257
حدیث ضعیف (نگاهی به رویکرد قدمای شیعه)

باری سخن را کوتاه کنیم. پس از درگذشت سیّد علی بن طاووس مکتب حدیثی وی دنبال نشد و از نگاشته‌های وی تنها به بازنویسی کتاب‌هایی بسنده شد که از قضا مبانی حدیثی وی در آنها کمتر نمود یافته بود. آنچه از نگاشته‌های وی در دست است بیشتر در زمینه دعا و زیارات و اخلاق است. این در حالی بود که پس از محقق حلی شاگردان برجسته وی روش او را دنبال کردند و آن را گستراندند و استوارتر ساختند. اما چنانکه گفتیم این روش را بیش از هر چیز بر اصول و فقه پی‌نهاده بودند و از این‌رو برجستگی‌های مکتب سیّد علی بن طاووس در آن کمرنگ بود. سخن یکی از پژوهشگران روزگار ما استوار می‌نماید که گفته است: «از این پس با چیرگی مکتب رجالی ابن طاووس، محقق حلی و شاگردانشان _ که می‌توان آن را «مکتب رجالی حلّه» خواند _ فلسفه وجودی فهارس قدما نادیده گرفته شد و احوال رجال (توثیق و تضعیف) مبنای ردّ و قبول حدیث واقع گشت. کار به ظاهر آسان گردید و همه روایات و طرق شکلی منظم به خود گرفت امّا فوائد کتابشناسانه بسیاری ناخودآگاه مغفول ماند و این نگرش تا به امروز بر جامعه حدیثی _ فقهی ما سایه افکنده است».۱

آری اگر مکتب حدیثی سیّد علی بن طاووس نیز همگام با مکتب حدیثی محقق حلی سامان می‌یافت و آنچنان که شایسته بود مورد توجه و اهتمام قرار می‌گرفت اکنون کار ارزیابی حدیث به گونه‌ای دیگر سامان می‌یافت. آن سان که به سند و متن هر دو در کنار هم درنگرند و جای هیچ یک را به دیگری ندهند.

1.. سیّد محمد عمادی حائری، مجلۀ علوم حدیث، سال دهم، بهار و تابستان ۱۳۸۴، ش۳۶ _ ۳۵، «نقد حدیث: کتابشناسی و متن‌پژوهی»، ص۵۶.


حدیث ضعیف (نگاهی به رویکرد قدمای شیعه)
256

می‌آمد. این جریان با آنکه توانست تا اندازه‌ای خود را به واقعیت‌های حدیث شیعه در روزگاران نخستین نزدیک سازد ولی در برخی عرصه‌ها از آن فاصله گرفت. نمونه را، با شکل‌گیری این جریان فقه شیعه بویژه فقه روایی آن با شتابی نه چندان اندک به سوی ارزیابی سندی به پیش رفت بدون آنکه به دیگر نشانه‌ها چندان توجه شود و یا اگر توجهی نیز دیده می‌شد در همه احادیث فقهی نبود. فرمانروایی اندیشه اصولی در این جریان بر دانش رجال در این روزگار نیز اثر نهاد. دو نگاشته رجالی برجسته که از این روزگار به جا مانده است _ هر دو _ از آنِ پیروان همین جريان است و خوب است بدانیم که نویسندگان هر دو نگاشته، کتاب خود را در راستای بهره‌گیری از رجال برای بررسی احادیث فقهی نگاشته‌اند.۱ به سخن روشن‌تر از این روزگار بود که رجال نه تنها آشکارا به خدمت فقه در آمد بلکه از آن اثر نیز پذیرفت. از شواهد این اثرپذیری یکی آن است که علّامه عدالت فقهی را در گستره رجال چونان محکی برای ارزیابی راویان به کار بست که تقسیم چهارگانه حدیث را نتیجه روشن همین نکته باید دانست.

آنگاه که رجال چونان ابزاری در دست فقیه و در راه خدمت به فقه درآمد محک‌های ارزیابی راویان نیز دگرگون شد. البته بر فقیه خرده‌ای نیست. وی را سروکار با دلایل فقهی است و ناگزیر باید ارزش هر حدیث را در فرایند استنباط احکام روشن سازد تا به اندازه ارزش آن بر آن تکیه کند.اما آنچه مسأله ساز شد و سبب دگرگونی آشکار شیوه ارزیابی حدیث از سده هفتم نسبت به پیش از آن گشت این بود که همان تعریف اصولی و فقهی از ایمان و عدالت را به عنوان شروط لازم در راوی معتبر دانستند. با چنین نگرش طبیعی بود که روایت یک ثقه امامی مذهب در رتبه نخست «حجّیّت» جای می‌گرفت و در مراتب پسین روایت یک واقفی یا فطحی ثقه حتی اگر آن راویان فاسد المذهب از نظرگاه میزان انس با روایات و احاطه بر آنها یا جایگاه علمی در زمان خود چندین درجه از راوی امامی بالاتر می‌بودند.۲

1.. نک به خلاصة الأقوال، ص۴۳ و رجال ابن داوود، ص۲۵.

2.. استاد بستانی نیز در این باره بیانی دارند که می‌توان مطلب یاد شده را تا اندازه‌ای از آن برداشت کرد. ر. ک: المنتهی، ج۱، ص۶۲ _ ۶۳؛

  • نام منبع :
    حدیث ضعیف (نگاهی به رویکرد قدمای شیعه)
    تعداد جلد :
    1
تعداد بازدید : 77230
صفحه از 315
پرینت  ارسال به