باری! اگر سخن صدوق را نُماینده دیدگاه محدثان آن روز قم نیز به شمار آوریم آنگاه میتوان برای این پرسش پاسخی موجّه دست و پا کرد که چرا وی و کلینی و دیگر بزرگان قمی برای اثبات بسیاری از موضوعات و معارف اعتقادی به روایاتی چنگ زدهاند که اکنون ما آنها را خبر واحد میدانیم و حتی در همان روزگار نیز متکلمانی چون مفيد آن را خبر واحد میخواندند. بر اساس این گزارشها ما اکنون با دو رویکرد و تعریف یکسر ناسازگار از خبر واحد در میان دانشوران شیعی پیش از مفيد روبرو هستیم. هر چند هر دو دیدگاه ظاهراً خبر واحد را نمیپذیرند ولی روشن است که صرف عنوان عدم پذیرش خبر واحد نشانه هماهنگی این دو نیست بلکه آنچه مهم است تعریفی است که هر یک از عنوان خبر واحد ارائه میدهند.
به نظر میآید صدوق با این تعریف _ خواسته یا ناخواسته _ خود را از معرکه درگیری موافقان و مخالفان خبر واحد دور داشته است و شاید به همین دلیل باشد که با وجود آن که در روزگار اوجگیری گفتگو بر سر این موضوع میزیسته است ولی در نگاشتههای به جامانده از سده چهارم و پنجم شیعه از دیدگاه وی در این موضوع هیچ سخنی به میان نیامده است و در نتیجه میتوان گفت این دیدگاه وی با اقبال و پذیرش هیچ یک از معاصران و پسینیانش روبرو نشد.
اگر از حوزههای شرقی تشیع آن روز به مهمترین مرکز غربی آن یعنی بغداد نگهی بیفکنیم و دیدگاه شیخ مفيد _ متکلم برجسته شیعه در نیمه دوم سده چهارم و آغازین دهه سده پنجم _ را بازخوانی نماییم و با دیدگاه ابن قبه بسنجیم میتوانیم این تحلیل را بپذیریم که این موضوع _ یعنی گفتمان خبر واحد و کشاکش بر سر روایی