نگاشته نزد ياران امامان علیهم السلام معتبر و پذيرفته بوده است.۱ اين روش یعنی اعتماد به منابع معتبر مکتوب چنانکه خوانديم روشی بود که دست کم از دهههای میانی و پايانی سده سوم به گونهای چشمگیر در میان شيعیان گسترش يافته بود. کلينی در اين بخش ادامه دهنده روش ياران امامان علیهم السلام در ارزيابی احاديث بود.
بنابراین بر پايه اين روش، ديگر اساساً نقل حديثی که در سند آن ضعفی وجود دارد _ هر چند آن ضعف شديد باشد _ زشت شمرده نمیشود؛ زيرا ملاک ارزيابی کلينی در الکافی اعتبار سرچشمههای کتابش بوده است و نه وثاقت تک تک راويان آن احاديث؛ از اين روست که میبینیم در اسناد الکافی از راويانی چون ابوالبختری،۲ يونس بن ظبیان۳ و... حديث روايت شده است.
سوم: احادیث ضعیف «الکافی» در گستره کلام
در گستره گفتمانهای کلامی، کلينی به عنوان نماينده مکتب حديثی نصگرای قم روشی ويژه دارد. اگر به نام بابهای کتاب التوحيد نگاهی بیفکنيم درخواهيم يافت که وی:
به دنبال آن بوده است که گزارههای کلامی مرتبط با توحيد را از راه حديث تبیین نماید.۴
1.. برای نمونه دربارۀ حسن بن محمد بن سماعه که یک شاهد مثال مهم در بحث ما بود آوردهاند: «واقفی إلّا أنّه جیّد التصانیف، نقی الفقه، حسن الانتقاد»: الفهرست، طوسی، ص۱۰۳.
2.. ابوالبختری وهب بن وهب از ياران امام صادق علیه السلام بوده است. رجاليان او را دروغگو خواندهاند: رجال النجاشی، ص۴۳۱: «و کان کذّاباً» و شيخ طوسی در الفهرست، ص۲۵۶: «عامی المذهب ضعيف»؛ کلينی برای نمونه در الکافی دست کم ۲۰ روایت از وی نقل میکند (بر پایۀ آمار برنامۀ درایة النور، بخش «اسناد»، گزینۀ راوی، قسمت «سند»). مثلاً در الکافی، ج۳، ص۱۵۵، ۵۴۲؛ ج۵، ص۲۳۳، ۳۰۲؛ ج۶، ص۱۴۴، ۱۹۶؛ ج۷، ص۲۶۱.
3.. يونس بن ظبيان را بیشتر رجالیان متقدم تضعیف کردهاند. نک: رجال الکشي، ص۳۶۳ _ ۳۶۵؛ رجال النجاشی، ص۴۴۸. از وی بيش از ۲۰ روايت در الکافی به چشم میخورد. برای نمونه: الکافی، ج۳، ص۱۶۹، ۲۴۵؛ ج۴، ص۶۴، ۶۵؛ ج۶، ص۲۹۵، ۳۹۹، ۴۶۸، ۴۷۳.
4.. البته تذکر این نکته لازم است که مراد ما آن نیست که محدثانی چون کلینی کلیات اصول اعتقادی مانند اثبات اصل وجود خداوند یا اصل ضرورت ارسال پیامبران یا وجود معاد را از راه حدیث اثبات مینمایند. روشن است که هیچ شیعهای چنین روشی را نمیپذیرد. بلکه این استناد به حدیث همچنانکه در متن آمده است در محدودۀ اصول اساسی اعتقادی به هدف تبیین استدلال عقلی و در محدودۀ جزئیات مباحث اعتقادی _ که معمولاً عقل بدان راه نمیبرد _ به هدف اثبات اصل آن گزارۀ اعتقادی بوده است.