وی بسياری از روايات رجالی خود را از استادان خود که بیشتر آنها کوفیاند دريافت داشته است. نمونه را، روايتهای وی از ايوب بن نوح راوی بلند آوازه کوفی سده سوم بیش از 30 روايت است.
ج_ نصر بن الصباح: کشّی از وی نيز فراوان روايت میکند. درباره وی نجاشی گفته است: «غال المذهب». درباره او پس از اين بیشتر سخن خواهیم گفت.
د_ ديدگاههای فضل بن شاذان: کشّی ديدگاههای وی را بیشتر از دو راه در کتاب خود گزارش میکند. نخست از طريق علی بن محمد قتيبی که از شاگردان فضل بوده است۱ و دو ديگر از راه نامهنگاریهای عياشی با فضل بن شاذان که در آنها فضل اطلاعات ارزشمندی را درباره راويان به دست داده است.۲
اکنون بنگريم که کشّی در کتاب خود با روايتهایی که در روزگاران پسين ضعيف خوانده میشدند چگونه برخورد کرده است؟
نخستين نکتهای که درچگونگی گزارشهای کشّی به چشم میخورد آن است که وی از کسانی که در آن روزگار به غلو _ که یکی از برجستهترين سببهای جرح به شمار میآمد _ متهم بودند کم و بیش نقل کرده است.
پيش از اين گفتيم که نصر بن صباح یکی از سرچشمههای مهم سخنان کشّی است و گفتيم که نجاشی وی را از غاليان میدانسته است.
شيخ نيز در رجال خود درباره وی مینويسد: «لَقِی جلَّة من کان فی عصره من المشایخ و العلماء و روی عنهم إلّا أنّه قیل إنّه کان من الطیارة غالٍ».۳ کشّی خود در یک روايت پس از عبارت «حَدَّثنی أبوالقاسم نصربن الصباح» بیدرنگ مینگارد: «وکان غالیاً»؛۴ اکنون پرسش آن است که اگر نصر بن صباح غالی بوده است کشّی چگونه از وی روايت نقل کرده است؟ به نظر میرسد پاسخ درست آن است که بگوئيم کشّی آنجا که