89
حدیث ضعیف (نگاهی به رویکرد قدمای شیعه)

در سده‌های اخیر نیز برخی دانشوران به این اختلاف مبنایی و به ویژه تأثیر آن در توثیق و تضعیف راویان توجه داده‌اند.۱ نکته‌ای که باید در این باره افزود آن است که گرچه شهر قم به عنوان کانون اندیشه‌ای که ابن ولید از هواداران آن بوده است شناخته می‌شود ولی رگه‌هایی از این نوع نگاه به ائمه علیهم السلام و جایگاه آنان را در میان برخی رجالیان بغدادی همچون نجاشی و ابن غضائری نیز _ که دیدگاه‌های وی با نظرات دانشمندان قم همگون می‌نماید گر چه شاید نتوان گفت با همان شدت و گستردگی و ابعاد تفکر موجود در قم _ می‌توان دید. این نکته را از دیدگاه‌های این دو رجالی درباره راویانی که تا کنون از ایشان نام بردیم۲ و بخشی از روایات آنان در حوزه

1.. برای نمونه: مجلسی اول (م ۱۰۷۰ ق) در روضة المتقین، ج۱۴، ص۲۹، ۲۲۳ _ ۲۲۴ و ۲۷۸ _ ۲۷۹، علامۀ مجلسی در بحار الأنوار، ج۵۲، ص۸۹، شیخ ابوالحسن الفتونی العاملی شاگرد مجلسی دوم (م حدود ۱۱۴۰ ق) در تفسیر مرآة الأنوار، ص۶۰ _ ۶۱، وحید بهبهانی (م ۱۲۰۵ ق) در الفوائد الرجالیة، ص۳۸، ابو علی حائری (م ۱۲۱۶ ق) در منتهی المقال، ج۳، ص۳۲۶، ابوالهدی کلباسی در سماء المقال، ج۱، ص۵۵؛ گاه با تفاوت‌هایی در تحلیل‌ها.

2.. به عنوان دو نمونۀ بسیار محتمل دیگر می‌توان از روایات تفسیری کلینی از علی بن حسان هاشمی و جابر بن یزید جعفی یاد کرد. می‌دانیم که علی بن حسان کتابی با نام «تفسیر الباطن» داشته است که نجاشی دربارۀ آن می‌گوید: «تخليط کلّه» (رجال النجاشی، ص۲۵۱) و ابن غضائری نیز این‌گونه بر آن می‌تازد: «رأيت له کتاباً سمّاه تفسير الباطن لا يتعلّق من الإسلام بسبب» (رجال ابن الغضائری، ص۷۷). هرچند کلینی روایات تفسیری علی بن حسان را _ البته نه در همۀ موارد _ با واسطۀ استادش از معلّی بن محمد و او با سند خود از علی بن حسان گزارش می‌کند و به همین جهت احتمال دارد این روایت‌ها را از کتاب‌های معلی بن محمد گزارش کرده باشد و نه مستقیماً از کتاب تفسیر الباطن، ولی این خدشه‌ای به استشهاد ما نمی‌زند؛ زیرا باز هم باید گفت کلینی این گونه روایات تفسیری را آن اندازه دور از اسلام نمی‌دیده است که از نقل آن در الکافی _ خواه با واسطه مصدری دیگر و خواه بی واسطه _ خودداری کند. جابر بن یزید را نیز می‌توان نمونه‌ای دیگر به شمار آورد. وی نیز کتاب مشهوری در تفسیرداشته است که با توجه به منقولات آن به روشنی صبغۀ باطنی و تأویلی در آن آشکار است. روایات متعددی از این کتاب نیز _ یا مستقیماً _ که طبیعتاً در این صورت سند کلینی تا جابر بیانگر مشایخ اجازه کتاب خواهد بود _ و یا با واسطۀ منابع متأخر تر در کافی گزارش شده است. (برای اطلاعاتی دربارۀ تفسیر جابر نک: رجال النجاشی، ص۱۲۹؛ الفهرست، طوسی، ص۹۵؛ رجال الکشّی، ص۱۹۲. نیز نک: میراث مکتوب شیعه، ص۱۳۸ _ ۱۴۲. به تازگی مجموعۀ روایات تفسیری جابر گرد آوری شده و با نام «تفسیر جابر الجعفی» با این مشخصات به چاپ رسیّده است: تفسیر جابر الجعفی، أعاد جمعه و رتّبه: رسول عبد السادة کاظم، انتشارات الاعتصام _ مرکز الأمیر لإحیاء التراث الإسلامی، [بی جا]، الطبعة الأولی، ۱۴۲۹ ق) و می‌دانیم که مضامین روایات جابر عموماً (بصائر الدرجات، ص۲۵۸، رجال الکشّی، ص۱۹۱ _ ۱۹۳) و به ویژه روایات تفسیری وی (رجال الکشّی، ص۱۹۲) از همان روزگار امامان علیهم السلام محل گفتگو بوده است و گروهی آن را با مضامین غلوآمیز درآمیخته می‌دانستند. تا آنجا که خود امام علیه السلام گاه به میدان می‌آمدند و میان وی و اندیشه‌های غلو آمیز تفکیک قائل می‌شدند. (این نکته بویژه از این روایت زیاد بن ابی حلال دانسته می‌شود که گوید: «اختلف أصحابنا فی أحاديث جابر الجعفی فقلت لهم أسأل أبا عبد الله علیه السلام فلما دخلت ابتدأنی فقال: رحم الله جابر الجعفی کان يصدق علينا، لعن الله المغيرة بن سعيد کان يکذب علينا» (رجال الکشّی، ص۱۹۲)). نجاشی دربارۀ جابر می‌نویسد: «روى عنه جماعة غمز فيهم و ضعّفوا... . و کان فی نفسه مختلطاً و کان شيخنا أبو عبد الله محمد بن محمد بن النعمان رحمه الله ينشدنا أشعاراً کثيرة فی معناه تدل على الاختلاط ليس هذا موضعاً لذکرها و قلّما يورد عنه شي‏ء فی الحلال و الحرام» (رجال النجاشی، ص۱۲۸). برخی از روایات تفسیری علی بن حسان را بنگرید در: الکافی، ج۱، ص۱۸۵، ۲۱۰، ۲۱۳، ۲۱۷، ۲۲۹، ۲۷۵، ۴۱۳ _ ۴۱۵، ۴۱۸، ۴۲۰ _ ۴۲۳، ۴۲۵ _ ۴۲۶؛ برای بخشی از روایات تفسیری جابر نیز نک: الکافی، ج۱، ص: ۳۸، ۲۱۲، ۲۱۸ _ ۲۱۹، ۲۲۸، ۳۷۴، ۴۱۲، ۴۱۶ _ ۴۱۸، ۴۲۴.


