَلَ يَقولُ:

               

لا أرهَبُ المَوتَ إذِ المَوتُ رَقى‏                              

حَتّى‏ اُوارى‏ فِي المَصاليتِ لِقا

نَفسي‏لِنَفسِ المُصطَفَى الطُّهرِ وَقا                               

إنّي أنَا العَبّاسُ أغدو بِالسَّقا

ولا أخافُ الشَّرَّ يَومَ المُلتَقى‏

 فَفَرَّقَهُم، فَكَمَنَ لَهُ زَيدُ بنُ وَرقاءَ الجُهَنِيُّ مِن وَراءِ نَخلَةٍ، وعاوَنَهُ حَكيمُ بنُ طُفَيلٍ السِّنبِسِيُّ، فَضَرَبَهُ عَلى‏ يَمينِهِ، فَأَخَذَ السَّيفَ بِشِمالِهِ، وحَمَلَ عَلَيهِم وهُوَ يَرتَجِزُ:

               

وَاللَّهِ إن قَطَعتُمُ يَميني‏                               

إنّي اُحامي أبَداً عَن ديني‏

وعَن إمامٍ صادِقِ اليَقينِ‏                            

نَجلِ النَّبِيِّ الطّاهِرِ الأَمينِ‏

 فَقاتَلَ حَتّى‏ ضَعُفَ، فَكَمَنَ لَهُ الحَكيمُ بنُ الطُّفَيلِ الطّائِيُّ مِن وَراءِ نَخلَةٍ، فَضَرَبَهُ عَلى‏ شِمالِهِ، فَقالَ :

               

يا نَفسُ لا تَخشَي مِنَ الكُفّارِ                     

وأبشِري بِرَحمَةِ الجَبّارِ

مَعَ النَّبِيِّ السَّيِّدِ المُختارِ                             

قَد قَطَعوا بِبَغيِهِم يَساري‏

فَأَصلِهِم يا رَبِّ حَرَّ النّارِ

 فَقَتَلَهُ المَلعونُ بِعَمودٍ مِن حَديدٍ.

 فَلَمّا رَآهُ الحُسَينُ عليه السلام مَصروعاً عَلى‏ شَطِّ الفُراتِ، بَكى‏ وأنشَأَ يَقولُ:

               

تَعَدَّيتُمُ يا شَرَّ قَومٍ بِفِعلِكُمُ‏                          

وخالَفتُمُ قَولَ النَّبِيِّ مُحَمَّدِ

أما كانَ خَيرُ الرُّسُلِ وَصّاكُم بِنا                  

أما نَحنُ مِن نَسلِ النَّبِيِّ المُسَدَّدِ

أما كانَتِ الزَّهراءُ اُمِّيَ دونَكُمُ‏                   

أما كانَ مِن خَيرِ البَرِيَّةِ أحمَدِ

لُعِنتُم واُخزيتُم بِما قَد جَنَيتُمُ                       

فَسَوفَ تُلاقوا حَرَّ نارٍ تَوَقَّدِ

(المناقب ، ابن شهرآشوب: ج 4 ص 108، بحار الأنوار: ج 45 ص 40) .

[47] كانَ الَّذي وَلِيَ قَتلَ العَبّاسِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام يَومَئِذٍ يَزيدُ بنُ زِيادٍ الحَنَفِيُّ، وأخَذَ سَلَبَهُ حَكيمُ بنُ طُفَيلٍ الطّائِيُّ، وقيلَ: إنَّهُ شَرِكَ في قَتلِهِ يَزيد .

 وكانَ بَعدَ أن قُتِلَ إخوَتُهُ عَبدُ اللَّهِ وعُثمانُ وجَعفَرٌ مَعَهُ قاصِدينَ الماءَ. ويَرجِعُ وَحدَهُ بِالقِربَةِ فَيَحمِلُ عَلى‏ أصحابِ عُبَيدِ اللَّهِ بنِ زِيادٍ الحائِلينَ دونَ‏الماءِ، فَيَقتُلُ مِنهُم،ويَضرِبُ فيهِم حَتّى‏ يَتَفَرَّجوا عَنِ الماءِ،فَيَأتِيَ الفُراتَ فَيَملَأَ القِربَةَ ويَحمِلَها،ويَأتِيَ بِهَا الحُسَينَ عليه السلام وأصحابَهُ، فَيَسقِيَهُم حَتّى‏ تَكاثَروا عَلَيهِ، وأوهَنَتهُ الجِراحُ مِن النَّبلِ، فَقَتَلوهُ كَذلِكَ بَينَ الفُراتِ والسُّرادِقِ وهُوَ يَحمِلُ الماءَ، وثَمَّ قَبرُهُ رَحِمَهُ اللَّهُ. وقَطَعوا يَدَيهِ ورِجلَيهِ حَنَقاً عَلَيهِ ، ولِما أبلى‏ فيهِم وقَتَلَ مِنهُم، فَلِذلِكَ سُمِّيَ السَّقّاءَ.

