کوتاه سخن آنکه نمیتوان گفت سیّد روایتهای مرسل را در گستره فقه یا جز آن _ تنها به جهت ارسال _ بیاعتبار میدانست. گواه این سخن آن است که سیّد خود آنگاه که میخواهد روایی قضای نماز به نیابت از اموات را فراز آورد به احادیثی چنگ زده است که برخی از آنها مرسلاند.۱ سیّد همچنین در آن موضوع به روایتهای فاسد المذهبهایی چون عمّار ساباطی۲ و علی بن ابی حمزة۳ اعتماد کرده است. سیّد در یک موضعگیری آشکار در برابر ابن ادریس که همه راویان فاسد المذهب همچون فطحیان و واقفيان را کافر و ملعون میدانست و هیچ ارزشی برای روایات آنها قائل نبود مینویسد: «لیس کل أخبار الفطحیة و فرق الشیعة باطلة بالکلیة بل فیهم من یعرف منه الثقة فی الروایات و قد اعتمد شیوخ أصحابنا على روایة جماعة منهم فی کثیر من الأحکام الواجبات و المندوبات و هذا واضح بین أهل المعارف».۴
بر این پایه در یک نگاه فراگیر میتوان چنین برداشت کرد که سیّد در گسترههای فقه و آموزههای اسلامی روایتهای ضعیف را به کنار نمینهاد جز آنگاه که با روایتهایی استوارتر در ستیز باشد.
3. در گستره تفسیر
آنچه را پیش از این گفتیم درباره نگاه سیّد به روایتهای ضعیفان در گستره تفسیر نیز درست است. برجستهترین نگاشته سیّد که در آن اندیشههای قرآنی و تفسیری وی پیش چشم آمده است کتاب ارجمند سعد السعود است.
وی در این کتاب بخشهایی از نگاشتههای کتابخانه خود را _ که به فرزندانش وقف کرده است و بیشتر آنها تفسیرهای قرآنند _ آورده و از پی آن برخی دیدگاههای خود را نیز در تفسیر پارهای از آیات بر نموده است. چنانکه از این کتاب پیداست وی