حدیث ضعیف (نگاهی به رویکرد قدمای شیعه)
88

را که امامان را در جایگاهی والاتر از آن می‌دیدند و مناقب و فضایل آنان را فراتر از گفتار و وصف می‌پنداشتند، به غلو متهم می‌کردند. شاید کهن‌ترین گزارشی که این اختلاف را به روشنی به نمایش نهاده است سخن شیخ مفيد در تصحیح الاعتقاد باشد. وی در آنجا به مناسبت گفتگو از غلو و تفویض و معانی آن به سخن صدوق رحمه الله درباره علامت غالیان اشاره می‌کند. صدوق گفته بود:

و علامة المفوضة و الغلاة و أصنافهم نسبتهم مشایخ قم و علماءهم إلى القول بالتقصیر.۱

مفيد با رد این دیدگاه صدوق در توضیحی مفصل چنین می‌گوید:

فأما نص أبی جعفر _ رحمه الله _ بالغلو على من نسب مشایخ القمیین و علماءهم إلى التقصیر فلیس نسبة هؤلاء القوم إلى التقصیر علامة على غلو الناس إذ فی جملة المشار إلیهم بالشیخوخة و العلم من کان مقصّـراً و إنما یجب الحکم بالغلو على من نسب المحقین إلى التقصیر سواءً کانوا من أهل قم أم غیرها من البلاد و سائر الناس.

و قد سمعنا حکایة ظاهرة عن أبی جعفر محمد بن الحسن بن الولید _ رحمه الله _ لم نجد لها دافعاً فی التقصیر و هی ما حکی عنه أنه قال: «أول درجة فی الغلو نفی السهو عن النبی صلی الله علیه و آله و الإمام علیه السلام» فإن صحّت هذه الحکایة عنه فهو مقصّر مع أنه من علماء القمیین و مشیختهم.

و قد وجدنا جماعة وردوا إلینا من قم یقصـرون تقصیراً ظاهراً فی الدین‏ و ینزلون الأئمة علیهم السلام عن مراتبهم و یزعمون أنهم کانوا لا یعرفون کثیراً من الأحکام الدینیة حتى ینکت فی قلوبهم و رأینا من یقول إنهم کانوا یلتجئون فی حکم الشریعة إلى الرأی و الظنون و یدعون مع ذلک أنهم من العلماء و هذا هو التقصیر الذی لا شبهة فیه.

و یکفی فی علامة الغلو نفی القائل به عن الأئمة سمات الحدوث و حکمه لهم بالإلهیة و القدم إذ قالوا بما یقتضی ذلک من خلق أعیان الأجسام و اختراع الجواهر و ما لیس بمقدور العباد من الأعراض و لا یحتاج مع ذلک إلى الحکم علیهم و تحقیق أمرهم بما جعله أبو جعفر سمة للغلو على کل حال‏.۲

1.. الاعتقادات، صدوق، ص۱۰۱.

2.. تصحیح اعتقادات الإمامیّـة، ص۱۳۵ _ ۱۳۶.

  • نام منبع :
    حدیث ضعیف (نگاهی به رویکرد قدمای شیعه)
    تعداد جلد :
    1
تعداد بازدید : 77287
صفحه از 315
پرینت  ارسال به