تعالی فی کتبهم ما له ظواهر مستحیلة أو باطلة».۱ وی در نگاشتههای خود بارها بر محدثان روزگار خرده میگیرد که چرا نقل را بینقد میپذيرفتند۲ و در همین راستا بر لزوم نقد حدیث و عرضه آن بر عقل و سپس بر ادله قطعی همچون قرآن تاکید میکند۳ .۴
بر پايه آنچه گذشت اگر پرسش آن باشد که آيا سيّد در گستره فقه، روايتهای ضعيف را میپذيرفت پاسخ جز اين نخواهد بودکه: اساساً سيّد عمل به خبر واحد را در فقه روا نمیدانست تا به روايتهای راويان ضعيف چه رسد.
دوم: سیّد مرتضی و تمسک به «اجماع»
با همه آنچه گذشت گوشزد یک نکته را در اينجا بايسته میدانم. چنانکه از نگاشتههای سيّد پيداست وی در بسيار جا برای استوارسازی حکمی شرعی به اجماع شيعیان چنگ زده است.۵ ولی آيا براستی در بسياری از احکام شرعی در میان شيعیان چنان همداستانی است که ما را دل آسوده کند که: ديدگاه امام معصوم علیه السلام نيز همان است؟
پژوهنده آنگاه نسبت به چند و چون سخن سيّد به ترديدی بس بیشتر میافتد که مینگرد سيّد برای روایی بسياری از احکامی که استنباط میکرد به اجماع چنگ میزد.
آنگاه که الانتصار سيّد را میگشاییم و بدان درمینگریم پياپی چنين شيوه را میبینیم که برای دهها و شايد صدها بار سيّد احکام فقهی را به اجماع دانشوران شيعی مستند کرده است.
1.. همان ج۱، ص۴۱۰. نیز ر. ک: ج۲، ص۳۰ دربارۀ روايتی که شيخ صدوق رحمه الله گزارش کرده است: «أمّا هذا الخبر فکأنّه موضوع».
2.. برای نمونه نک به همان ۲/۱۸: «و ما لأصحاب الحديث الذين لم يعرفوا الحق فی الأصول و لا اعتقدوها بحجة و لا نظر _ بل هم مقلّدون فيها _ و الکلام فی هذه المسائل».
3.. همان، ج۱ ص۴۱۰.
4.. پبشتر نیز دربارۀ دیدگاه سیّد نسبت به کتابهای طیف محدثان و اندیشههای آنان به گستردگی سخن گفتیم.
5.. سيّد اجماع را راهی برای رسيّدن به بسياری از احکام شرعی میدانست: «إذا کان طريق معظم الأحکام الشرعية إجماع علماء الفرقة المحقة». رسائل الشریف المرتضی، ج۲، ص۳۶۶.