این زمرهاند _ از گردونه حجّیّت خارج و بیاعتبار خواهد بود مگر آن که قرینهای خارجی بدان ضمیمه شود و آن را معتبر سازد. ولی کسی که با نگاه تاریخی حدیثی به آن دسته از روایات ضعیف که در نگاشتههای کهن _ که از جهت جایگاه نویسنده و کتاب در میان قدما دارای شرایط و شروط ویژهای باشدکه در جای خود روشن میشود _ روایت شده است مینگرد از آنجا که مبنای قضاوت او در حجّیّت نوع نگاه پیشینیان به آن مجموعه روایی است و نه مبنای اصولی حجّیّت خبر واحد چنین میگوید که: اگر برایند همه قرائن سندی و متنی موجود در روایت، کفه پذیرش را سنگینتر کند آنگاه اصل نخستین در این گونه احادیث که غالباً قرائن اعتبار همراه با روایت وجود دارد _ علاوه بر درستی انتساب _ حجّیّت است مگر آن که قرینهای دیگر و قویتر ما را از عمل به آن باز دارد یا در مقام تعارض مرجوح شمرده شود. به دیگر سخن این نگاه این گونه روایات را از آغاز ضعیف و بیاعتبار نمیداند تا برای اعتبار بخشی بدان به فکر چارهجویی باشد بلکه همانند قدما از آنجا که به همه قرائن سندی و متنی توجه دارد تا پیش از کنار هم نهادن همه این قرائن و ارزیابی همه جانبه آنها از هرگونه داوری خودداری میکند و آنها را ضعیف یا بیاعتبار نمینامد و روشن است که با این حساب تفاوت این دو نگاه تا چه پایه است.
البته لازمه تحلیلی تاریخی بودن چنین نوشتاری بیشک آن نیست که تنها به کنار هم نهادن مجموعهای از منقولات رجالی و حدیثی بسنده کند بلکه بايد روش آن انديشوران را در برخورد با خبر ضعيف بر پايه ارزيابی متون به جا مانده از هفت سده نخست و سنجش آنها با هم و تشخیص این که کدام یک از آنها واقعیت موجود در آن روزگاران را بهتر و جامعتر تفسیر و تحلیل میکند باز کاويد و ديگر بار شناساند تا از رهگذر آن بتوان به داوری درستی در باب حدیث ضعیف دست یافت.