 وفيهِ يَقولُ الفَضلُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ الحَسَنِ بنِ عُبَيدِ اللَّهِ بنِ العَبّاسِ بنِ عَلِيٍّ :

               

أحَقُّ النّاسِ أن يُبكى‏ عَلَيهِ‏                         

إذا أبكَى الحُسَينَ بِكَربَلاءِ

أخوهُ وَابنُ والِدِهِ عَلِيٍ‏                              

أبُو الفَضلِ المُضَرَّجُ بِالدِّماءِ

ومَن واساهُ لا يَثنيهِ شَي‏ءٌ                            

وجاءَ لَهُ عَلى‏ عَطَشٍ بِماءِ

(شرح الأخبار: ج 3 ص 191) .

[48] العَبّاسُ بنُ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام ، ويُكَنّى‏ أبَا الفَضلِ. واُمُّهُ اُمُّ البَنينَ أيضاً، وهُوَ أكبَرُ وَلَدِها، وهُوَ آخِرُ مَن قُتِلَ مِن إخوَتِهِ لِاُمِّهِ وأبيهِ ... .

 وفِي العَبّاسِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام يَقولُ الشّاعِرُ:

               

أحَقُّ النّاسِ أن يُبكى‏ عَلَيهِ‏                         

إذ أبكَى الحُسَينَ بِكَربَلاءِ

أخوهُ وَابنُ والِدِهِ عَلِيٍ‏                              

أبُو الفَضلِ المُضَرَّجُ بِالدِّماءِ

ومَن واساهُ لا يَثنيهِ شَي‏ءٌ                            

وجادَ لَهُ عَلى‏ عَطَشٍ بِماءِ

 وفيهِ يَقولُ الكُمَيتُ بنُ زَيدٍ:

               

وأبُو الفَضلِ إنّ ذكرَهُمُ الحُل                   

وَشِفاءُ النُّفوسِ مِن أسقامِ‏

قَتَلَ الأَدعِياءَ إذ قَتَلوهُ‏                

أكرَمَ الشّارِبينَ صَوبَ الغَمامِ‏

 وكانَ العَبّاسُ عليه السلام رَجُلاً وَسيماً جَميلاً، يَركَبُ الفَرَسَ المُطَهَّمَ ورِجلاهُ تَخُطّانِ فِي الأَرضِ، وكانَ يُقالُ لَهُ: قَمَرُ بَني هاشِمٍ. وكانَ لِواءُ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام مَعَهُ يَومَ قُتِلَ.

 حَدَّثَني أحمَدُ بنُ سَعيدٍ، قالَ: حَدَّثَني يَحيَى بنُ الحَسَنِ ، قالَ: حَدَّثَنا بَكرُ بنُ عَبدِ الوَهّابِ ، قالَ: حَدَّثَنِي ابنُ أبي اُوَيسٍ عَن أبيهِ عَن جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ ، قالَ: عَبَّأَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام أصحابَهُ، فَأَعطى‏ رايَتَهُ أخاهُ العَبّاسَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام.

 حَدَّثَني أحمَدُ بنُ عيسى‏، قالَ: حَدَّثَني حُسَينُ بنُ نَصرٍ، قالَ: حَدَّثَنا أبي ، قالَ: حَدَّثَنا عَمرُو بنُ شِمرٍ ، عَن جابِرٍ عَن أبي جَعفَرٍ عليه السلام: أنَّ زَيدَ بنَ رُقادٍ الجَنبِيَّ وحَكيمَ بنَ الطُّفَيلِ الطّائِيَّ قَتَلَا العَبّاسَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام (مقاتل الطالبيّين: ص 89 ؛ بحار الأنوار: ج 45 ص 39) .

