پیشین مصداق داشته باشد ولی به هر حال در تضعيفهای راويان سه سده نخست هجری بیاثر نبوده است _ دوستیها و دشمنیهایی است که گاه از اختلافی عقيدتی يا کشمکشی خانوادگی يا کينهای میان دو خاندان يا مانند آن سرچشمه میگرفته است. یکی از هويداترين نمود اين دشمنیها گزارش نجاشی است در شرح حال «حفص بن البختری» وی مینويسد: «أصله کوفی ثقة... و إنما کان بینه و بین آل أعین نبوة۱ فغمزوا علیه بلعب الشطرنج».۲
***
در چنين فضا طبیعی است که بسياری از کسانی که راويانی راستگو بودهاند به غلوّ و از پس آن به دروغگویی متهم شوند و رواياتشان را به کناری نهند. باز جای خوشحالی است که برخی رجاليان گاه به اين نکته توجه داشتهاند که هر چند راوی به غلوّ متهم شده است ولی روايتی را که نشانگر مفهوم غلوّ _ حتی با آن تعريف سختگیرانه قدما _ باشد از او سراغ ندارند.۳
1.. نبوة: کينه و کدورت.
2.. رجال النجاشی، ص۱۳۴. گاه حتی برخی امور جزئی که علی القاعده دخالتی در راستگویی راوی نداشت و ممکن بود وی برای آن کار توجیهی داشته باشد سبب سوء تفاهم و دوری برخی شیعیان از برخی دیگر میشد. برای نمونه جعفر بن معروف میگوید: برای اخذ حدیث نزد محمد بن عیسی بن عبید رفتم ولی دیدم که وی قلنسوۀ سیاهی _ نوعی پوشش رایج سر در آن زمان که انواع و اشکالی داشت _ بر سر دارد. از نزد او خارج شدم و دیگر بازنگشتم. وی خود میگوید که بعداً از اینکه احادیث زیادی را از دست داده بود به سختی پشیمان گشت. (رجال الکشّی، ص۵۳۷).
3.. رجال النجاشی، ص۳۸۴، درباره محمد بن بحر رهنی: «قال بعض أصحابنا إنّه کان فی مذهبه ارتفاع و حديثه قريب من السلامة و لا أدری من أين قيل ذلک» نيز ص۳۸ دربارۀ حسين بن يزيد نوفلی که اصلی ترين راوی از سکونی است: «وقال قوم من القمیين إنه غلا فی آخر عمره و الله اعلم و ما رأينا له رواية تدلّ علی هذا».؛ رجال ابن الغضائری، ص۴۰ – ۴۱ دربارۀ أحمد بن الحسين بن سعيد، ص۵۳ دربارۀ حسین بن شاذویه، ص۸۶ دربارۀ القاسم بن الحسن بن علی بن يقطين و ص۹۳ دربارۀ محمد بن اورمة. متن سخن این غضائری دربارۀ این چند تن اندکی پس از این به هنگام بحث از دیدگاه وی دربارۀ حدیث ضعیف خواهد آمد. در این موارد هر چند ابن غضائری از اتهام غلو این افراد سخن میگوید ولی سیاق عبارت نشان میدهد خود مایل به دفع این اتهام است. محمد بن عیسی بن عبید را نیز میتوان در اینجا یاد کرد که ابن ولید و صدوق وی را تضعیف میکردند (رجال النجاشی، ص۳۳۳ و ۳۴۸؛ الفهرست، طوسی، ص۲۱۶) _ و ظاهراً ریشۀ این مسأله هم اتهام غلو وی بود (نک: الفهرست، طوسی، همانجا) _ ولی ابن نوح سیرافی وی را با عبارت «کان على ظاهر العدالة و الثقة» مبرا میداند.