اصوليان بیشتر دلايل مخالفان را نقل و نقد میکردند و سرانجام روایی عمل به خبر واحد را میپذيرفتند.
***
پس از آن که چارچوب اولیّه اين بخش به سامان آمد اتفاق را، به بخشی از نهاية الأصول فقيه بزرگ و تيزبین روزگار ما حضرت آيت الله العظمی بروجردی رحمه الله برخوردم که اين روند تاريخی را به زيبایی به ارزيابی نشسته بود. دريغم آمد که خود و خوانندگان اين نوشتار را از سخن ژرف آن بزرگ بیبهره کنم. ايشان به هنگام بررسی سخن شيخ طوسی رحمه الله _ که عمل به خبر واحد را به اجماع شيعه مستند ساخته بود _ و چگونگی هماهنگسازی میان اين اجماع و اجماع ادعایی سيد مرتضی مینويسند:
و توضیح ذلک یتوقف علی بیان نکتة و هی أنه بعد ما قبض رسول الله صلی الله علیه و آله و تصدّی الغاصبون لإحراز مقام الخلافة، تنبّهوا علی کونهم محتاجین إلی الاطلاع علی قوانین الإسلام و أحکامه لمراجعة الناس إلیهم فی مسائلهم و مخاصماتهم، و المفروض أنهم أظهروا الغنی عما وصل من النبی صلی الله علیه و آله إلی أهل بیته علیهم السلام من العلوم و المعارف الإسلامیة، فلا محالة أحوجهم ذلک إلی العمل بما یرویه صحابة النبی صلی الله علیه و آله عنه صلی الله علیه و آله فی الوقائع لیعمل بها فی مواردها و یقاس علیها أشباهها و نظائرها و قد کثر فی زمان عمر الاستعلام من الصحابة فی القضایا المرفوعة إلیه فصار قول الصحابی بما هو صحابی حجة واضحة عندهم بحیث لم یمکن لأحد إظهار المخالفة فی مقابل ذلک فمن هنا ارتفع شأن الصحابة و لم یتأبّ الفساق منهم من الجعل و الافتراء علی النبی صلی الله علیه و آله أیضاً، فکثرت من قِبَلهم روایات عن النبی صلی الله علیه و آله فی الفروع و الأصول علی طبق ما اقتضته آرائهم و شهواتهم و ارتکز فی أذهان التابعین أن الصحابی لا یمکن أن یکون فاسقاً یکذب علی رسول صلی الله علیه و آله، فکانوا یتلقّون جمیع روایاتهم بالقبول فصار مبنی عقائدهم فی الأصول و الفروع روایات الصحابة، حتی مثل روایات أبی هریرة و عائشة و نحوهما. و هذه کانت طریقتهم إلی أن التفت جماعة من متکلّمیهم أعنی المعتزلة، اشتمال الأحادیث المرویة فی الأصول علی أمور مخالفة للعقل موجبة للاعتقاد بتجسّم