[49] نام قاتلان وى مختلف آمده است .

[50] تعجّب آن است كه طبرى ، كيفيت شهادت عبّاس عليه السلام را در تاريخش نقل ننموده است و به تبع او ، ابن اثير نيز آن را در كتاب خود ، نياورده است .

[51] قَتَلَهُ [أيِ العَبّاسَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام‏] زَيدُ بنُ رُقادٍ الجَنبِيُّ ، وحَكيمُ بنُ الطُّفَيلِ السِّنبِسِيُّ (تاريخ الطبرى: ج 5 ص 468، الطبقات الكبرى / الطبقة الخامسة من الصحابة: ج 1 ص 475) .

[52] قالَ بَعضُهُم : قَتَلَ حَرمَلَةُ بنُ كاهِلٍ الأَسَدِيُّ ثُمَّ الوالِبِيُّ العَبّاسَ بنَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام مَعَ جَماعَةٍ وتَعاوَروهُ، وسَلَبَ ثِيابَهُ حَكيمُ بنُ طُفَيلٍ الطّائِيُّ، ورَمَىَ الحُسَينَ عليه السلام بِسَهمِ فَتَعَلَّقَ بِسِربالِهِ ، ورَمى‏ حَرمَلَةُ بنُ كاهِلٍ الوالِبِيُّ عَبدَ اللَّهِ بنِ حُسَينٍ بِسَهمٍ فَذَبَحَهُ (أنساب الأشراف : ج 3 ص 406) .

[53] الأَسَدِيُّ حَرمَلَةُ بنُ الكاهِلِ، الَّذي جاءَ بِرَأسِ عَبّاسِ بنِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ، وهُوَ قَتَلَهُ مَعَ الحُسَينِ عليه السلام بِالطَّفِّ (أنساب الأشراف: ج 13 ص 256) .

[54] إنَّ المُختارَ بَعَثَ عَبدَ اللَّهِ بنَ كامِلٍ إلى‏ حَكيمِ بنِ طُفَيلٍ الطّائِيِّ السِّنبِسِيِّ، وقَد كانَ أصابَ سَلَبَ العَبّاسِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام ، ورَمى‏ حُسَيناً عليه السلام بِسَهمٍ، فَكانَ يَقولُ: تَعَلَّقَ سَهمي بِسِربالِهِ وما ضَرَّهُ، فَأَتاهُ عَبدُ اللَّهِ بنُ كامِلٍ فَأَخَذَهُ، ثُمَّ أقبَلَ بِهِ (تاريخ الطبرى: ج 6 ص 62، أنساب الأشراف: ج 6 ص 407) .

[55] ر . ك : ص 195 ح 1041 .

[56] در فرهنگ قبايلى عرب ، به مردى كه از قبيله مادر باشد نيز «دايى (خال)» گفته مى‏شود .

[57] في ذِكرِ عَقِبِ العَبّاسِ بنِ أميرِ المُؤمِنينَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام، ويُكَنّى‏ أبَا الفَضلِ، ويُلَقَّبُ السَّقّا ؛ لِأَنَّهُ استَقَى الماءَ لِأَخيهِ الحُسَينِ عليه السلام يَومَ الطَّفِّ، وقُتِلَ دونَ أن يُبلِغَهُ إيّاهُ، وقَبرُهُ قَريبٌ مِنَ الشَّريعَةِ حَيثُ استُشهِدَ.

 وكانَ صاحِبَ رايَةِ الحُسَينِ عليه السلام أخيهِ في ذلِكَ اليَومِ.

 رَوَى الشَّيخُ أبو نَصرٍ البُخارِيُّ عَنِ المُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ أنَّهُ قالَ: قالَ الصّادِقُ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ عليه السلام: كانَ عَمُّنَا العَبّاسُ بنُ عَلِيٍّ نافِذَ البَصيرَةِ، صَلبَ الإِيمانِ، جاهَدَ مَعَ أبي عَبدِ اللَّهِ وأبلى‏ بَلاءً حَسَناً، ومَضى‏ شَهيداً.

 ودَمُ العَبّاسِ عليه السلام في بَني حَنيفَةَ، وقُتِلَ ولَهُ أربَعٌ وثَلاثونَ سَنَةً.

