در پایان کتاب خود بخشی را با نام «تنبیهات» گشود و در نهمین تنبیه چنین نوشت: «و منها أنّ کلّاً من الشیخ أبی جعفر محمد بن الحسن الطوسی و الشیخ الصدوق أبی جعفر محمد بن بابویه روی عن رجال لم یلقهم لکنّه بینه و بینهم رجالٌ فمنهم الثقات المستقیمون مذهباً فذاک السند صحیح و منهم الموثّقون مع فساد مذهبهم فذاک عنده قویٌّ و منهم المجروحون فذاک السند ضعیف....».۱ وی گر چه در اینجا از حدیث «حسن» یادی نکرده است ولی به گاه ارزیابی سندهای شیخ طوسی و صدوق سند آنها تا برخی از نویسندگان کتابها را «حسن» دانسته است. برای نمونه وی سند شیخ طوسی تا حسن بن محبوب را «حسن» خوانده است۲ و میدانیم که رجالیان همه راویان این سند جز _ ابراهیم بن هاشم _ را آشکارا توثیق کردهاند. ابن داوود نام ابراهیم را در بخش نخست رجال خود آورده است۳ و از این رویکرد میتوان دانست که وی را ممدوح میدانسته است بنابراین میتوان دل آسوده بود که وی واژه «حسن» را در همان معنای اصطلاحی که علامه خواسته بود به کار برده است.
3. پاسخ به پرسشی بنيادين
باری آنچه گذشت کهنترین گزارشها از بخشبندی چهارگانه حدیث است که بدان دست یافتهام. ولی اکنون جای آن است که بپرسیم: «چه چیز علامه و ابن داوود را واداشت که بدین شیوه روی آرند؟» گروهی در پاسخ این پرسش گفتهاند:
آنان چون دیدند نشانههایی که پیشینیان بر پایه آن بر حدیث تکیه میکردند اندک اندک از میان رفته است چاره این کمبود را در آن دیدند که به سند احادیث درنگرند و حدیث را بر پایه آن ارزشیابی کنند. این سخن را بارها گفتهاند و خواندهایم اما این ناچیز از این سخن قانع نمیشود.
چنانکه پیش از این آمد سیّد علی بن طاووس کتابخانهای سترگ و پربار داشت که بسیاری از نگاشتههای پیشینیان را در خود جا داده بود. وی احادیث فراوانی را در