وی در پاسخ نخست بر این نکته تأکید میکند که پذیرش این سخن به معنای نسبت دادن تناقض در گفتار و عمل یا غفلت و یا تخلّف از ملاکهای علمی پذیرفته شده به بزرگان شیعه است. و اگر پرسشگر در مقام دفاع بگوید: «من آنان را به تناقضگویی متهم نمیکنم بلکه وقتی عملکرد آنان را در نگاشتههایشان میبینم در مییابم که آنان به جواز عمل به خبر واحد باور داشتهاند»۱ سیّد در پاسخ او باز بر ادعای اجماع یاد شده پای میفشرد و تلاش میکند تا آن را یکی از بدیهیات میان دانشوران شیعه معرفی کند.۲ چنان که از این گفت و شنود هویداست پرسشگر به یک واقعیت عینی چنگ میزند ولی سیّد در برابر باز همان ادعا را مکرر مینماید. نکته مهم دیگر آن است که سیّد در اینجا برای تثبیت ادعای خود میگوید: «دانشمندان شیعه در انکار عمل به خبر واحد تا آنجا گام نهادهاند که: قد ملؤا الطوامیر و سطروا الأساطیر فی الاحتجاج على ذلک، والنقض على مخالفیهم. ومنهم من یزید على هذه الجملة ویذهب إلى أنه مستحیل من طریق العقول أن یتعبّد الله تعالى بالعمل بأخبار الآحاد».۳ خوب است پیش از پیگیری سخن سیّد از خود بپرسیم که این «دانشمندان شیعه» چه کسانی بودهاند؟ و در کدام حوزه جغرافيایی میزیستهاند؟ چرا نام و نشانی از آنان یا اشارهای به این دیدگاهشان در نگاشتههای قمیان نیست؟ اینها پرسشهایی است که امیدواریم در دنباله سخن پاسخ آن روشن گردد.
باری! سیّد در دنباله سخن ضمن بیان این که اگر کسی شیعه را به عمل به خبر واحد متهم سازد در واقع بدیهیات را منکر شده است، تلاش میکند تا واقعیتی را که پرسشگر بدان چنگ زده بود به گونهای که با عدم اعتقاد به خبر واحد سازگار آید تفسیر و توجیه کند. از نگاه وی این که این بزرگان به حجّیّت خبر واحد باور نداشتهاند در شمار محکمات اندیشه آنان است ولی یادکرد خبر واحد در کتابهای