 واُمُّهُ واُمُّ إخوَتِهِ: عُثمانَ وجَعفَرٍ وعَبدِ اللَّهِ، اُمُّ البَنينَ فاطِمَةُ بِنتُ حِزامِ بنِ خالِدِ بنِ رَبيعَةَ بنِ الوَحيدِ بنِ كَعبِ بنِ عامِرِ بنِ كِلابِ بنِ رَبيعَةَ بنِ عامِرِ بنِ صَعصَعَةَ بنِ مُعاوِيَةَ بنِ بَكرِ بنِ هَوازِنَ؛ واُمُّها لَيلى‏ بِنتُ السُّهَيلِ بنِ مالِكٍ، وهُوَ ابنُ أبي بَرَّةَ عامِرِ مُلاعِبِ الأَسِنَّةِ بنِ مالِكِ بنِ جَعفَرِ بنِ كِلابٍ؛ وأُمُّهما عَمرَةُ بِنتُ الطُّفَيلِ بنِ عامِرٍ، واُمُّهُا كَبشَةُ بِنتُ عُروَةَ الرَّحّالِ بنِ عُتبَةَ بنِ جَعفَرِ بنِ كِلابٍ، واُمُّها فاطِمَةُ بِنتُ عَبدِ شَمسِ بنِ عَبدِ مَنافٍ.

 وقَد رُوِيَ أنَّ أميرَ المُؤمِنينَ عَلِيّاً عليه السلام قالَ لِأَخيهِ عَقيلٍ - وكانَ نَسّابَةً عالِماً بِأَنسابِ العَرَبِ وأخبارِهِم - : اُنظُر إلَى امرَأَةٍ قَد وَلَدَتهَا الفُحولَةُ مِنَ العَرَبِ، لِأَتَزَوَّجَها فَتَلِدَ لي غُلاماً فارِساً. فَقالَ لَهُ: تَزَوَّج اُمَّ البَنينَ الكِلابِيَّةَ، فَإِنَّهُ لَيسَ فِي العَرَبِ أشجَعُ مِن آبائِها . فَتَزَوَّجَها.

 ولَمّا كانَ يَومُ الطَّفِّ، قالَ شِمرُ بنُ ذِي الجَوشَنِ الكِلابِيُّ لِلعَبّاسِ عليه السلام وإخوَتِهِ: أينَ بَنو اُختي؟ فَلَم يُجيبوهُ، فَقالَ الحُسَينُ عليه السلام لِإِخوَتِهِ: أجيبوهُ وإن كانَ فاسِقاً؛ فَإِنَّهُ بَعضُ أخوالِكُم، فَقالوا لَهُ: ما تُريدُ؟ قالَ: اُخرُجوا إلَيَّ فَإِنَّكُم آمِنونَ، ولا تَقتُلوا أنفُسَكُم مَعَ أخيكُم، فَسَبّوهُ وقالوا لَهُ: قَبَّحتَ وقَبَّحَ ما جِئتَ بِهِ؛ أنَترُكُ سَيِّدَنا وأخانا ونَخرُجُ إلى‏ أمانِكَ؟ وقُتِلَ هُوَ وإخوَتُهُ الثَّلاثَةُ في ذلِكَ اليَومِ، وما أحَقَّهُم بِقَولِ القائِلِ:

               

قَومٌ إذا نودوا لِدَفعِ مُلِمَّةٍ                          

وَالخَيلُ بَينَ مُدَعَّسٍ ومُكَردَسِ‏

لَبِسُوا القُلوبَ عَلَى الدُّروعِ وأقبَلوا                           

يَتَهافَتونَ عَلى‏ ذَهابِ الأَنفُسِ‏

 وَاختُلِفَ فِي العَبّاسِ عليه السلام وأخيهِ عُمَرَ أيُّهُما أكبَرُ، وكانَ ابنُ شِهابٍ العُكبَرِيُّ وأبُو الحَسَنِ الاُشنانِيُّ وَابنُ خِداعٍ يَروونَ أنَّ عُمَرَ أكبَرُ.

 وشَيخُ الشَّرَفِ العُبيدِلي وَالبَغدادِيّونَ وأبُو الغَنائِمِ العَمرِيُّ يَروونَ أنَّ عُمَرَ أصغَرُ مِنَ العَبّاسِ عليه السلام، ويُقَدِّمونَ وُلدَ العَبّاسِ عَلى‏ وُلدِهِ.

 وعَقِبُ العَبّاسِ عليه السلام قَليلٌ، وأعقَبَ مِنِ ابنِهِ عُبَيدِ اللَّهِ (عمدة الطالب: ص 356) .

[58] قالَت اُمُّ البَنينَ الوَحيديَّةُ تَزفِنُ ابنَها العَبّاسَ بنَ عَلىِّ بنِ أبى طالِبٍ عليه السلام (الرجز):

               

اُعيذُهُ بِالواحدِ                          

مِن عَينِ كُلِّ حاسِدٍ

قائِمِهِم وَ القاعِدِ                       

مسُلِمِهِم وَ الجاحِدِ

صادِرِهِم وَ الوارِدِ                    

مَولودِهِم وَ الوالِدِ

(المنمَّق: ص 351) .

[59] علّيين ، يعنى جايگاه والا . به محلّ حضور مقرّبان درگاه الهى در بهشت مى‏گويند .

[60] قالَ الصّادِقُ عليه السلام: إذا أرَدتَ زِيارَةَ قَبرِ العَبّاسِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام وهُوَ عَلى‏ شَطِّ الفُراتِ بِحِذاءِ الحائِرِ - فَقِف عَلى‏ بابِ السَّقيفَةِ... ثُمَّ ادخُل، وَانكَبَّ عَلَى القَبرِ، وقُل:

 السَّلامُ عَلَيكَ أيُّهَا العَبدُ الصّالِحُ ، المُطيعُ للَّهِ‏ِ ولِرَسولِهِ ولِأَميرِ المُؤمِنينَ وَالحَسَنِ وَالحُسَينِ عليهم السلام ، وَالسَّلامُ عَلَيكَ ورَحمَةُ اللَّهِ وبَرَكاتُهُ ، ومَغفِرَتُهُ ورِضوانُهُ ، عَلى‏ روحِكَ وبَدَنِكَ.

 أشهَدُ واُشهِدُ اللَّهَ أنَّكَ مَضَيتَ عَلى‏ ما مَضى‏ عَلَيهِ البَدرِيّونَ وَالمُجاهِدونَ في سَبيلِ اللَّهِ، المُناصِحونَ لَهُ في جِهادِ أعدائِهِ، المُبالِغونَ في نُصرَةِ أولِيائِهِ، الذّابّونَ عَن أحِبّائِهِ، فَجَزاكَ اللَّهُ أفضَلَ الجَزاءِ وأكثَرَ الجَزاءِ، وأوفَرَ الجَزاءِ وأوفَى‏ جَزاءِ أحَدٍ مِمَّن وَفى‏ بِبَيعَتِهِ، وَاستَجابَ لَهُ دَعوَتَهُ، وأطاعَ وُلاةَ أمرِهِ.

 وأشهَدُ أنَّكَ قَد بالَغتَ فِي النَّصيحَةِ، وأعطَيتَ غايَةَ المَجهودِ، فَبَعَثَكَ اللَّهُ فِي الشُّهَداءِ، وجَعَلَ روحَكَ مَعَ أرواحِ السُّعَداءِ، وأعطاكَ مِن جِنانِهِ أفسَحَها مَنزِلاً، وأفضَلَها غُرَفاً، ورَفَعَ ذِكرَكَ في عِلِّيّينَ ، وحَشَرَكَ مَعَ النَّبِيّينَ وَالصِّدّيقينَ ، وَالشُّهَداءِ وَالصّالِحينَ، وحَسُنَ اُولئِكَ رَفيقاً .

 أشهَدُ أنَّكَ لَم تَهِن ولَم تَنكُل ، وأنَّكَ مَضَيتَ عَلى‏ بَصيرَةٍ مِن أمرِكَ، مُقتَدِياً بِالصّالِحينَ، ومُتَّبِعاً لِلنَّبِيّينَ، جَمَعَ اللَّهُ بَينَنا وبَينَكَ ، وبَينَ رَسولِهِ وأولِيائِهِ في مَنازِلِ المُحسِنينَ؛ فَإِنَّهُ أرحَمُ الرّاحِمينَ (كامل الزيارات: ص 440 ح 671 ، مصباح المتهجّد: ص 725) .